اندیشه های باز/فایت کلابانه؛ خاطرات کارخانه هیولاها


هی تو
بگو

چگونه جهان بازمیداردمان

در سردسیر پُرسههای سهم و ستوار؟

چگونه خود را شناخته‌ای

تو که تا اینک هیچ نجنگیده‌ای بر سر هیچ؟

تو که همواره هیولای درون‌ت را

در هیولاوش‌ترین انقیادها به زنجیر کشیده‌ای

همه از ترس هیولایان

با خود سلام کن

این پیروی محض قوانین کارخانه هیولاسازی

تو که یکبارگی از همه امیدت برنگذشته‌ای هیچ

تا چیزی برسازی از خرده‌ریز خاطرات خدایان

تو که تنها خرده سازه‌های دگران را گواریده‌ای

با پایان پیش‌روی سلام کن 
افسوس آنکه تنها نه یک برف بر سنگوارگان در خواهد رسید

هیچ نظری موجود نیست: