بسی نماز بردم برایتان
ای شمایان
مردمان سرزمینم
که دلغمان دارید
از درون وطن
بر تبعیدیان که با سپاسگذاری پاک و متبسمانه بازمیگردند
همزمانکه دریاچه زورقم را جنباند
و قایقبان... راهی سفرمان ساخت...
و ایـــــــــــــــــــــــنک آن شهــــــــــــــــــــــــر
رخشان برهمیخیزد در پگاه نخستین
تا بر بندرگاه بیارامد
ایــــــــــــــــــــــــنک ساحل گرم است
و درهگانِ برگشوده یارَند مرا
و رخشان از گذرگاهان زیبای و گلبست و تابناک...
ایــــــــــــــــــــــــنک هرچیز آشنا مینُماید
حتی مردمان که از کنار هم برمیگذرند
بسان که دوستانی باشند
یکدگر را درود برمیفرستند
و ایــــــــــــــــــــنک هر سیمایی خویشاوند می نماید***من از هگل خواستم تا هولدرلین را به شهروندی افتخاری اهواز فراخواند
و بس خرسندم که اینک هولدرلین نیز از بهشت کتابهای آلمانی
به پایتخت جنوب جهان، اهواز، در شعر Heimkunft درود می فرستد و براستی وصف این شهر، این پایتخت گرما و لبخند را در شعر قرن 18می او درخواهد یافتن هر که از دیار جنوبگان دریافتی در خود داشته ست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر