فوتبال و کین توزی ایرانی



جامعه، گروه یا افرادی در درون خود از حقارت خویش رنج می برند اما با تحقیر نمودن حریف به هر نحوی می خواهند این حس را بر جهان یا دیگر فرا افکنند. اینکه می دانم حقیرم، اما دلم می خواهد تو هم حقیر باشی. اینکه می دانم حقیرم اما می خواهم عده بیشتری حقیر شوند تا حقارت من کمتر شود. اینکه می دانم حقیرم اما می خواهم «نه در من یا بواسطه خودم» که در تو یا جهان اتفاقی رخ دهد تا من حقیر نباشم.







فوتبال در جام جهانی فرصت خوبی بود که در برخی وجوه فرهنگی ایرانیان بازنگری کنم. گاهی یک موقعیت فوتبالی می تواند بیش از مطالعه ادبیات در باره فرهنگ و خرده فرهنگ به ما بیاموزاند.
نحوه ارتباط ایرانیان با این پدیده مدرن البته همیشه یکسان نیست، اما در اینجا می خواهم به وجوه کین توزانه (رسنتمان) و اخلاق گله ای و انسان رمه ای که همه از تعابیر مهم نیچه هستند بپردازم. تیم فوتبال ایران در این تقریبا 40 سال اخیر یکی از آسیایی هایی ست که میکوشد جزو چهار تیم برتر بگنجد تا به جام جهانی راه یابد، اما ظاهرا همیشه خواسته از «در تنگ وارد شود» (به تعبیر مسیح)، نوعی اخلاق منجی گرایانه. یعنی اگر چه زیرساخت ها و صنایع مرتبط با فوتبال در ایران هرگز در حد چهار تیم برتر آسیا نبوده (کارلوس کیروش در پاسخ به اين سوال که چه چيزی از اين جام جهانی ياد گرفت، گفت: بايد سرمايه‌گذاری کنيم.) ، اما نوعی احساس اجتماعی وجود داشته که تیم فوتبال ایران همیشه این شایستگی را داشته که با و علی رغم این نقصان ها بر حریفان خود برتری یابد. البته این اتفاق هم چندین بار افتاده، و در فوتبال این اتفاقات کم و بیش رخ می دهد. اما نکته اینجاست که در ایران این مسئله به یک قاعده بدل شده و ما داریم روی قاعده شدگی این استثنائات حساب می کنیم، به این معنا که همواره تیم فوتبال و هوادارن ملی اش می خواهند علی رغم همه هزینه هایی که باید می شده و نشده و علی رغم تمام بی عملی ها در ساختار و بدنه صنعت فوتبال دائما معجزه شود و ایران به «حق» خود برسد که همانا غلبه بر حریفان آسیایی و فرا آسیایی ست. ظاهرا این رویه بر هیجان انگیزی فوتبال ایرانی هم دامن زده است. این تیم که در مرحله مقدماتی به زور بالا می آید و در از لبنانی هم که همیشه میبرده، شکست می خورد، و بردهای خود را هم مدیون دو بازیکنی است که اساسا هیچ وقت در لیگ ایران بازی نکرده اند، ناگهان در جام جهانی می خواهد آرژانتین را ببرد و داور حق این تیم را می خورد. خلاصه اینکه گویی نیروهایی اهریمنی (پرواتاریا، استعمار گران، کفار و نیروهای بد هستی) علیه این تیم بزرگ در کار می شوند و به هر نحوی می خواهند این پهلوان نستوه را از میدان بدر کنند و «حق» اش را بخورند. و چون این دنیا جای کثیفی است نهایتا هم موفق می شوند، اما از آنجا که مرگ، گریستن و شکستن در این دنیا خود شکوه یک مؤمن است، و در آخر این مؤمنان اند که زمین را به ارث می برند، این شکست ها هیچ از «ارزش» این تیم نمی کاهند. اینها نسبتا باورهای رایجی است که  در ناخودآگاه جمعی طرفداران تیم ملی فوتبال در ایران به نظر می آید. در همین بازی آرژانتین، جایی در تهران بودم که متوجه می شدم دائما، هر وقت تیم حریف اشتباهی می کرد، ایرانی ها تیم خود را تشویق نموده و ضعف حریف را، قدرت خود محسوب می کردند. این به نام خود زدن امور دیگر، دست و پا کردن آبرو از ضعف حریف خود پیشاپیش آبروی برای خود دوختن نشانه رویکردی است افشاگر ضعف خود. نوعی «آگاهی معذب» است از اینکه می دانم ضعیفم اما همین که قدرتمندی پیشاپیشم ضعف نشان دهد، خود قدرت مرا نشان می دهد. این آگاهی متناقضی است از همزمان حس ضعف و قدرت. یک عبارتی شده سیستم بازی این تیم که «ایران خودش خراب بازی کنه، بازی حریف رو هم خراب کنه». یادم می آید تا همین چند سال پیش مثلا مقدماتی های سال 98، ایرانی ها به شیوه بازی این تیم های عربی می گفتن ضد فوتبال؛ منظور این بود که این تیم ها اصالتی ندارن و چون از فوتبال بازی کردن نتیجه نمی گیرن می رن سراغ جنگ روانی، وقت تلف کردن، حاشیه و خلاصه هر چیزی غیر فوتبال. ظاهرا اون وقتا پدیده فوتبال یک «ذاتی» داشت که عرب ها با اون غریبه و ایرانی ها با آن آشنا بودند. در همین جام جهانی 2014 من شخصا متوجه شدم که رویکردها به بازی این تیم عوض شده، یعنی حالا که تیم فوتبال ایران همان دفاع کردن ها، وقت تلف کردن ها، جنگ روانی درست کردن ها را در برابر تیم های قوی تر از خود انجام می دهد، این رویکردها به «هنر» تبدیل می شوند. بعد هم می گویند اینها «طبیعی است»؛ (کارلوس کیروش رو به مربی بوسنی که از بازی دفاعی ایران تعجب کرده بود گفته شما اگه نارحتی بیا جامون رو عوض کنیم. من بازیکنانی که در میلان و منچستر باشن ندارم و باید همینجوری بازی کنیم). به شما می گویند «آقا تیم ما خب ضعیفتره، باید اینجوری بازی کنیم»؛ اما نمی دانم چرا حریفان وقتی جلو ما چنین بازی کنند غیر طبیعی است. در این احساسات جمعیِ معجزه خواهی، غلبه بر حریف قدرتمند تر، بدون داشتن پشتوانه آرزوی بردن و خوب بازی کردن از آن قبیل پدیده های انتقام گرایانه نیچه ایست. اینکه گروهی یا افرادی در درون خود از حقارت خویش رنج می برند اما با تحقیر نمودن حریف به هر نحوی می خواهند این حس را بر جهان یا دیگر فرا افکنند. اینکه می دانم حقیقم، اما دلم می خواهد تو هم حقیر باشی. اینکه می دانم حقیرم اما می خواهم عده بیشتری حقیر شوند تا حقارت من کمتر شود. اینکه می دانم حقیرم اما می خواهم نه در من که در تو یا جهان اتفاقی رخ دهد تا من حقیر نباشم. در این زمان می بینم که گزارش های بازی توسط مجریان ورزشی و نیمه ورزشی دائما بر سیاق همین احساسات پیش می روند استفاده از افعال و واژگان تحقیر کننده و التذاذ جستن از این حس در گزارشهای همه این افراد غوغا می کند. هیچکس نمی بیند که (کارلوس کی‌روش سرمربی تيم ملی هم در یک نشست خبری گفت) «ما همه تلاشمان را کرديم که موفق شويم اما به سقف ظرفيت ذهنی‌مان رسيده بوديم».

اما در سوی دیگر این احساسات و باورها به هیأت حاکمه کمک می کند تا با تقویت نوعی وحدت و همبستگی و تعبیر «ملی» نوعی یکپارچگی از این احساسات فروخورده و تحقیر شده جمعی برای امنیت خود کسب می کنند. اگر این تیم به مرحله بعدی میرفت، می گفتن درایت و برنامه ریزی ما بود و این اتفاق را به اراده ملی خود می چسباندند. حال هم که این تیم باخته از این همگرایی موقت احساسات سود می برند. آنها به این هیجانات رمه ای و گله ای دامن می زنند تا نوعی مناسک و مراسمی را بر پا دارند که امروزه در این قبیل کشورهای جهان سوم جایگزین مراسم و مناسک دینی باستانی شده است. وقتی در این تابساتن به کسی که کولر و پنکه ندیده، آب یخ بدی کلی ازت تشکر می کنه و فکر می کنه چقدر ملیه و ملت بزرگیه که آب یخ در تابستان تجربه جمعی می کنه. بی هیچ هزینه با حساب و کتابی، و با اینهمه هزینه های دلارهای نفتی و ثروت های تحریمی لیگی فاسد بر پا ساختن، باعث غرور ملی می شود.

اینها سقف فرهنگ و خرده فرهنگ ایرانی در زاویه فوتبال است که حتی نمی تواند به تبعیض تماشاگر فوتبال در ورزشگاه حساسیت نشان دهد یا آن را ببیند در حالی که در برزیل که اینک مهد فوتبال جهان است مردم در همین مسابقات جام جهانی می آیند به فقر و خطرات مدنی دیگر اعتراض می کنند یا کارگران مترو به دست مزدها با اعتصاب اعتراض می کنند. اما برای ایرانی ها ظاهرا فوتبال به معنای جو گیر شدن و غافل شدن و فراموش کردن امور مدنی است. خب چه کسی از اینها بدش می آید؟
 

هیچ نظری موجود نیست: