رویکردهای چیستیگرا (ذات/ماهیت باوری) و ناچیستیگرا جایگاه بسیار مهند دگرانگی ما را می فراهمند. من چیستیگرایی را با بنیادگرایی(فاندامنتالیزم) و بنیانگرایی (فاندیشنالیزیم) هموند می نگرم، در یک یخن همان بنگرایی (اصول گرایی) می خوانم و با اینها درپاد هستم. بنگرید این سخن سردار سازندگی، «هاشمی رفسنجانی»، را در رونمایی از کتاب دولتآورد جامع تاریخ ایران، که گفت "اسلام حقیقتا با عقل کار می کند." خواست از اسلام را چشان باید فهمید؟ آیا اسلام یک چیز است؟ آیا عقل یک چیز است؟ آیا اسلام با عقل کار می کند؟ نمی خواهم گفتن «هرگاه» از «اسلام» سخن گوییم، بی گمان سخنگفتنی چیستیگرایانه خواهد بودن. در سخنورزی، باید پرسید اگر «اسلام» چیز نباشد، چگونه توان این سخن را دریافتن که "اسلام حقیقتا با عقل کار می کند؟" چه می شد هم اگر سردار می گفت «اسلامها»، آیا سخنش برشکافیده نمیشد؟ آیا خواست گوینده چنین بود که
اسلام را بسان تاریخیت اسلام بر گیرد؟ آیا این سخن را با دریافت اسلام بسان کارآگاهش (تجربه) ها توان سنجید؟ آیا توان سخن او را چنان فهمیدن که اسلام بسان رخدادهایِ درنوشتهیِ تاریخیِ دینیِ اسلامی "با عقل کار می کند؟" آیا رخدادهای درنوشتهی تاریخی خردگونند یا بر پایه خرد ورزیده اند؟ بگذارید سختتر بپرسم، آیا کدامین رخدادهای درنوشتهی تاریخی دینی اسلامی خرد بنیادند؟ کدامها ناخرد بنیادند؟ این پرسشها نیز بیهوده اند، هنگام که ما به اندیشه «بنیاد» بدگمانیم. اگر «اسلام» را با رویکردی ناچیستیانگار بررسیم، دریافتهها مان چیزی بی گستره ای از بسیار کارآگاهش های فراوان مسلمانان نخواهد بود، پس نابخردی ها نیز، با این پنداشت که بوده اند در برابر بخردی ها، برخی از همین تاریخ اند. بنابرین آنها نیز بخشهایند از آنچه با ورنامِ «اسلام» بر می گیریم، تاریخوارانه.
"اگر تعقل نداشته باشیم باید مقلد باشیم، اما با عقل میتوانیم به همه جا برویم. از وقتی مسلمانان راه توجه به عقل را کنار گذاشتند به تدریج دچار تنزل شدند وغرب از ابزار و دستاوردهای مسلمانان استفاده کرد و اکنون ازما فاصلهی زیادی گرفته است. با این وجود امروز در ایران دانش سر برآورده است. و ما میلیونها فارغالتحصیل داریم که بسیاری از آنها چهرههای بزرگ در دنیا هستند." 1) می توان آیا خرد نداشت؟ آیا خرد چیزی داشتنی است؟ 2) آیا عقل چیزی ابزاری است؟ 3) آیا مسلمانان عقل را کنار نهادند؟ چرا؟ مگر او خود نگفت "اسلام حقیقتا با عقل کار می کند؟" آیا اسلام مسلمانان «ناراستین» بود؟ نا/راستین کدام بود و نبود؟ 4) مگر مسلمانان تنها با خردِ تنهای خود (؟) به پیشرفتها دست یازیدند؟ آیا آنها نیز از دیگران نگساریدند؟ آیا آنها با دیگران نیامیختند؟ آیا آنها ناب بودند؟ ناتاریخی بودند؟ آیا دانش چیز است؟ آیا دانش همان میلیونها دانشآموخته است؟ چرا پس ایشان به دشواری سترگ دانش های انسانی در انقلاب فرهنگی این حکومت نمی نگرد؟
این پرسشها همه گفتار این سردار خسته را بی مایه می کند، چرا که از نگاه ناچیستیگرا این سخن ها ناکارورزند، با نگرش چیستیگرا ناسازوار نی.
اسلام را بسان تاریخیت اسلام بر گیرد؟ آیا این سخن را با دریافت اسلام بسان کارآگاهش (تجربه) ها توان سنجید؟ آیا توان سخن او را چنان فهمیدن که اسلام بسان رخدادهایِ درنوشتهیِ تاریخیِ دینیِ اسلامی "با عقل کار می کند؟" آیا رخدادهای درنوشتهی تاریخی خردگونند یا بر پایه خرد ورزیده اند؟ بگذارید سختتر بپرسم، آیا کدامین رخدادهای درنوشتهی تاریخی دینی اسلامی خرد بنیادند؟ کدامها ناخرد بنیادند؟ این پرسشها نیز بیهوده اند، هنگام که ما به اندیشه «بنیاد» بدگمانیم. اگر «اسلام» را با رویکردی ناچیستیانگار بررسیم، دریافتهها مان چیزی بی گستره ای از بسیار کارآگاهش های فراوان مسلمانان نخواهد بود، پس نابخردی ها نیز، با این پنداشت که بوده اند در برابر بخردی ها، برخی از همین تاریخ اند. بنابرین آنها نیز بخشهایند از آنچه با ورنامِ «اسلام» بر می گیریم، تاریخوارانه.
"اگر تعقل نداشته باشیم باید مقلد باشیم، اما با عقل میتوانیم به همه جا برویم. از وقتی مسلمانان راه توجه به عقل را کنار گذاشتند به تدریج دچار تنزل شدند وغرب از ابزار و دستاوردهای مسلمانان استفاده کرد و اکنون ازما فاصلهی زیادی گرفته است. با این وجود امروز در ایران دانش سر برآورده است. و ما میلیونها فارغالتحصیل داریم که بسیاری از آنها چهرههای بزرگ در دنیا هستند." 1) می توان آیا خرد نداشت؟ آیا خرد چیزی داشتنی است؟ 2) آیا عقل چیزی ابزاری است؟ 3) آیا مسلمانان عقل را کنار نهادند؟ چرا؟ مگر او خود نگفت "اسلام حقیقتا با عقل کار می کند؟" آیا اسلام مسلمانان «ناراستین» بود؟ نا/راستین کدام بود و نبود؟ 4) مگر مسلمانان تنها با خردِ تنهای خود (؟) به پیشرفتها دست یازیدند؟ آیا آنها نیز از دیگران نگساریدند؟ آیا آنها با دیگران نیامیختند؟ آیا آنها ناب بودند؟ ناتاریخی بودند؟ آیا دانش چیز است؟ آیا دانش همان میلیونها دانشآموخته است؟ چرا پس ایشان به دشواری سترگ دانش های انسانی در انقلاب فرهنگی این حکومت نمی نگرد؟
این پرسشها همه گفتار این سردار خسته را بی مایه می کند، چرا که از نگاه ناچیستیگرا این سخن ها ناکارورزند، با نگرش چیستیگرا ناسازوار نی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر