پیش‌فرض‌های چالش‌انگیز «اصالت فرهنگ» مصطفی ملکیان

فرهنگ یکی از مفاهیم ابری، آجرهای متن نویسی، ابزارهای شناور و واژگان زیبای علوم انسانی است، همچون واژگان های دیگر علوم انسانی. اولین واکنش به متنی که از این واژه استفاده می کند بهتر است شک آوردن باشد، همچون دیگر موارد. شک برای یافتن مواردی تصادفی یا تکرار شونده از کاربردهای متفاوت، متناقض، زیبا، سایه روشن هایی که این ابر بر اشیاء میسازد، جملاتی که در ساختار آنها این اجر به چینش های متفاوت به کار می رود، و شناوری هاییش در بازی های زبانی مختلفی که به آنها ارجاع می دهد یا آنها را وارد تودرتوی های متن می کند. لحاظ اینکه هر متن (هرچند متن نیز یک وحدت و انسجام نهایی ندارد و خود تکثیری قالب آمده از متون و کثرت های دیگر است) یک واژه را چگونه به کار می برد، راهی است برای پی گرفتن اینکه آیا با کاربرد و نتیجه کار با آن واژه می توان همدل شد یا نه.
مصطفی ملکیان دیرزمانی نیست که از واژه فرهنگ استفاده می کند، اما متونی که نشانه مصطفی ملکیان را نشانده اند، هنوز توانند کنجکاوی انگیختن. تا قبل از هشتادوهشت همیشه به دوستانی که طرفدار ملکیان بودند درمیان می گذاشتم که من نمی دانم چرا او «اینقدر» غیرسیاسی است! اما پس از آن رخدادهای تاریخی و حضور وی در تظاهرات (که البته برایم هرگز خط فارقی نبود اما معنای خاصی داشت) دریافتم که هر کس زمان خودش را می خواهد. اما اینک می دانم که ملکیان، نام چند متن و یک انسان با همه تغییر و تفسیر هایش، از سیاست و فرهنگ چه پیشفرضهای سختی دارد، که نمی توان به سادگی از آنها با عنوان ملکیان «هم» گذشت.
او اخیرا، پیگیر پروژه اصالت که در تاریخ فلسفه ما نیز مسبوق به سوابقی است، به اصالت فرهنگ قائل شده! البته فرهنگ با همه نکات نامتعین اش، در این مورد هم مهم است که چه کابردی دارد. در این رابطه او می نویسد:

     "سیاست‌زده کسی است که اعتقاد داشته باشد یگانه مشکل جامعه، یا بزرگترین مشکل جامعه، و یا علت‌العلل مشکلات جامعه، نظام سیاسی حاکم بر جامعه است. اگر به هرکدام از این سه مدعا اعتقاد داشته باشید، به سیاست‌زدگی می‌رسید. چنانچه به این معنا سیاست زده باشیم، شکی نیست که اگر هم قصد اصلاح وضع مردم را داشته باشیم، برای تغییر نظام سیاسی، فقط و فقط به خشونت – چه به تدریج و چه بدون تدریج – معطوف می شویم. به هرحال در تمام این حالتها، تمام هم و غم ما متوجه آن است که نظام سیاسی حاکم بر جامعه اصلاح شود. چراکه این را یگانه مشکل، یا بزرگترین مشکل، و یا علت‌العلل مشکلات جامعه تلقی می‌کنیم.
    از این حالت، به سیاست‌زدگی تعبیر می‌کنم. کسی که به این نظریه معتقد است، باید بداند که اگر صدبار هم نظامهای سیاسی عوض شوند – چه با کودتا، چه با انقلاب، چه با اصلاح، و چه با خشونت دفعی و تدریجی – اما وضع فرهنگی عوض نشده باشد، آن جامعه، نظام سیاسی جدید را به دست خود به نظام سیاسی سابقی که آن را از بین برده بود، تبدیل می‌کند. در این حال، آن نظام به نظام سابق تبدیل می‌شود و مانند بختک روی سر و سینه‌ی مردم می‌افتد و هرآنچه که می‌خواهد، با سرنوشت مردم انجام می‌دهد. نمی‌توانید بگویید اگر نظام سیاسی جامعه عوض شد، همه چیز رو به سامان خواهد رفت. زیرا نظام سیاسی، ساخته‌ی خود ماست و تا وقتی وضع فرهنگی مردم همین است، نظام سیاسی جدید هم مانند نظام سیاسی قبل خواهد بود. از این رو، به نظر من، هرکسی انقلابی است، سیاست‌زده است."

پیشفرضهایی که در آن متن و دیدگاه می توانند نقدیافته شوند:
      1) پسوند «زده» به نسبت‌دهی یک کارکرد منفی منجر می شود، اما

زمانی که از «فرهنگ» سخن می گوییم از چه سخن می گوییم؟

آنگاه که پای نقد به میان آید، پیش فرض های منتقد هم سنگ پیش انگاره های متن از ارج برخوردار است. خشایار دیهمی تازگی ها، به بهانه انتشار «ما ایرانیان» به قلم مقصود فراست‌خواه، نقدهایی پیش کشیده که، بی نظر به متن، در خود نقد نمی توان بسادگی از کنار پیش فرض هایش گذشت.

چند گزاره خشایار دیهیمی:
1)ما ایرانی‌ها وقتی که راجع به خودمان صحبت می‌کنیم به راه افراط و تفریط می‌رویم.
2)من اصلا‌ً  با به کار گرفتن لغاتی نظیر روح ایرانی مخالفم. اینها متن علمی ندارد.
3)فرهنگ ایرانی هم یک چیز ثابتی نیست. در دوره‌های مختلف متفاوت شده است و بنا به مقتضیات و بنا به شرایط در برابر این امر سعی کرده خودش را تطبیق دهد.
4)روشنفکران ایرانی وقتی نظریه‌ای مثل نظریه امتناع را مطرح می‌کنند، امتناع تفکر سیاسی... آخر اصلا‌ً مگر ماها از آسمان آمده‌ایم؟ اگر امتناع است پس هیچ ایرانی نباید بتواند راجع به این مسائل صحبت کند. اگر صحبت می‌کند پس

شراب گرگینه‌ی خدایان


وقتی گرگها با یکدیگر راه می روند، جهان در سکوت می شود؛ برزخ ها اینگونه می برفند.


باید دوباره رقصیدن را بیاموزم نک در سوگ، بازرقصیدن بر آنچه از دست داده ام؛ زیرا خدایان هم نمی توانستند چنینم آموزند. همانا با دست و پای شکسته نمی توانستم رقصیدن. وقتی برقصم می دانم که

پارلمانتاریسم سیمانی در تاریخ پارلمان زدایی شده

     ظریفی گفته بود، روزها پیش، که «هرگز یک ایرانی را تهدید نکن!» از نکات اخیر مجلس در تصویب قطعی برجام، مشخص می شود ادامه آن جمله ایرانی این بوده که «البته مگر اینکه خودت یک ایرانی باشی!» حال با صدایی به شدت لرزان و به سختی دراماتیک، "علی اکبر صالحی گفت: روح الله حسینیان، آنکه گفته بود «ما خودمان یه زمانی قاتل بوده ایم،» آقای صالحی را تهدید کرد که اگر برجام به فرجام برسد،‌ سیمان رویش می‌ریزیم و او را می‌کشیم." چند نکته در این رخداد نوشتیدن باید؛
1. آنچه با آن می توان با قدرت کسی را در ایران کشت و همزمان تهدید به حساب آید، زنده به گوری نیست، چناکه صالحی می موید و می گرید، بلکه

آزادی خواهی در عشق

آزادی خواهی در عشق کار دشواری است، زیرا تاریخ ایرانی ها گرچه موجاموج عشق و خشونت عشق است، برهوتی از آزادی خواهی ست هم در سرتاپای آن. آزادی خواهی سبب می شود نخواهیم تا عشق زنجیری باشد بر دستهامان و برای دیگری نیز زنجیری باشیم که همیشه خواهان گسستن روسویی اش در همه جا بوده ایم. این آزادی خواهی اما همزمان سبب می شود بیش از حد مخالفتی نکنیم بر گسستن و جدایی بی آنکه بدانیم حتی زمانش رسیده است یا نه. رابطه امر بسیار پیچیده ایست، هر کس می خواهد درباره آن نتیجه گیری کند، بیشتر می خواهد درباره چیز دیگری نتیجه گیری کند. حکم دادن در باب یک رابطه، خود خشونتی عاشقانه است علیه همان رابطه؛ هیچ چشمی نیست، مگر اینکه در چشم اندازی بگشوده باشد. این تناقض انسانی بزرگی است که نخواهیم به کسی بچسبیم یا کسی به ما بچسبد، این همان اندیشه ضدچسبیک نیچه است: «به هیچ چیز نچسب.» می توانم همیشه از عظمت خود لبریز شوم زیرا

