سقراط به مثابه متفکر انتقادی

سقراط به مثابه متفکر انتقادی

هر فیلسوفی در کارش دچار نقص ها و خللی است که از پذیرش کامل دیدگاه یا نظام مورد نظر وی مانع می گردد. اما برخی از فیلسوفان به نسبت روشی ساده تر و دارای مقدمات و کاربست های کمتری هستند که همین امر پذیرش دیدگاه آنها را ساده تر می سازد. می توان ام بگویم همه فیلسوفان در فلسفه به نوعی اسطوره اند. نام هایی که خون در کالبد می دوانند به طوری که حتی همین نام هم افراد را به فکر وامی دارد. اما برخی از فیلسوفان واقعا در تاثیر گذاری بر همه دوران متمایز اند. شاید از بزرگترین ایشان یکی سقراط باشد. در باب سقراط نوشتن خود به تنهایی یک انگیزه است. من می توانم هر روز را به مکالمه با سقراط بگذرانم. و گاهی هم چنین می کنم. هر گاه در باب مفهوم فلسفه دچار تردید یا بدبینی می شوم بازگشت به سقراط چراغی ست بر راه. فلسفه سقراط یکی از ساده ترین و ماندگارترین فلسفه هاست. نه به خاطر یک فیلسوف اخلاق بودن و نه به خاطر نظریات خاص اش و خصوصا حتی نه به خاطر عدول از عقلانیت در پذیرش بلا دلیل جاودانگی روح یا به خاطر پیشبازی از مرگ، بلکه به خاطر روش راستین تفکر فلسفانه انتقادی که آن را همواره با نام کوتاه روش سقراطی می شناسیم. تاریخ فلسفه پس از او، بارها به روش انتقادی وی رجوع نمود و هرگز نتوانست از آن خلاص گردد. حتی علی رغم نقدهای بسیاری که بر او می توان گرفت و گرفته اند، باز هم به سبب روش بی نظیر وی می توان از موارد اشتباهی که بر او می گیریم چشم پوشید. سقراط مظهر پرسش است. تفکر و روش وی پرسشگرانه بود. وجوه شکاکانه طریقت فلسفی وی حتی در مواردی آزاده ترین شکاکان را نیز به چالش می کشید. البته او نیز مانند هر شخص دیگری برای خود یک سری پیش فرض های قابل تامل داشت که بسیاری اوقات در تفلسف به آنها متوسل می شد.

الف. پیش فرض های سقراط/ سقراطی کدامند؟

1. مطلق گرایی. در واقع سقراط هرگز یک نسبی انگار نبود، خصوصا به سبب وجوه پررنگ منش اخلاق گرایانه وی در تفلسف. از همین وجه می توان پی به نوعی منشا الهی و فرا بشری دئیستیک در افکار وی برد. و باز رویکرد جاودانگان اندیشی وی در باب بقای روح. و نیز گرایش به جانب وجود یک حقیقت ثابت، ازلی و مطلق.

2. قول به وجود امر کلی در خارج از ذهن. این دیدگاه به نوعی همان مثل افلاطونی نیز هست با این تفاوت که سقراط تنها در باره مفاهیم اخلاقی از قبیل شجاعت، صداقت، عدالت و از این قبیل چنین دیدگاهی را اتخاذ می نمود اما افلاطون همین رویکرد را همچنین در مورد همه مفاهیم غیر اخلاقی و خصوصا مفاهیم فلسفی هم به کار برد.

ب. اما اصول فلسفانه ای که در کار سقراط به نظر می رسد و همچنان در طول تاریخ تفلسف تا امروز استمرار یافته است را چنین می توان بر شمارد:

1. آیرونی سقراطی (Socratic irony). البته دقیقا نمی توان یک برابر نهاد مناسب برای این واژه در زبان فارسی بر گزید اما میتوان گفت خود را به نادانی زدن برای نشان دادن ضعف در موضع طرف مقابل. این امر خود می تواند همان مطالبه دلیل از مدعی ظاهرا خردمند دانسته شود در حالی که خود را در موقعیت بی موضعی نشان دادن. البته بهترین وجه این رویکرد را می توان همان مطالبه دلیل دانست اما ضعف آن در این است که لااقل در مورد خود سقراط این بسیار غیر منصفانه بود که وی برای خود به هیچ موضعی قائل نبود به صرف اینکه مدعی می شد "من هیچ نمی دانم". امروز ما می دانیم که هر عقلانیتی وابسته و در چنبره بسیاری از امور و علل تاثیر گذار گرفتار آمده است که اینها نه تنها در واقع ضرر و اشکالی اساسی برای تعقل نیستند بلکه اساسا تعقل و عقلانیت رها و عاری از این امور و عوامل برای ما غیر قابل درک و تصور است. البته من در کل اعتقادی به etymology خصوصا از نوع هایدگری و فردیدی آن ندارم، اما نکته جالب است در باب نام خود سقراط Socrates و sarcasm که شاید با واژه irony هم معنایی زیادی داشته باشد. Sarcasm خود به معنای ریشخند و به تحقیر گرفتن طرف مقابل به نحوی طنزآمیز دلالت دارد که به لحاظ شکل ظاهری شباهت ظریف و خنده داری با واژه سقراط دارد.

2. دیالوگ سقراطی یا روش سقراطی. سقراط دیدگاه طرف مقابل را در باب امری می پرسید و سپس در پی گیری آن با روش تحقیق دیالکتیکی با طرح اشکالاتی که مدام از جانب طرف مقابل پذیرفته می شد با برابر نهاد های دیگری بحث را ادامه داد تا در برخی موارد به یک دیدگاه بهتر نسبت به دیدگاه نخست صرفا به سببرفع ضعف های ابتدایی دست می یافتند. البته نقش پرسش های سقراطی در این میان بسیار خلاقانه و فلسفی بود شاید سقراط خود عمیقا و به مراتب در باب آن مطلب اندیشیده بود که می توانست چنین پرسشهایی ارائه نماید. خلاصه اینکه در این دنیا همیشه پرسشگران خلاقتر هستند که فلسفه را زنده نگاه می دارند.

3. برون گرایی. سقراط همواره در فعالیت های اجتماعی حضوری پررنگ و چشمگیر داشت. از جنگ گرفته تا مخالفت با اشراف و بزرگان آتن. از میهمانی های شبانه گرفته تا حضور در دادگاه. سقراط سعادت دیگران را برای خود امری مهم تلقی می نمود و به نوعی "مامایی روحی" اعتقاد می ورزید.

4. درون گرایی. اگر چه به لحاظ تاریخی یونانیان باستان اساسا تفلسف را امری اجتماعی می فهمیدند و سقراط نیز همین گونه می اندیشید اما از آنجایی که وی خوشبختی حقیقی را همواره در درون می جویید می توان گفت وی سعادت درونی را بر سعادت بیرونی ارجح می داند. همین نحو از برداشت دقیقا نزد رواقیان از وی ماخوذ گشته است. البته این دیدگاه بیشتر دارای منشا و رویکردی شرقی است. سقراط از این جهت مقرون به هراکلیت، دیوژن و اپیکور است. در اینجا قصد من آن نبود که درون گرایی یا درون گرایی فلسفی را مضموم شمارم بلکه می خواستم به یک دیدگاه خاص در سقراط اشاره کنم که بر اساس آن وی سعادت را اولا درونی می دانست. او از تنها ماندن یا درک نشدن توسط معاصرین و اطرافیان خود هرگز بیمی نداشت. به خود بازگرد، خود را دریاب، خود کیست، خود چگونه خود است. این تفکر امروزه اگزیستانسیالیسم نام دارد.

5. مرگ اندیشی و مرگ آگاهی. آموزه ای که بسیار در فیلسوفان بعدی سراسر ادوار تاثیر نهاد. از افلاطون و رواقیان گرفته تا کر کگور و هایدگر. البته نیچه به نحوی پیچیده با این آموزه به مخالفت می پردازد خصوصا در تاکید بر وجوه حیاتی تر امر دیونوسی. نیچه به نحوی ریشه یافته از تبار شناسی اخلاق خود، مرگ اندیشی را برای فلسفه و انسان نادرست می دانست. اما سقراط در مواردی فلسفه را تمرین مرگ یا آمادگی برای مرگ می دانست.

سخن آخر: قصدم در این نوشتار آن بود که رویکرد های فلسفی و غیر فلسفی در سقراط تاریخی را به زبانی که از سوی من تا جای ممکن ساده شده باشد مشخص سازم. رویکرد ب به نظر من همان وجهی است که کم و بیش منشا تمام عیار آن چیزی است که امروز از آن با نام تفکر انتقدی یاد می کنیم. پیش فرض های الف حتی در سقراط هم بلا دلیل بود به طوری که به نظرم آنگونه که من ترسیم نموده ام با دسته ب و بخصوص با روش و آیرونی سقراطی در تقابل شدید است. البته سقراط وجوه اخلاقی عمیق و مهمی بسیاری دارد اما خواست من در اینجا تنها تکیه بر جنبه های کلی فلسفی او بود تا رویکرد های اخلاقی وی و اینکه به نظرم فلسفه او در طول تاریخ همچنان فربه تر گشته است بر خلاف دیدگاه های اخلاقی وی. در تفلسف به نظرم ما باید هر چه بیشتر از موارد الف بکاهیم و به موارد ب بیفزاییم هر چند هرگز شاید نتوانیم از مواردی در دسته الف رها و خلاص گردیم.

هیچ نظری موجود نیست: