فیلسوفان پابوس رهبر و جایگاه علم در ایران


چندی پیش رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم ایران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، به عللی، با ابراز آزردگی نسبت به سازوکارهای دولتی در باب علم گفته «علم در ایران جایگاهی ندارد.» نکاتی در باب این سخن وی به عنوان رخدادی اجتماعی به نظر میرسد که ناگفته مانده.
آقای رضا داوری اردکانی، استاد محترم،

1)اگر علم در ایران جایگاهی ندارد، چرا 16 سال است که ریاست فرهنگستان علوم را بر عهده دارید؟

2)در این 16 سال که شما در صدر نهادهای حاکمیتی علم بودید، جایگاه علم در ایران چه پیشرفتهایی نمود که ناگهان سر از گریبان برون کشیده و می گویید «علاقه‌ای به ادامه کار» ندارید و «این ادامه بی‌ثمر را بی‌وجه» می‌دانید؟

3)چرا در 8 سال دولت احمدی نژاد که اینهمه فساد در نهاد دانشگاه و به تبع برای علم خصوصا از نوع انسانی اش به وجود آمد، سکوت اختیار کردید؟

4)حالا این سکوت هم هیچ، اساسا با این سکوت چرا باید از دست مبارک احمدی نژاد نشان درجه یک دانش بگیرید، و این نشان چه ربطی با سقوط جایگاه علم در ایران داشته است؟ آیا این نشان خود نشان از سقوط شما نداشته است؟

5)چرا وقتی رهبر طی سخنرانیی در سال88 به علوم انسانی و فلسفه حمله کرد، یا زمانی که وبر، هابرماس و رورتی در دادگاه متهمان اعتراضات آن سال، به براندازی متهم شدند سکوت کردید؟ آیا در مرام شما فیلسوف همواره باید در برابر قدرت تعظیم نماید؟

6)چرا در تمام این سالها چندین بار به بالاترین نهاد قدرت در ایران، یعنی رهبری، نزدیک شدید؟ آیا این نزدیکی  می تواند معنایی جز آن داشته باشد که از وضعیت نهاد حکومتی و سازمان علم در ایران راضی هستید؟ یا شاید منظورتان دقیقا این بود که برای اعتراض به جایگاه حقیر علم در ایران به حضور آن شخص شرف یاب شدید؟ حالا اگر رفتید چرا باز هم حضوری سکوت آلود داشید؟

7)اگر جایگاه علم را ارتباطی به هر معنا با اعتراض و عدم اعتراض شما باشد، چرا تا همین دیروز در تمام این سالها، جایگاه علم در ایران مشکلی نداشته و بارها از شما قدردانی ها شده است و شما باز فقط سکوت کردید، و ناگهان پس از مشکلاتی مالی فرهنگستان علوم به این نتیجه رسیدید که در هفتم مهر ماه 1393 «علم در ایران جایگاهی ندارد»؟

8)آیا اگر وضعیت علم در ایران به چنین روزی افتاده است، هیچ مسئولیتی متوجه شخص شما نخواهد بود که سالها جزو شورای عالی انقلاب فرهنگی حاکمیت این کشور هستید؟ آیا مسئولیت شما در این بی ثمری و بی وجهی علم در ایران نباید مشخص گردد؟

9)چرا در باب سقوط جایگاه علم در ایران، دست از نقد و نقادی کشیده اید و به صرف شعار اکتفا کرده اید؟ آیا همین جایگاه علم در ایران نمی تواد خودش به مسئله ای مهم بدل گردد که نیازمند تحقیق و نقد و راه حل باشد؟ چرا با ارائه شعار از نقد و نقادی طفره می روید؟ چرا حالا که پول چند نفر را نداده اند فقط قهر می کنید؟ قهر شما چه سودی به حال علم، آن علمی که خود می گویید، دارد؟ آیا این بهترین کاری است که در این شرایط پس از این همه سال آموخته اید؟

10)شما که رئیس این فرهنگستان بوده اید چطور حالا ناگهان فهمیده اید که «راه‌اندازی فرهنگستان علوم در ایران «تقلید» از اروپا و آمریکا» است، آیا این معنایی جز آن دارد که 16 سال پول مفت گرفته اید تا علوم را در کشوری که علم در آن جایگاهی ندارد اشاعه دهید و تولید نمایید؟ و الآن هم بابت پول مفت بیشتر برای تقلید از آرمانهایی که هیچ اعتقادی به آن ندارید، نارحتید؟

11)شما که خود سالهاست در این سازمانها بوده ای چطور ناگهان فهمیدی در ایران «خرد سازمانی وجود ندارد»؟ مگر چه زمانی ایرانیان چنین خردی داشته اند، که شما احیانا فریب خورده اید و ناگهان 16 سال به این نظام و سازمان خدمتی فرمودید؟ نکند شما خود، خود را ملاک خرد سازمانی دانیسته اید که با این خروج شبیه به قهر از سازمان دولتی، گفته اید «خرد سازمانی» در ایران وجود ندارد؟

12)چرا باید یک مثلا فیلسوف از علم چنان سخن بگوید که یک ستاره پاپ؟ مگر شاخه های مختلف علم اساسا یک وحد ذاتی دارند که به جای رفتار فیلسوف مآبانه و نقد و تحقیق به این اکتفا کند که از «جایگاه علم» سخن گوید؟ نکند فقط شما در مقامی هستید که «جایگاه علم» را رویت می کنید؟ این همه سال اینهمه اعتراض  و فریاد مخالفان را نشنیدید؟ چطور این همه تکثر علم  را در مفهوم «جایگاه علم» گنجاندید؟ و از سوی دیگر «ایران» را هم همچون یک ذات غیر تاریخی ثابت مشخص فرض کردید؟ بعید است این سخن شما غیر جامعه شناختی باشد، پس کجاست صبغه و سویه های جامعه شناختی آن؟
13)آیا با اینهمه پرسش دشوار، قبول ندارید که این همه سال خود را فریب داده اید؟ یا احیانا با خودتان، با علم، با ایران، با رهبری، با خرد سازمانی، یا حتی به نوعی با ایرانیان سر شوخی را باز کرده اید؟
من واقعا برای آنان آیندگان که در کتابها این زمان را به مثابه تاریخ ایران ورق خواهد زد، تأسف می خورم که باید امثال شما را ببینند و با شمایل شمایان در باب ما قضاوت کنند. شما که خود با همه مافیای بخشی از علوم، بخش مهمی از سقوط بودید و با این همه از سقوطی سخن گفتید که دیری از ظهورشان در افق تاریخی تجربیات زیسته ما، خصوصا در باب علوم انسانی و بالاخص در باب فلسفه، می گذرد.

هیچ نظری موجود نیست: