از دفترچه مرخصی


روزهای آخر اسفند

درخت انجیر در حیاط شکوفه کرده است

از لخته شدن خون در اسکن مغز خبری نیست

تنهایی چپق مقدس وحشیان درون است

نور دیدار تو که خورشید من است

بین که سوزید و چه خاکستر شد

آخر اسفند

ابرهای عقیم بر بارانی من خنده می زنند

پنج درصد تلفات در ارتش طبیعی ست

آب عشق جیره شد، گیاه کاشف به عمل نیامد، سهراب حق مرد

زاکس و غزلیات شمس، در خودکشی مؤثر افتد

ان الحقایق صم، بکم، عمی فهم لا یرجعون

اسفند

رنج های ما از خودمان پیرترند

معشوق تلفنی ات، فاقد تجلیات بصری نخواهد بود

ای معلم الهیات، جهان مستراح تناقضات است، خدا چوب چاه، و تو بزرگترین گه

به سوی تو خواهم مُرد، "دگا" در اسارت به پایان می رسد، آزادی در "پاپیون"

فلسفه توجیهی شما، فلسفه عصبی من، کدام را باید گاز گرفت؟

هیچ نظری موجود نیست: