آزماییِ خواست متافیزیک در اندیشه‌های بیژن عبدالکریمی

    "کسی که به زبان مادری‌اش نمی‌نویسد، به زبان مادری­‌اش نیز نمی­اندیشد. اساساً تفکر بدون زبان مادری و جز در زبان مادری امکان­پذیر نیست." بیژن عبدالکریمی

     بیژن عبدالکریمی هنوز فلسفه را از منظر هایدگر دوم می نگرد، دغدغه اصالت، و سنجه‌های کانت تا نیچه و هایدگر را بر اندام متافیزیک و مزداهیک فراموش کرده است. در دهه هشتاد می پنداشتم این آموزگار گرامی راه به فراداد نوی نامتافیزیک در خواهد گشود، اندیشه‌ای بی‌ازخواست اصالت و هم‌خانوادگانش. او، اما، نوشته است، "در جامعه کنونی ما فلسفه و تفکر اصیل و بنیادین حضوری جدی ندارد و فلسفه در حاشیه و صرفاً برای تزیین است. ما وراجی‌­های شبه‌­فلسفی بسیار داریم اما سخن فلسفی هیچ یا بسیار اندک." او با بهره جستن از گسستی یاسپرسی می استد بر "تفاوت بزرگی میان «وراجی­های شبه­‌فلسفی» (سخن گفتن در بارة فلسفه و تاریخ فلسفه و فضل­فروشی­های فلسفی) و

نقدی بر نظریه آشکارگی تدریجی حقیقت اندر دیدگاه مصطفی ملکیان

    مصطفی ملکیان گفته است: "ما باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد. اگر شما حقیقت را در هر حوزه و زمینه‌ و ساحت و معرفت بشری آشکار بدانی، به نظرتان می‌آید کسانی که با ما مخالفند عناد و دشمنی دارند." نمی دانم چرا ملکیان عزیز همچنان در روشنگری های خود به رگه های متافیزیک و افلاطون‌گرایی چسبیده است، شاید این استراتژی او باشد در این باهمستان؛ اما این باعث نمی شود او را نقد نکردن.
     اگر شما بخواهید هنوز افلاطونی باشید، جهانی را تصور می کنید که در آن «حقیقت» در جهان خارج وجود دارد، فرضا که بیافزاید «آشکار» نیست. شما باز هم نمی توانید مسئله مالکیت حقیقت، قرب/بعد به حقیقت و جنگ بر سر حقیقت را با این گزاره معلق نمایید که "ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم."محل نزاع اینجاست که شما همچنان یک افلاطونی مانده اید؛ مخالف، دشمن و حریف شما از نظر شما قطعا در مراتب نازل تری از تشکیک انکشاف حقیقت ایستاده است، و گرنه چرا او همان «دیگریِ» شماست؟ شما هنوز از بالا به او می نگرید و همچنان

نیک و بد در فروسوی تاریخ؛ الهیات رسانه

داعش باز هم به کوبانی یورش آورده، نیروهایش به این شهر درآمده و مردمان شهر را فروگرفته اند. چه ساده اندیشانه است خشنودی پوچ ایرانی-آمریکایی از پایان جنگ با نیرویی بازگردنده! چه پوچ است دست کم گرفتن نیروهای تاریخ در فراسوی خیر و شر! و بسا پوچ تر می آید خود را نیروی نیک و دیگری را نیروی بد تاریخ انگاشتن، و همزمان به نابودی نیروی بد دل خوش کردن چونان پایان نابودناک بدی در پایان تاریخ! خواست همچون نتیجه‌انگاری، خوداندیشی همچون آرزواندیشی! آری، اگر آنها بد اند چرا خود از میان نمی روند؟ اگر آنها بد اند، چرا هست اند؟ الهیات سامی پاسخ چندی ندارد (اینها همان پاسخ های افلاطونی دیرین، که اینها آزمایش های الهی اند، پس آزمایش خوب است، نتیجه: بد (شرایط آزمایش، نیروی بد) خوب است)! با نگری زردشتیک می توان پی برد که

این همه فیلسوفان درباری و تناقضات در بحث از علوم انسانی

     اگر به نام این فیلسوفان درباری دقت کنید، متوجه می شوید اکثر آنها اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی یا بوده و یا هستند. از آنجا که موضوع اصلی انقلاب فرهنگی تحول در فرهنگ و علوم انسانی است، و با نظر به نگرانی رهبر جمهوری اسلامی در سال هشتاد و هشت در مورد حضور بیش از نیمی از دانشجویان کل کشور در علوم انسانی، متوجه تناقضات عجیبی در سخنان این مسئولین می شویم که شاید یکی از آنها همین برخورد دوگانه نسبت به موضوع انقلاب فرهنگی، به تعبیری عدم تحقق هدف اصلی آن انقلاب احتمالا شکوهمند، باشد. به نظر می رسد اینان می دانند به چه نتیجه ای باید برسند، اما نمی دانند چگونه. می گویند می دانند چگونه، اما شاید سالهای سال به طول انجامد. در عیم حال اینان بسیار سرخوردگی نشان می دهند از نتایج بدست نیامده. باز اما گویند که امیدها دارند. سالهاست که در حال انجام وظیفه انقلابی هستند و امکانات فراوانی داشته اند. اینان گاهی حتی به نوعی همدیگر را متهم می کنند و به خشم از فقدان نتیجه دچارند. گویی موضوع بحث شان در غوغایی طولانی گم شده و واژگانی مدام تکرار می شوند که چند مدعا یا شعار را تشکیل می دهد. نیم نگاهی به اظهار نظرات اینان، فقط برای نمونه، که در رسانه های رسمی جمهوری اسلامی طرح می شود نشان از سردرگمی های کسانی دارد که به استخدام نظام آموزشی این نظام درآمده و نان از این خوان خورند، اما نمی توانند بگویند چه می کنند.
      رهبر جمهوری اسلامی ایران در حکمی که برای آغاز دوره جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر کرد، نوشت "شورای عالی انقلاب فرهنگی باید جبهه دلبستگان فرهنگ انقلابی را دلگرم و معارضان را ناامید کند. موانع را از سر راه فعالیت‌های خودجوش مردمی کنار بزنید. تحول در علوم انسانی هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است".
      رهبر جمهوری اسلامی گفت "پس از سالها تأکید بر اهمیت کار علمی، اکنون حرکت علمی کشور به موفقیت های بزرگی دست یافته و

تناقضات رئیس جمهور در دوگانه دولت/ملت فاعل/مفعول

دولت آقای رئیس جمهور این روزها دچار تناقضات عجیبی شده است و ظاهرا خود ایشان قصد بر نادیده گرفتن این تعارضات دارند. حسن روحانی با گفتن اینکه "از طریق همان سازمان ملل که تحریم را بر این کشور تحمیل کردند، این تحریم‌ها را لغو خواهیم کرد،" حتی قبل از شدن (رفع تحریم ها) دچار ارده گرایی خاصی شده (خواهیم کرد!؟!) او در حالی که به «مؤثر بودن تحریمها» اعتراف کرده، با این حالات منجی گرایانه ی در پیش گرفته، ظاهرا فقط مردم ایران را مفعول مصدوم، اصلی و مستقیم تحریم ها دانسته و می خواهد این مفعولیت را فاعلانه براندازد (براندازی؟). اما در عین حال به اهمیت کاریابی برای "دلالان تحریم" نیز پی برده است، خصوصا جناب علم الهدی که به "رشد بالای علم و فن‌آوری ایران در دوران تحریم‌ها" معتقدند. آیا واقعا روحانی نگران سقوط رشد علم و فن آوری ایران نیست، یا اینکه رشد علم اصلن مصداقا و مفهوما یعنی چه تا سپس نگرانش توان شدن!؟!
اما اینکه تناقضی نیست! تناقض اینها است

