آمار کشتهشدگان جنگ سوریه به ۵۰۰ هزار نفر نزدیک میشود.
ازهمبریدِ اخلاق و سیاست دیگر به دیدگاه ماکیاولی بزرگ هم نیازی ندارد. اگر بایسته باشد، پنج میلیون نفر و چند برابر بیشتر هم بمیرند، هنوز می شود انگاشت که چیزی رخ نداده است. ما دچار این نگره شدیم: «هیچ کاری نمی شود کرد.» نه اینکه همین را بگوییم، به گونه ای کنش می ورزیم که پیشداشتش این است: هر کاری کنیم بهتر نمی شود و بدتر می شود؛ پس بهتر اینکه هیچ کاری نکنیم. در این نگره، ما می دانیم که همچون یک فیل بزرگ سفید می رویم که ناپدید شویم، پس بهتر است کمی زمان بخریم، با بیکنشی. اگرچه بیکنشی هم یک راهبرد است، زیرا در پایانْ خود یک کنش کاربردی دیگر است برای برآوردِ نیازهایی زیستی.
بارها شنیده ایم که همراهان رأی دادن در «انتخابات» به این شیوه، می گویند اگر همراهی نکنیم چه کنیم؟! پاسخ آن است که نکردن هم می تواند کردن باشد، زیرا معنای کنش در خود کنش نیست، در
کنشگران است؛ کنشگران گونهگون اند، پس تفسیرها و معناها هم گونهگون اند. همراهی نکردن با اینچنین «انتخابات،» بسته به کنشگران، می تواند به معنای همراهی کردن در انتخابات و پدیدآوردن سرنوشت هم باشد. پس نگرهی بیکنشی یک ابزار موردی و وابستی است، از این رو که به یک زنجیره از کنشهای یکسان در جایگاههای یکسان هم نمی انجامد، و به شمار کنشگرانْ گونهگون می گردد.
نگرهی بیکنشی یک ابزار است که نه درخور همه کاری و همه جایی است. اما در اینجا، ما خاموشی بر مرگ نیم میلیون نفر را به کار می بریم، می خوریم و مینوشیمش، تا بیشتر و آسوده تر زندگی کنیم؛ ما اینگونه اخلاق را از سیاست می بُریم. من سراسر همراه ماکیاولی هستم، اما دور نمی دانم، ماکیاولی نیز «چگونگی» بریدن این دو را در نگر می گرفت؛ زیرا هنوز از نگاه زیبایی شناسی می توان بر چگونگی بُریدن و جاینهادن دستگاه برش بر تن زیستمان نگریست. من با این بُرِش دشوارم، زیرا برای نمونه این دو بیکنشی دو کنش و پیآمدهای ناسازگار دارند. بیکنشی در مرگ اینهمه انسان ایستادگی در برابر وضع موجود نیست، اما بیکنشی در همراهی با «انتخابات»ی که انتخابات نیست، ایستادگی است- هرچند پادتفسیر را نیز برای همه آنها که همراهی در «انتخابات» را برمی گزینند کنار می گذارم.
ازهمبریدِ اخلاق و سیاست دیگر به دیدگاه ماکیاولی بزرگ هم نیازی ندارد. اگر بایسته باشد، پنج میلیون نفر و چند برابر بیشتر هم بمیرند، هنوز می شود انگاشت که چیزی رخ نداده است. ما دچار این نگره شدیم: «هیچ کاری نمی شود کرد.» نه اینکه همین را بگوییم، به گونه ای کنش می ورزیم که پیشداشتش این است: هر کاری کنیم بهتر نمی شود و بدتر می شود؛ پس بهتر اینکه هیچ کاری نکنیم. در این نگره، ما می دانیم که همچون یک فیل بزرگ سفید می رویم که ناپدید شویم، پس بهتر است کمی زمان بخریم، با بیکنشی. اگرچه بیکنشی هم یک راهبرد است، زیرا در پایانْ خود یک کنش کاربردی دیگر است برای برآوردِ نیازهایی زیستی.
بارها شنیده ایم که همراهان رأی دادن در «انتخابات» به این شیوه، می گویند اگر همراهی نکنیم چه کنیم؟! پاسخ آن است که نکردن هم می تواند کردن باشد، زیرا معنای کنش در خود کنش نیست، در
کنشگران است؛ کنشگران گونهگون اند، پس تفسیرها و معناها هم گونهگون اند. همراهی نکردن با اینچنین «انتخابات،» بسته به کنشگران، می تواند به معنای همراهی کردن در انتخابات و پدیدآوردن سرنوشت هم باشد. پس نگرهی بیکنشی یک ابزار موردی و وابستی است، از این رو که به یک زنجیره از کنشهای یکسان در جایگاههای یکسان هم نمی انجامد، و به شمار کنشگرانْ گونهگون می گردد.
نگرهی بیکنشی یک ابزار است که نه درخور همه کاری و همه جایی است. اما در اینجا، ما خاموشی بر مرگ نیم میلیون نفر را به کار می بریم، می خوریم و مینوشیمش، تا بیشتر و آسوده تر زندگی کنیم؛ ما اینگونه اخلاق را از سیاست می بُریم. من سراسر همراه ماکیاولی هستم، اما دور نمی دانم، ماکیاولی نیز «چگونگی» بریدن این دو را در نگر می گرفت؛ زیرا هنوز از نگاه زیبایی شناسی می توان بر چگونگی بُریدن و جاینهادن دستگاه برش بر تن زیستمان نگریست. من با این بُرِش دشوارم، زیرا برای نمونه این دو بیکنشی دو کنش و پیآمدهای ناسازگار دارند. بیکنشی در مرگ اینهمه انسان ایستادگی در برابر وضع موجود نیست، اما بیکنشی در همراهی با «انتخابات»ی که انتخابات نیست، ایستادگی است- هرچند پادتفسیر را نیز برای همه آنها که همراهی در «انتخابات» را برمی گزینند کنار می گذارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر