از آزادی اگر گفتند...

در خبر آمده است که ایرانیان در مرز مقدونیه متوقف شده اند، با شعارهایی از این دست.







واقعا ایرانیان گرسنه نیستند؟ سوءتغذیه ندارند؟ سواد دارند؟ شغل دارند؟ درآمد دارند؟ امید به زندگی دارند؟ اخلاق دارند؟ همه چی دارند، فقط آزادی ندارند؟ فقط هم آزادی می خواهند؟ پس آزادی‌خواه هم که هستند؟ نژادپرست هم که نیستند؟ از تمام خاورمیانه‌ای ها نیز که خود را برتر نمی انگارند؟ دست به اسید اجتماعی و اسید اصلاحی و تجاوز سیاسی و تجاوز گروهی و غیره هم که نمی برند؟
خب، چطور شما غذا دارید اما آزادی ندارید؟ چطور توسعه دارید اما آزادی ندارید؟ چطور دین دارید اما آزادی ندارید؟ چطور این همه ثروت ملی دارید اما آزادی ندارید؟ چطور در این کشور مشروطه دارید عدالتخانه دارید پادشاهی مطلقه و پادشاهی مشروطه و ولایت فقیه و انقلاب دارید (آنهم سه تا در صدوپنجاه سال) جمهوری دارید انتخابات دارید مجلس دارید رئیس جمهور دارید اما

وقتی اهل قلم کتابخوان نباشند

     از اینکه فقدان آزادی در ایران معاصر نظر جهانیان را جلب می کند می توان بسیار خشنود بود، اما در عین حال خشنود هم نبود. می توان پیشنهاد کرد که دست کم برای پیشنهاد دادن شاید بد نباشد دست کم اهل قلم کتابهای تاریخ ایران را هم بخوانند. در خبر آمده است:
     "116 شاعر و نویسنده غیرایرانی در نامه‌ای سرگشاده به علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی از وی خواستند تا از قدرت خود برای عفوکردن فاطمه اختصاری و مهدی موسوی استفاده کند... این شاعران و نویسندگان که در میان آنها نام برخی برندگان جایزه پولیتزر(معتبرترین جایزه روزنامه‌نگاری امریکا) هم دیده می‌شود در نامه خود..."
     اینکه اهل قلم، فرضا که چنین موجوداتی هنوز وجود داشته باشند، برداشتی از تاریخ مناسبات قدرت خصوصا در ایران معاصر ندارند، البته آنها را از رسالت اهل قلم بودگی مسلوب نمی کند، اما این برداشت را نیز می شاید که اهل قلم اهل کتابخوانی نباشند، شاید وقتشان بیشتر به گفتن و نوشتن چنان می گذرد که زمانی برای کارایی عملی تقاضاهای سیاسی نمانده است! قدرتی، که این اهل قلم از رهبر موجود، به موجب آن با آن و توسط آن خواستار رهایی بخشی می شوند، تاریخی دارد که شاید اگر