علی علیزاده؛ منتقد یا مدافع؟

     به نظر می رسد علی علیزاده در تحلیل های سیاسی خود پس از توافق وین و خصوصا در «پیامدهای توافق هسته ای بر منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی ایران» نقدهایی مطرح می کند که اغلب آنها با گرایش به مفهوم «منافع ملی» شکل گرفته است. اما مشکل علیزاده نه در استفاده از مفهوم منافع ملی بلکه در استفاده افلاطونی از این مفهوم است، استفاده ای که به نظرم بسیار نامناسب می باشد. او به "درکی غیر شخصی و غیر گروهی و غیر جناحی از منافع ملی و امنیت ملی" معتقد می شود که کاملا مبتنی بر عینی گرایی و فقدان تکثر است. چطور ممکن است به درکی غیر شخصی از چیزی رسید؟ مگر می شود ویژگی «شخصی» پیرامون دعوا بر سر امری عمومی قائل شد مگر به عنوان ابزاری برای بی اعتبار نمودن یک رویکرد؟ مشکل فراتر از عینیت و وحدت چنین مفهوم چالش انگیزِ غیر چالشی‌فرض‌گرفته‌شده است، زیرا این مثُل افلاطونی منافع ملیِ سخن علیزاده به تعبیر خودش به چنگ معدود کسانی (همچون ملی‌مذهبی ها) هم افتاده است، کسانی که از غار شخصی منافع «شخصی» خود یا گروه و طبقه شان فراتر رفته اند!!! با چنین موضعی هرگز سخت نیست که به سادگی تفکیک دشمنان/دوستان منافع ملی و امنیت ملی و مردم ایران را پیش بردن و بخش های عمده و متکثر اپوزیسیون را در سوی «دشمن منافع ملی» نهادن، "برای این بخش گرفتن قدرت و جایگزین حاکمان ایران شدن آنقدر مهم است که منافع ملی و امنیت مرزهای ایران براحتی میتواند قربانی شود همانطور که در تمام این سالهای هسته ای این منافع قربانی شد." شاید علیزاده بخواهد

باز از تناقض

« اینی هم که گفتند از رهبری انتقاد نمی کنند، شما بروید بگویید انتقاد کنند. ما که نگفتیم از ما کسی انتقاد نکند. ما که حرفی نداریم. من از انتقاد استقبال می کنم. از انتقاد استقبال می کنم.» رهبر جمهوری اسلامی مورخه ششم آبان ماه سال ۱۳۸۸ در جمع دانشجویان نخبه دانشگاه های کشور. به چی می گیم تناقض؟ به هیچ چیز، چون همه چیز متناقضند و همه جا تناقض هست، این روزها، حتی در وجود شما دوست عزیز.

"کره شمالی: ما را با ایران مقایسه نکنید،" چقدر ما بدبخت شده ایم. "ابتکار: وزارتخانه‌های نیرو و صنایع نظارت کافی بر حریم رودخانه‌ها ندارن،" خب غلط می کنند اسم وزارت خانه را یدک می کشند، بر تجاوز به بدن رودخانه ها سکوت می کنند، خوبه اسمش وزارت نیروئه چه زوری چه قدرتی چه نیرویی؟ "ثبت رکورد پنج میلیون و ۴۰۰ تردد خودرو در جاده های البرز،" ما رکورد زدیم. "خبرگزاری سپاه: دکل گمشده ربطی به بنیاد تعاون ناجا ندارد/ وزیر نفت احمدی‌نژاد: به ما هم ربطی ندارد!" آقا من بردم، هر وقت کارم تموم شد میارم می ذارم سر جاش، فقط فعلا کش ندیدن. "اسدالله بادامچيان٬ عضو حزب موتلفه گفته «شخصيت» زنان با ورود به ورزشگاه‌ها خواهد شکست و غرب «حرمسرای» امپراتوری‌ها را به عرصه عمومی کشانده است." شما از کی دوجنستی شدی که تونستی زخشصیت زنها رو به اون خوبی درک کنی؟ "معاون بانک مرکزی: دولت گذشته تعمدا دست موسسات مالی غیرمجاز را باز می‌گذاشت،" شما غلط می کنید که دولت قبل غلط می کرد که

