مواضعی که مواضع نیستند

چند روز پیش در حال صحبت با یکی از دوستان بودیم که باب سخن به پیش فرض های سیاسی کشیده شد. من همان ابتدا موضعم را مشخص کردم و گفتم که لیبرالیستم. اما جوابی که آن دوست داد مانند این بود که بگوید «امرپرسیونیست» است. البته امپرسیونیست ها در دوران خود مورد انتقاد فاشیست ها قرار داشتند که مثلا چرا در نقاشی های خود آسمان را سبز و زمین را آبی؛ و بدین سان به وضعیت موجود نوعی نقد وارد می ساختند، اما امپرسیونیسم «عملا و تاریخا» به اتخاذ تصمیمات سیاسی منجر نشده و نمی شود. البته این دوست نگفته بود امپرسیونیست است، بلکه گفته بود «شیعه» است.
البته هیچوقت همینطوری پای پیشفرض ها یا مواضع به میان نمی آید، بلکه در بزنگاه ها ست که چنین می شود. من به دوستم گفتم که چندیدن شیعه وجود دارد. او جواب داد که شیعه دوازده امامی است. گفتم که شیعه دوازده امامی هم موضع مشخصی نیست، زیرا دست کم چندین تقسیم اولیه از آن نیز وجود دارد. خلاصه اینکه اگر چندین قید و صفت هم به این اصطلاحا شیعه اضافه کند لزوما از آن موضع مشخصی در نمی آید. در واقع تعیین موضع اگر ابهامی را در هر جهتی قرار باشد رفع نماید، شیعه بودن به عنوان یک موضع سیاسی با تقریبا بی نهایت قید و صفت نیز تعیّن خاصی به موضع طرف نمی دهد یا در واقع برای طرفش شناسایی بخصوصی ایجاد نمی کند. شیعه یا این قبیل اصطلاحات بیانگر موضع مشخص و قابل پیشبینیی نیستند که بتوان به آنها چنگ زد. مثلا همین آقای مصباح که گفته است «اگر می خواستیم به توسعه یافتگی دست یابیم بهتر بود انقلاب نمی کردیم» یا «مگر قبل از انقلاب نماز و روزه نداشتیم که خاطر اینها انقلاب کرده باشیم» یکی از بهترین نمونه هایی است که بیانگر عدم تعیّن موضع مشخصی در حوزه سیاسی است. خب ایشان شاید مواضع رهبر انقلاب را در نوفل لوشاتو یا مانیفست جمهوری اسلامی را در بهشت زهرا فراموش کرده اند، چرا که به وضوح بیانگر مسائل این جهانی بودند. اما حتی اگر چنین مواضعی هم نبود، چیزی شبیه شیعه بودن یا امپرسیونیست بودن در سیاست، دقیقا به معنای اتخاذ مواضع بی نهایت قابل تغییر و حتی حدس ناپذیر است. چرا که هنوز که هنوز است معلوم نیست مثلا شیعه بودن آیا لزوما یا غالبا به اتخاذ مواضعی در جهت نیل به رفاه دنیوی منجر می شود یا خیر. اینها در واقع اتخاذ یک ناموضع یا یک شبه موضع است، چرا که اصل پذیرش موضع برای انسجام دادن به گزاره ها و اجتناب از نوسانات لحظه ای در عمل است و نه اعتقادات شخصی در حوزه غیر عمومی. فهرستی بالا بلند از این بزنگاه های سیاسی به راحتی قابل فرض است که در مصداق عدم تعین این قبیل مواضع به کار آید. امرسیونیست یا شیعه بودن به بی نهایت تعیّن و تحدید به عدم اتخاذ گزینه های مختلف در یک مورد عملی و مهم منجر نمی شود و نسبت به اکثر قریب به اقتضائات سیاسی مهم بی اقتضا ست. البته این به معنای آن نیست که لیبرالیست بودن همیشه و همیشه به اتخاذ دقیقا یک سری تصمیمات منجر شده و خواهد شد، اما همانقدر و نه مطلقا که شیعه یا امپرسیونیست بودن در اغلب موارد به چنین مقصودی منجر نخواهند شد لیبرال بودن منجر خواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست: