«وطنِ» لب‌دوزی کجاست؟

     "شش پناهجوی ایرانی روز چهارشنبه ۱۲ اسفند در اعتراض به تخلیه گسترده و خراب کردن اردوگاه مهاجران در شمال فرانسه و نشان دادن وضعیت بد خود لب‌هایشان را دوختند."
     نمی دانم اگر والاحضرتان عارف قزوینی یا میرزاده عشقی بودند، چه می گفتند؟ البته بین جهانگیر خان صور اسرافیل، ملک المتکلمین و جمال الدین واعظ اصفهانی و مجاهدین مشروطیت با حسن تقی زاده و علی اکبر دهخدا فرق بزرگی هست، فرق بزرگی میان جان‌پناه نخواستن یا خواستن! شاید اگر این ایرانیان لب‌دوز می توانستند، در ایران برای اعتراض به همان عللی که موجب مهاجرتشان می شد، لبشان را بدوزند، کنشی به مراتب سیاسی «تر» کرده بودند. چون بنظر این بی‌معناست که شما جایی که هیچ ندارید اما آزادی بیان دارید، مقاومت مدنی و سیاسی کنید، اما پیش از آن هنگامی که هیچ ندارید و بویژه آزادی ندارید، مقاومت «هم» نکنید!!! انگار شما از تفاوت این دو موقعیتِ ناعادلانه به سودِ دومی سوءاستفاده می کنید.

     اما این همه نکته ایست، که این غربِ امپریال، غربِ سرمایه دار، غربِ دموکرات، غربِ فحش خور مَلَس، غرب فرانتس فانون و ادوارد سعید و جلال آل احمد و علی شریعتی و داریوش شایگان و رضا داوری و فردید، هنوز «همین اندازه» اجازه و امکان و بویژه آزادیِ «لب دوزی» رو به «ایرانیان» می ده، که خود حضرتِ «وطن» نمی ده! این غربِ نفرت انگیز حتی به مهاجرین اجازه می ده با پلیس اونجا درگیر بشن و بیننده رو یاد درگیری های غزه بندازن!!! اما در «وطن» چی؟ همین هفته پیش بود که در بازار تهران فردی میان مردم خودسوزی کرد. خب، خود سوزی در ایران هنوز آزاده(، اگه نگن مُده، میشه گفت: روحانی مچکریم،) اما لب دوزی به هیچ وجه! چون در وطن از زمان شادروان فرخی یزدی لبدوزی غیر «قانون»ی شده! بلکه بسا خودش جرم اعدام غیر رسمی هم داشته باشه!
      پس باید نگاه کرد «وطن کجاست؟» جایی که آزادی بهت می دن با اینکه غیر قانونی اومدی، به زور یا به ترحم، می خوای شهروند همون امپرالیسم و سرمایه داریِ شرق‌کُش(!) بشی، و حتی به ته مونده روشنفکران شرق‌گرا هم پشت کنی، تا لبتو بدوزی [بماند که گاهی حتی به شهروندان مقیم تعرض جنسی شده یا براشون چاقو کشی کردن]؟ و یا وطن جاییست که با شناسنامه ثبتیِ وطنی نهایتا بتونی بنزین غیر سهمیه ای بخری بریزی خودتو بسوزونی، یا دست کم دیگه اگه خیلی شانس بیاری و اسیدپاشی نشده باشی، مثل این سه خواهر در خبر همین هفته همزمان خودکشی کنی؟!؟ یا دیگه خیلی خیلی خیلی امتیاز بیاری بتونی نردبان‌گرایی کنی و برای سیاست‌ورزی پایان زورِ کنش‌گریِ سیاسیت، بین بد و بدتر «انتخاب کنی؟»
     چکیده‌ی کلام «وطن کجاست؟» شاید اگر والاگرامان عارف قزوینی یا میرزاده عشقی یا حیدرخان عمواوقلی یا اگه نبود دیگه محمدعلی فروغی ذکاء الملک بودند، یه چیزی می تونستن از «وطن» بگن، بفهمیم منظورشون چی بود آخه، هرچند شاید!

هیچ نظری موجود نیست: