آیا خودسوزی یونس عساکره جنون آمیز بود؟

 در نوشته ای با نام "چرا یونس عساکره سوخت؟" نویسنده پرسیده است: "سوال آخر این است که در چه شرایطی و چطور، فشار‌ها و تنگناهایی از این دست، به جای اینکه به اقدام جنون‌آمیز یک فرد و بعد بر ساختن قهرمان-قربانی از او از جانب جامعه محدود شود، ممکن است به یک حرکت خلاق و جمعی برای ایجاد تغییری حتی کوچک در وضعیت موجود بینجامد؟"
متن انتقادمی کند که چرا مردم از یونس عساکره قهرمان سازی می کنند و "اما عموماً در سطح مرثیه‌سرایی برای او ماند.." عجیب اینجاست که متن هیچ نشانه ای از اقدامات به عنوان مثال «عده ای یا بخش هایی یا طبقاتی از مردم خرمشهر» به دست نمی دهد و با کنار گذاشتن این خبر تکیه را بر قهرمان سازی در رسانه های عمومی "محدود  می کند"! مورد بسیار عجیبتر اینکه متن اقدام یونس عساکره را "جنون آمیز" می خواند، در حالی که سعی در به دست دادن فهمی جامعه شناختی و انسان دوستانه از آن است! در واقع با این سخنن، متن جنون آمیز بودگی موقعیت را به هیچ می گیرد و از منظری آن جهانی و با منطقی فراموقعیتی به جنون آمیزی «این اقدام به خود سوزی» حکم می کند! اما از همه عجیبتر اینکه

سرخورده بودن «دست کم تاحدی» بهتر از احمق بودن است

خبر بیرحمانه واژه‌ناپذیر بود؛ «دیروز در حوالی ساعت 4 بعد از ظهر، یک زن جوان در کابل نخست مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت، سپس در میان خیابان رها شد و اتوموبیل ها از روی وی گذشتند و در پایان به آتش کشیده شد.»
هنگامی که فیلم خرد شدن یک انسان را دیدم، معنای امر مقدس برایم آشکارتر می شود، تاریخ مقدس ماندن امری که تقدسش بر حوادثی کاملا تاریخی چگونه راه می رود. افغان ها، مردمانی که سالها سلطه طالبان را بر جامعه ی خود کم و بیش تاب آورده اند، در این زن، "فرخنده" از چه چنین دهشت کردند؟ ایمان چه چیزها که نساخته ست! انسان چه توان ها که ندارد! خشونت چه مرزها که نمی شناسد! افغان هایی چند نیز بودند که حمایت کردند؛ "سیمین غزل حسن زاده از مقامات عالی رتبه وزارت فرهنگ این کشور در پست فیسبوکی خود از این اقدام حمایت کرد و نوشت: هیچ نیرویی در برابر ایمان راسخ مردم مان تاب مقاومت ندارد، با جان و دل از باورهای دینی مان پاسداری خواهیم نمود." فرهنگ؟ عالی؟ مقام؟ ایمان؟ مردم شما؟ باورهای دینی؟ پس آرامش این است! ایمان این است! باور این است! انسان این است! هرچند می توان

پایان تاریخ، ایده ی محافظه کارانه شدن انقلابیون سابق

        برخی فکر می کنند که فقط وقتی خودشان پیروز شدند، پیروزی است، اما وقتی مخالفان از روی نعش آنها گذشتند و بدنها و سرنوشت ها و پیروزی های سیاسی به غبارهایی بدل شدند، این پیروزی نیست. این است فلسفه تاریخ برخی.
        در وب سایت هاشمی رفسنجانی نوشته شده "نباید آنهایی که الان مسلط هستند و همه چیز دستشان است خیال کنند که پیروزند، این پیروزی نیست."چرا شکست بختیار، بازگان، شریعت مداری، طالقانی، بنی صدر و بسیاری دیگر پیروزی تو بود، اما شکست تو پیروزی دیگران، این تازه از راه رسیده ها، نیست؟ بهتر است قبل از مرگ شعر کتیبه ی اخوان رو بخونی "کسی راز مرا داند کزین رویم به آن رویم بگرداند"، این سرنوشت همه کسانی است که پا به میدان سیاست می گذارند. تو فقط از یک از این رو به آن رو شدن شهوت ناک شدی و لبخند زدی، اما تاریخ این کشور از این حالی به حالی شدن ها بسیار دارد. تو واقعا فکر کردی آن لحظه پایان تاریخ کشوری به شگفت انگیزی ایران است؟ چرا فکر نکردی که حتی همان پیروزی تو نیز همچون"این پیروزی ها خیلی

ازهم‌پاشیدگی های معناشناسیک

بعضی از این افراد، مصداق فیلسوف درباری به تمام معنا هستند؛ "محمد‌باقر قالیباف٬ شهردار تهران گفته مذاکره منهای مبارزه مصداق «ذلت» است." این قالیباف ی که تا حالا قالیی نبافته است خوب میداند که اگر مذاکرات به نتیجه برسد، تحریم ها برداشته شود، خوب اساسا مفهوم مبارزه به پایان می رسد، اصلن مشکلات صلح همین ها هستند دیگه. او خوب می داند که مذاکره نباید به نتایج صلح آمیزی برسد که موقعیت جنگ را الغاء نماید. مشکل اینجاست که ذلت را آنقدر گسترده کرده اید که به مفهومی بی معنا و کاربرد ناپذیر بدل شده است، زیرا ذلت به عنوان وضعیتی بلند مدت اینک نتیجه مبارزه ای طولانی و بزرگ است. اگر ذلت یا همان شکست نبود، چرا اساسا باید وارد مذاکره می شدید؟ اگر هم مبارزه نبود، چطور دچار ذلت می شدید؟ اگر مبارزه را برده اید، چرا باید

مشکلات خفقانی علی-مطهری-بودن

      من نمی دانم چرا فقط وقتی ما گل می خوریم به داور اعتراض می کنیم؟ چرا فقط وقتی ما می بازیم قواعد بازی اشکال پیدا می کنند؟ چرا فقط وقتی به ضرر منافع ماست، کلیت را فدای جزئیت می کنیم، اما وقتی کلیت به دیگران آسیب می زند چون با منافع ما تضادی ندارد اعتراضی نداریم؟ آها، پس رسمش همینه؟ سنت اینه!!!
      "علی مطهری اقدام قوه قضائیه در ممنوع‌التصویر کردن محمد خاتمی را اقدامی خلاف قانون و باعث افزایش «خفقان» در ایران دانسته و گفته این سطح از «خفقان» در دوران پهلوی هم سابقه نداشته است. دیگر کسی نمی‌تواند حرفی بزند. این سطح از خفقان در زمان شاه هم نبود." علی جان تو خوبی؟ چقدر ما باید در تاریخمان درگیر این علی ها باشیم؟ شریعتی، خامنه ای، مطهری و خیلی علی های دیگر. علی جان، آنچه تو خفقان خواندی، خفقان نیست، اضمحلال بیش از صد سال آرمان های انقلاب مشروطه است. انحطاط مفهوم قانون و عدالت خانه و مشروعیت است، نه خفقان. علی جان، تا به حال پیش خودت فکر کرده ای که تو چرا قبلا از خفقان حرف نزده بودی؟ فقط وقتی رفیق تان دچار پدیده ای به نام قوه قضائیه،مصداق نهادیِ بی قانونیت در ایران، شده است، شاکی شدی؟ فقط چون پای خاتمی وسط آمد، پهلوی بهتر است؟ فقط وضعیت خاتمی باید تعیین کند زمان، ابعاد و میزان تفاوت پهلوی و جمهوری اسلامی را؟ کدام سطح از خفقان در این سالها قابل مقایسه با سطح خفقان دوره پهلوی بود، که فقط این یکی که دچار خفقان شد، تو مقایسه کردی؟ تو وقتی این حرف را زدی، نترسیدی همین ها بیایند بگویند که

تداوم بدن اندیشیدن در معاصریت متافیزیک حضور

آیا فکر کردن بد است؟ برخی فکر می کنند فکر کردن بد است. آیا می توان فکر کسی را که فکر می کند فکر کردن بد است تغییر داد؟
مسعود بصیری٬ رئیس سازمان بسیج رسانه با انتقاد از فیلترنشدن شبکه‌های اجتماعی در ایران گفته است "جمهوری اسلامی چاره‌ای جز فیلتر این شبکه‌ها ندارد چرا که در حال حاضر اطلاعات شخصی مردم ایران از این طریق در اختیار اتاق‌های فکر سازمان سیا و موساد قرار می‌گیرد و جمع آوری اطلاعات و هدایت افکار عمومی به سمت و سوی خاص و طرح ریزی شده در این اتاق‌های فکر است." آیا ریاست سازمان بسیج خوب است؟ رسانه خوب است؟ آیا رسانه همان پیام است؟ آیا بد است که رسانه همان پیام است؟ آیا فکر بد است؟ اطاق بد است؟ شما در خانه ی تان اطاق ندارید؟ در اطاق خانه ی تان فکر نمی کنید؟ حتما باید بروید بیرون از اطاقتان که فکرتان بیاید؟ آیا اطاق فکر بد است؟ هدایت بد است؟ تو اصلن صادق هدایت خوانده ای؟ چرا با چیزی که نخوانده اید مخالفت می کنید؟ برنامه دارید؟ برنامه بد است؟ تو برنامه کودک دهه ی شصت، ساعت پنج غروب را ندیده ای وقتی بچه بودی؟ بچگی هم بد است؟ از وقتی فیلم بوی هود را دیده ای از بچگی بدت می آید؟ آیا اطلاعات بد است؟ انقلاب اطلاعاتی بد است؟ ساواک بد است؟ وزارت اطلاعات بد است؟ فقط ضداطلاعات خوب است؟ فقط جمهوری اسلامی خوب است؟ فقط فیلتر خوب است؟ مگر در اطلاعات، بنزن وجود دارد که

نظریه کوییر نزد محافظه کاران سنتی؛ مخالفت همان موافقت است

چقدر خوب است که فیلسوفان درباری هم اختلاف مهم سکس و جندر، جنسیت بیولوژیک و جنسیت فرهنگی-اجتماعی را اخیرا درک می کنند، حالا گیریم که به سبک خودشان. محی‌الدین بهرام محمدیان٬ رئیس سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی با این اسم طولانی اش گفته "استفاده از زنان معلم در مقاطع ابتدایی برای دانش‌آموزان پسر منجر به رشد گرایش‌های زنانه و رفتارهای «نامتجانس» با جنسیت مردانه در میان این دانش‌آموزان خواهد شد." چقدر خوب است که شما می فهمید که شما می دانید که موافقید و قبول دارید که رفتارهای جنسیتی نُرم های اجتماعی هستند، نه ذاتی انسان. دقیقا به همین دلیل است که دارید به تعبیر خودتان به اصلاح نظام آموزشی که این نُرم ها را به هم میریزد اعتراض می کنید. چقدر خوب است که شما اعتراض می کنید زیرا در اعتراضتان اعتراف می کنید همه بحث های پست مدرن ها و عمو میشل ما را در باره نظریه کوییر. ما یک عمر داشتیم توی سر خودمان می زدیم که شما هم اینها را بفهمید، اما حالا می بینیم که شما خیلی خیلی می فهمید. همانطور که گفتید جنسیت مردانه یک امر قطعی و ذاتی نیست، وگر نه ذات و جوهر که نمی توانست به این سادگی ها که شما و ما اعتقاد داریم اصلن تغییر یابد. زبانم لال کل سیستم افلاطونی-ارسطویی فلسفه اسلامی به باد می رود. بنابراین این شما به نوعی

شرایط صدق متناقض

جایگاه گوینده در صدق، معنا و اهمیت گزاره نقشی تعیین کننده دارد. "سعید قاسمی٬ عضو قرارگاه «عمار» گفته در ایران تنها علی خامنه‌ای است که دستور می‌دهد٬ بقیه باید «مطیع» باشند." سوال این است؛ اگر فقط یک نفر دستور می دهد و بقیه باید مطیع باشند، آنگاه جایگاه سعید قاسمی کجاست؟ اگر سعید قاسمی هم دستور می دهد، پس مقدمه جمله کذب است؛ اگر سعید قاسمی مطیع است چه شرایطی به وجود می آید؟ یکی از مهمترین آن شرایط این است که این اظهارات سعید قاسمی اظهارات غیر مطیعانه ای است، یا نیست؟ اگر غیر مطیعانه باشد، شرایط صدق جمله باز هم به کذب منجر می شود. اما اگر مطیعانه باشد چطور؟ آنگاه باید گفت سعید قاسمی در اظهار این جمله طبق دستور معظم لِه به بیان این گزاره اقدام کرده است. اما مشکل اینجاست که

هنگامی که حتی کلمه توجیه هم از کار می افتد

"توجیه چیست؟" سوالی است که برای برخی از فیلسوفان بسیار مهم بوده است. اظهار اینکه چیزی توجیه دارد، خودش توجیه است، به این معنا که توجیه به عنوان بخشی از پدیده ای که باید توجیه شود، به آن اضافه شده تا به یک نوشیدنی مُجاز گازدار بدل گردد. توجیه، هنگامی که پدیده ای قابل دفاع نباشد، می تواند به بخشی از همان پدیده افزوده گردد تا امر عجیب موجه در زبان موجه شود، البته اگر بتواند، خصوصا هنگامی که اساسا هیچ توجیهی برای موجه بودن پدیده ی عجیب ارائه نشود، که اصلن هم عجیب نیست. "پرواز یک جنگنده نظامی بر فراز مناطق مرکزی تهران در سطحی بسیار پائین تائید شد و مقام‌های مسئول علت پائین بودن ارتفاع پرواز این جنگنده را دارای‌ «توجیه» اعلام کرده‌اند." خوب توجیه یا دلیل چیزی است که