بگذار کسی نگوید «ملی» چیست، همه از ملی استفادیده ایم

     صادق زیباکلام گفته است: "صداو سیمای ما، ملی نیست و در جهت آنچه که خیر و صلاح منافع ملی است گام برنمی دارد، صدا و سیمای ما یک صدا و سیمای جناحی است که متاسفانه به جناح تندروهای پایداری و طرفداران احمدی نژاد تعلق دارد... صداو سیما بدبختنانه به جای اینکه منعکس کننده صدای اکثریت مردم باشد، کسانی که مالیات می دهند و حقوق آقای سرافزاز را تامین می کنند، بلندگوی کسانی شده است که تیشه آنها به ریشه منافع ملی خورده است." هرچند زیباکلام مذبوحانه تر خیلی دیر از خواب برخاسته، اما باید پرسید برابرنهاد «صدا و سیمای ملیِ زیباکلام» کدام است، ملیِ من، ملیِ تو، ملیِ او؟ هنگامی که هنوز صدای اکثریت را نشنیده ایم و هیچ رفراندوم و نظرسنجی باورپذیری نیست، هنگامی که از آرمانهای مشروطیت چه از حکومت ملی و چه از حکومت قانون اثری نمانده است، چگونه می توان از «صدای اکثریت» سخن گفت؟ چرا شما همه اکثریت را در جیبتان نگه داشته اید، هی

از تناقض

      یک افلاتونی دوآتشه، گاه چه زود گاه چه دیر، به آسیب پذیری های آشیلیک افلاتونگرایی پی می برد، و سوفیست و دیالکتیکن سقراتی (بدون افلاتون) و پست مردن می شود. یکی از دشواری هایی که در این سالها با همپرسه ورزان ایرانی خود داشته ام، این که نمی توانیم برداشت های کارا، ناهمسان و جداینده ای را همزمان از نسبیت، نسبی گرایی، تناقض و این دست مفاهیم برسیم. این شهروندان می اندیشند یک نسبی انگار (به تعبیر ایشان) خود خواهان این واژگان است تا بی تنش از میدان در رود! نه اینگونه است، من همیشه می خواهم در میدان بمانم، برای همین روی مخ شما شهروندان میروم - دیگر در فکر زخم زدن های مگسانه سقراتی نیستم، می دانم که شما هم اعصاب یونانی ها را ندارید.
      یکی از درخواست های نسبی گرایانه دریافت این نکته از سوی شهروندان همپرسا است که دیگران (مطلق گرایان، مبنا گرایان، بنیاد گرایان، اصول گرایان) در شهروندی زبان از نسبیت (ها) می استفایند همزمان هم می انکارندش؛ من این را می نگرم و همین را می چینم (برای همین هم عصبیت شما را در می یابم). بنابراین نسبی گرایی پیش از هر کارکردی درافتادن با ایده های افلاتونی حقیقت است، که به نام گرایی می پردازد! بریم سر ستیزهای شهروندانه مان تا نشان دهم چگونه با «تناقض» چه کارمی توان ساخت.
      پس از توافقات هسته یی این پرسش بسیار درآمد که "پول‌های بلوکه شده ایران چند است؟" این نوشتاری است در روزنامه جام جم، که بسیار بسیار از هر سو به آن بازگشت داده شده، از یک سد و بیست میلیارد دلار تا زیر سی میلیارد دلار آقای سیف رئیس دشوار بانک مرکزی دولت! سپس هم گفته شد که این پول راز مطلق دولتی است و پیشاپیش خرج شده! نویسنده می نویسد:
     "مقامات دولتی همواره درباره رقم پول های بلوکه شده، ترکیب وباقیمانده ونوع مصرف آن تناقض گویی کرده اند. این تناقض گویی ها زمانی قابل درک بود؛ چراکه تحریم کنندگان نمی بایست درجریان تکنیک های دور زدن تحریم ها و نقل و انتقال وجوه قرار می گرفتند اما اکنون این عذر، کمرنگ شده است و لذا باید از مقامات دولتی و بخصوص بانک مرکزی که تمام حساب های دولتی وفروش نفت را نگهداری ومدیریت می کند، خواست دراین باره شفاف گویی کنند."
      یک) تناقض گویی شده است، دو) این تناقض گویی ها قابل درک هستند، سه) زمان درک پذیری این تناقضات پایانیده است. می گویند ما نسبی گراها خودمان اهل تناقضیم!!! نه شهروند، ما تنها نسبیت ها و تناقضات را بهتر می بینیم و به شما می گوییم که اینقدر سر خود را زیر لحاف نکنید! در روزنامه ای در جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است مقامات دولتی تناقض گویی (به زبان اخلاقی دروغ گویی) کرده اند، آن تناقض گویی که می توانش فهمید! سخن من این است، چرا باید بگذاریم مطلق گراها با همانِ مطلق گرایی نسبی گرایند؟ اینجا می توان دید چگونه مطلق گرایان تناقض گویی را نه مطلقا که نسبیا می پذیرند! یعنی هر جا به سودشان باشد آری، هر جا نبسود باشد، نه! پرسش این است، اگر منِ شهروند بخواهم این تناقض گویی دولت را درک نکنم، آزادم یا نه؟ اگر نه، باید پذیرفت قدرت را و برقدرتان را با "تناقض گویی واجب الادراک" سر و سرّ هاست. اگر این را نیز بپذیریم دیگر باید بر سر فرم حاکمیت چند و چون کرد، آیا مطلقا/نسبیا جمهوری داریم یا نه؟ شما با چه چیزی دشواری دارید، زیرا هر کس را با دشواری هایش، همچنان که ادوسئوس را با بازگشت به آتیکا، می سنجند. چندین نمونه های دیگر؛
      "رئيس قوه قضائيه: مقام‌معظم‌رهبری مسیر گفت‌وگوها را روشن کردند." اگر قاضی القضات به این خبر واکنش نمی دهد که "جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامی اعلام کرد نبايد اجازه داد «موفقيت ملی» حاصل از مذاکرات هسته‌ای به نام شخص ديگری غير از علی خامنه‌ای زده شود،" آنگاه این پرسش به میان می آید که آیا چگونه برده تواند بر ارباب خود بیاشورد؟ پاسخ هر چه باشد، این نکته را می تواند همان برده هم پذیرفتن که با پاچه مالی هرگز نمی تواند.
       "احمد علم‌الهدی٬ امام جمعه مشهد گفت با اجبار نمی‌توان زن را مجبور به حجاب کرد٬ اما بايد جلوی بی‌حجابی را گرفت." جلوی بی حجابی را باید گرفت اما نباید گرفت؟ با اختیار باید جلوی بی حجابی را گرفت؟ یعنی باید رفت در چیپ ست اختیار افراد و از آنجا با دگرگونیدن دستورهای دستگاه پردازشگر اجبارشان کرد؟ آخر سر باید گرفت یا باید داد، بی حجابی را و حجاب را؟ به این تناقض گویی ها، از سوی محمد مهدی ماندگاری پاسخ داده شده که "رييس مؤسسه «روايت سيره شهدا»: حجاب مديريت رفتار ديگران است که به هر مردی اجازه ورود به حريم حيای زن را نمی‌دهد تا هرگونه حرفی، متلکی و درخواستی نسبت به او ابراز کند." ایشان کوشیدند از دوگانه اجبار/اختیار بگذرند، و تناقض را سرآورند. اما حجاب مدیریت است یا شما در کار حجابیدندیریتیدن کاربران جامعه هستید؟ می شود اینجا شهروندی بخواهد گونه ای دیگر بحجابد/بمدیریتد؟ گشت ارشاد پس چیست؟ آیا گشت ارشاد ایدن مدیریت رفتار دیگران به مثابه همان حجاب نیست که می خواهد بی حجابیدن را بحجابد؟ اینگونه نیست که «حجاب مدیریت رفتار» باشد، بلکه «مدیریت حجاب» به گونه ای که شما خواهانیدش «مدیریت رفتار» است، برادر.
       "اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، توافق هسته‌ای ایران و ۱+۵ را با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در پایان جنگ ایران و عراق مقایسه کرد." اما چگونه می توان جام  زهری که با چهار عملیات پشت سرهمِ شکستیده، سرنگونیدن هواپیمای مسافربری در خلیج پارس و استفادیدن رزمافزارهای کیمیایی به انجام رسید را پیروزی دانست؟ "قریب به سه دهه از پذیرش قطع‌نامه ٥٩٨ می‌گذرد. در آن زمان مردم با این موضوع چطور برخورد کردند؟ احساسشان چه بود؟ احمد شیرزاد: احساس مردم در آن زمان، قطعا پیروزی نبود."
        پس از اینکه برخی به خیابانها آمدند و زدند و رقصیدند و ترکاندند و هیچ چیزی هم نشد و فیلمهایش هم پخش شد، نیروی انتظامی که پیش از این خبر داده بود با رفتارهای غیر قانونی برخرود خواهد کرد، و همه هم می دانیم که فیلم این جنبش ها در خیبان ها که برخی ها کرده اند قانونی نیست، حالا "حسین اشتری٬ فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد پلیس «مخالف» شادی مردم نیست." این عقب نشینی جمله ای و بازتعریف مخالفت/موافقت با شادی و دتگیری برهم زنندگان قاون هم جالب است. به هر حال شما بهتر است بروید جمله های گذشته را درست کنید چون تاریخ را دست کم "فعلا" نمی توانید دگرگون کنید، برادر.
       پایانه اخلاقی آنکه من اگر این ورنام ها را بپذیرم، نه از این است که به پایان سنجش باورمندم، آری همه اینها برای افزایش توان سنجیدن است، ای شهروندان زبان فارسی.