برخی هنوز سگ شما هستند

    برخی، به بیانات نسبتا اندکی متفاوت، سخنانی، مستقیم یا غیر مستقیم، به رهبر جمهوری اسلامی خطاب می سازند که اعتمادالسطنه به ناصرالدین شاه می گفت (شاید حتی او هم این حرف ها را نمی گفت،) "همۀ ما خادمان شما هستیم، تنها شما می توانید ما را به موقعیت های رفیع ارتقا دهید، تنها شما می توانید ما را به اعماق پستی پرتاب کنید، بدون موهبت و بخشش شما ما هیچ هستیم. ما حتی پست تر از سگ هستیم." این هیچ و سگ بودن و اقل از سگ بودن برابرتر است با آن مقامات رفیعه.
    محمد محمدی گلپايگانی، رئيس دفتر رهبر جمهوری اسلامی با بیاناتی از هیچگانگی، گفت "قطعا مخالفت و مبارزه با حکومت اسلامی  در هر لباس و مقامی بدترين منکر است." وقتی که عنوانِ حکومت اسلامی باشد، عجیب نیست از هر واژه دینی در گفتمان اهالی نسبتا ثابت آن استفاده شود. البته معلوم نیست دقیقا قید اطلاق «هر لباس و مقامی» به چه معناست، زیرا مقامات ذی نفع در موقعیت فعلی جمهوری اسلامی (دوستان ایشان) چرا باید با وضعیت انتفاعی خود به مخالفت و مبارزه برخیزند!؟!
برای نشان دادن معنای متن بهتر است در کانتکست برخی سخنان کارشناسان دولتی در همین کشور «مثلا در همین دو روز آخر فقط» نهاده شود؛
     "مصرف و خرید و فروش الکل در جامعه واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد،" یا "بطور میانگین روزانه ۱۶۰۰ پرونده «نزاع منجر به جرح» در مراکز پزشکی قانونی ایران تشکیل می‌شود،"  یا «در قرار دادهای جدید کارگران عسلویه، تسویه حساب مشروط به عدم اعتصاب ذکر شده است» یا "در سال ۹۴ با اضافه شدن ۱۰ شهر دیگر، تعداد شهرهایی که در ایران مشکل «تنش آبی» دارند، به ۵۲۷ شهر رسیده است" یا "رشد سرطان در ایران 10 برابر شده است و ما در مسابقه توسعه سرطان در جهان مقام اول سرطانیزاسیون را کسب کرده ایم" یا «جمعی از روحانیون در نامه به رهبری، زنانی را که خواستار حضور در ورزشگاه ها هستند، هرزه خوانده اند» یا "سدسازی با نا آگاهی یا حماقت کشور را به روزی انداخته که امروز سرزمین در حال خشک شدن است." در چنین زمینه و زمانه ای، اما، این نماینده و رئیس دفتر رهبری با اصرار تمام می گوید:

ما داریم آزادانه زندگیمان را می کنند، اما شما باور نکنید!

این چندمین بار است که حسن روحانی، رئیس جمهور، با کلمات «مردم» و «آزادی» بازی می کند؛ "مردم آزاد هستند، حرف مي‌زنند و نظر مي‌دهند." شاید به نظر رسد آزادی در نظر رئیس جمهور معنای خاصی مثلا در حد روسویی آن داشته باشد، اما او تصریح کرد "ما ملت متكثر و متنوعي هستيم." خوب واقعا چرا یک ملت متنوع باید فقط یک دین رسمی داشته باشد؟ چرا باید قانون اساسی یک ملت متکثر بر اساس باورهای فقهی یک دین خاص نگاشته شده باشد؟ چرا سنت یک مذهب از یک دین خاص باید مبنای آموزش و پرورش یک ملت متکثر قرار گیرد؟ البته این اگر ها فقط در صورتی است که هنوز «ما ملت متکثری باشیم.» بنابراین رئیس جمهور تنوع و تکثر را در آزادی یا با آن لحاظ کرده، احتمالا جان استیوارت میل را خوب خوانده، و سپس از آزادی مردم سخن گفته ست، نه فقط همین طوری برای شعار و این حرفا. باز ایشان از رو نمی روند و اضافه کرده اند که