حقیقت رنج است

حقیقت رنج است

تبخالهای تو بر روح من بوسه می زند

گفتی "عشق هرگز به گناه نابود نمی شود"

بی که بالاپوشی باشدم از هیچ امید پوچ

بیا دروغی به من بگو ای پرهیزگار

دروغی که به حقیقت ترجیح توانم داد

که حقیقتی نیست، حقیقتی نیست، حقیقتی نیست

جهان تو کور است، خدای تو کور است

دروغی به من بگو تا آسوده بمیرم

خدایی به من ده که بخواهم، و معشوقی که رنج اش دهم

به خاطر خدایی که شر را آفرید، و پرسش را تاب نیاورد

بهشت تو دوزخیست از ملال، و فرشتگان تو بیعار یا بیمار

خدایی ده که بولهبی را لعنت نمی کند، ای پرهیزگار

ببین که "حقیقت فاحشه ایست" توبه کار

بیا دروغی بگو تا به آن سجده آورم، مویه کنم

ببین که ایمان من کور نیست، من خدای خود را می آزمایم

و خدایی را می پرستم که بر بنده اش کفر نورزد

او هرگز آشکارتر از آن نیست که دیده نشود

و به آتش می کشد، "آنچه را نمی توان از آن سخن گفت"

و مباهله را نمی خواهد، "مرا عذاب ده، عذاب"

می خواهم نصی آلوده سرایم، برای تو ای پرهیزگار

برای تو که نیستی، تا بگویم که هستی

چرا که تو خود چنین سروده ای

و این دورغی بود که با من خواهی گفت

و من لبهای تو خواهم بود، اجابتم مکن، آمین

مردن بهتر از کرم بودن است

مردن بهتر از کرم بودن است


دوست دارم به مرگی طبیعی بمیرم

نمی خواهم پس از مرگم، سگان بگویند "از ما بود"

گرگی اگر آمد اما راهش دهید و "از ایمانش مپرسید"

من به چیزی معتقدم، اما هرگز نمی دانم چیست

من معتقدم اگر می دانستم اش، دیگر معتقد اش نبودم

من به مناسک شما، به آداب و رسومتان هیچ اعتقادی ندارم

وقتی که حرف می زنید، گوش هایم به شدت تیر می کشد

و چون نگاهم می کنید، پوستم می سوزد

در ایران مردم معتقدند "باید بر خلاف اعتقاد رفتار کرد"

مردم به سیاستمداران اعتقادی ندارند ولی حرفشان را باور می کنند

-: بابا نان داد، بابا آب داد. -: آقا! خوب، من چی کار کردم؟

نویسندگان می نویسند آنچه را که می توان در حال نوشیدن چای خواند

"هر کس بیشتر می داند، بیشتر درد می کشد"

کارگردانان می سازند آنچه را که برای همه عادیست عادیست عادیست

"عادی باش و گر نه بیگانه ای"

و روزنامه نگاران برای مردم نسخه "هرگز سر درد نگیرید" می پیچند

برای مبتلای به میگرن، خوشبختی، جهان بدون سر است

قلم در ایران خلال دندان قدرت است

"قدرت توتم من است"

و حافظ آنقدر شعرهای زیبایی سروده است که هرگز به فکر فهمیدن آن هم نمی افتیم

-: بچه! تو کجا، نقد حافظ کجا! "عرض خود می بری و زحمت ما می داری"

کوکا کولا مال یک یهودیست، نخور، ولی بهترین نوشابه است

بهایی ها نجس اند، اما "بگو خدا یکیست تا رستگار شوی"

خدمت سربازی وظیفه ای ملی ست، "ارتش چرا ندارد"

دست زاهد رو ببوس یالّا، "یک ساعت تفکر برابر با هفتاد سال عبادت است"

"در سیستم بروکراسی تو فقط عمل می کنی"، "هرگز مگوئید من مامورم و معذور"

-: فلسفه سیاست با این سوال آغاز می شود "چه کسی باید حکومت کند"،

-: این که سوال نداره، استاد. فقیه مجتهد عاقل عادل.

همه در برابر قانون مساوی اند، "حفظ ولایت فقیه از همه چیز بالاتر است"

همه چیز واضح و روشن است، حتی رئیس جمهور هم نمی تواند از بند 209 اوین دیدار کند

مردم همواره مطیعان محض اند، آشوبگران همواره از کُرات دیگر می آیند

-: ریش بهتر است یا ثروت؟ -: آقا! علم از همه بدتر است.

کوروش کبیر حقوق بشر را ایجاد کرد، "ایران همیشه به یک دیکتاتور بزرگ نیزمند است"

"آریایی ها مردم شریفی هستند"، آنها از سرما به فلات ایران گریخته و بومیان اصلی آن را از میان بردند