باز هم یک سیزده به در دیگر. روز پوچ چیپس و پفک و ماست و خیار. روز جاده چالوس و جوجه و لبخند یار. روز خوش بودن های بی دلیل و غیر بارانی. چه سیزده های خوب و عجیبی رو پشت سر گذاشته ام و اکنون این تنهایی رو با سرفه هایی یک ماهه سر می کنم. با یه ماشین لباسشویی خراب و فلسفه تحلیلی. دویدن و ویتامین سی. صحبت کردن با مرغ مینا. پی بردن به سوء تفاهماتی چندین ساله. روشن و خاموش کردن مدام چراغ مطالعه تا هذیانات ذهنی آرام شن. نهار شیر و بیسکوییت. شمردن پوست شکلات های مغزدار. کارت تلفن های بی اعتبار و دوستانی که دیگه خونه نیستن. دو هفته دیگه باید دوام بیارم. تمرکز علیه استفراغ. ولی به یاد میارم اون "لحظه های در خاک رفته" رو اون آدم های بر باد رفته رو. سیزده به در های سبز و با هم بودن و نگاه مادر و.
زنده باد آزادی، زنده باد خود بودن، زنده باد هرگز کوتاه نیامدن.
۱ نظر:
خيلي زيبا بود
اين عالم با همه مسخره بازيهايش بي معنا و همچنان پس از ميليارد ها سال تهي است..........!
كاش باور ميكرديم كه بيهوده ايم كاش.
ارسال یک نظر