اخروی دنیوی است

تغییر رویکرد انتقادی به آزادی حجاب، باوجود نتیجه ثابت، تغییر قابل توجهی است. "یک عضو بسیج جامعه پزشکی گفت: درست نیست یک دستیار و یا انترن با پوششی وارد فضای علمی شود که با آن در خیابان رفت‌آمد می‌کند و یا به میهمانی می‌رود... امنیت حرفه‌ای و علمی محیط با پوشش‌های نامناسب برهم زده می‌شود به‌طوریکه حتی گاهی اوقات، خود بیماران از پوشش پرستاران و دستیاران پزشک متعجب هستند. "استدلال علیه آزادی پوشش هنگامی که دیگر به مناسبات این جهانی دست آویزد و خاستگاه های اخروی را کنار نهد، بیش از پیش در معرض

ملکیان و مشکل نقد فرهنگ ایرانی

     اگر چه بسیاری از سخنان مصطفی ملکیان مخالفت انگیز است، اما در نقد فرهنگ ایرانی با او موافقم. ملکیان گفته است: "شما گفتيد ما يك فرهنگ و تمدني داشته ايم، يكي از بزرگترين دروغهایی كه ما به تاريخ گفته ايم اين است كه ما فرهنگ و تمدن عظيمي داشته ايم ، آخه عزيز من فرهنگ وتمدن مدرك مي خواهد اگر يونانی ها يك كتاب از افلاطون نداشتند، يك كتاب از ارسطو و يا … نداشتند بناي پانتئون رانيز نداشتند، معماري های عظيم را نداشتند و بعد مي گفتند كه ما يونانيها فرهنگی داشتيم كه نمي دانيد چه عظمتي داشت و آب از لب و دهان همه ما هم راه ميپی افتاد، ما انصافاً به آنها نمی گفتيم هر چيزی مدرك می خواهد؟" چند وقتی می شود که ملکیان به نقد سقراطی فرهنگ می پردازد، و این بسیار قابل تقدیر است. ولی راه نرفته این است که وجوه انتقادپذیر این فرهنگ ایرانی را بتوان پیش کشید، نه اینکه فقط به تکرار مدعا پرداخت. فقدان استدلال ورزی در فرهنگ ایرانی باید نشان داده شود تا مخاطب باور کند و راهی برای گذار یابد، صرف ادعا چیزی به دست دیگران نمی دهد.
     متأسفانه ملکیان هنوز تاریخ را جدی نمی گیرد، نمی دانم به خاطر هگل است یا به خاطر جواد طباطبایی. او هنوز ترجیح می دهد که با اصطلاحات فلسفه تحلیلی به تبیین و تفسیر پدیدارهای اجتماعی بپردازد، این کلیت استدلال های او را تضعیف می کند، البته نه نتیجه را. اینکه واکاو بر یک مفهوم مثل مدرنیته ایرانی خیره شود و نشان دهد که

من برای دولت وجود عکس العمل روی نقشه ندارم تا به دموکراسی تندروانه خاورمیانه ای عشق بورزید

 
"در حساب توئیتر اسنودن آمده است: پیش از این من برای دولت کار می‌کردم، اکنون برای همگان کار می‌کنم." از همگان نیمی هم برای دولت کار می کنند، «من هم برای دولت کار می کنم و هم برای دولت کار نمی کنم.»
    "هشدار خامنه‌ای به عربستان: عکس‌العمل ما خشن و سخت خواهد بود." عکس العمل؟ آیا عکس العمل گرفتن عکس از عمل و قرار دادن عکس پیش روی عامل نیست؟  اساسا چرا از اول عمل نکنید که مجبور شوید از عمل دیگران عکس بگیرید؟ مگر اهل عمل خسته اند!
    "قشقاوی: رفتار سعودی‌ها بهتر شده، رسانه‌ها تندروی نکنند،" چرا مسئولین فکر می کنند رسانه ها ابزار دست آنها هستند!!! یادم رفت اینجا ایران است! رسانه باید مستقل باشد، تند روی و کند روی حق شما بر تفسیر پدیده ها و احتمالا تغییر غیر اخلاقی آنهاست.
    "غلامرضا عباسی، رییس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران کشور: کارگری که کمتر از سه میلیون تومان بگیرد نمی‌تواند زندگی کند." چند شک وجود دارد: 1.این کارگران کارگر نیستند؟ 2.این کارگران بیشتر از سه میلیون می گیرند؟ 3.این کارگران زندگی نمی کنند، و می شود زندگی هم نکرد اگر دلت خواست؟ 4. اینها وجود را ندارند؟
    "حسن فیروز‌آبادی٬ رئیس ستاد کل نیرو‌های مسلح گفته «انقلاب با گذشتن از مساله هسته‌ای باید دوباره برگردد به موضع اصلی امام خمینی و