همه چیز "رنج" است

در هندوستان به راهبی برخوردم که در حال آغاز مراسم خونفشانی خودخواسته نهایی برای نیل به حقیقت بود. وقتی از او با هزار خواهش خواستم تا حقایقی را که تا کنون یافته است، پیش از پایان این مراسم برایم بازگو نماید، در نهایت چنین گفت:
در متون مقدسی که از کتابهای مقدس بزرگ حذف شده اند، حقایق ساده ای را می توانیم یافت. پس از تحقیق و جستجوی بیشتر می فهمیم که این عبارات به خاطر آنکه انسان نمی تواند همه چیز را در همین عالم خاکی و عمر اندک و حقیر خویش دریابد، توسط انسان از متون مقدس حذف گشته اند. چرا باید انسان را با آگاهی دادن بیشتر، سعادت بخشایید!؟
رنج بشری دیگر برای ذهن ما، امری بسیار معمول و متعارف است. هیچکس حالتی بدون رنج را متصور نیست. رنج بردن عادی ست، عادی ست. رنج بردن خوشایند است. دیگر نیازی نیست که رنج را تحمل کنیم؛ چرا که بدون رنج بردن اساسا ذهنی وجود نخواهد داشت. حتی سنگ ها و آبشاران هم رنج می برند، پروانه ها و رنگ ها هم رنج می برند. عشق چیزی جز رنج نیست و صبر نیز رنج است. یک فضیلت بیش نیست و آن نیز رنج است؛ یا خود به رنج پایان می یابد یا از رنج پدید می آید. به هر جا بنگریم، این تنها رنج است که به نظر می رسد. پس شادی چیست؟ توانایی لذت بردن از رنج. پس شجاعت چیست؟ سرکوب ترس از مواجهه با رنج. پس مرد کیست؟ آنکه در کشاکش رنج سنگ زیرین آسیاب باشد. پس عدالت چیست؟ تقسیم و توزیع رنج بردن به گونه ای که بتوان رنج بردن را در همه جا به موجه ترین وجه ممکن مشاهده نمود و از توده شدن بی رویه رنج در یک سو غفلت ورزیدن. پس بهشت چیست؟ جایگاهی که در آن هیچکس از رنج بردن خویش آگاه نیست؛ رنج از دست دادن دیگران، رنج آگاه شدن بر اینکه می توانستی انسانی بهتر بود اما اکنون دیگر نمی توان، رنج ادراک پوچ بودن همه رنج های بیفایده ای که در طول زندگی برده ایم، رنج آگاهی از همه-رنج بودن ماهیت حیات، رنج ادراک بزرگترین رنج؛ بی معنایی زندگی. پس انسان بزرگ کیست؟ آنکس که رنج های بیشتر و بیشتری می کشد و باز رنج می کشد بدون اینکه هرگز اعتراضی داشته باشد. پس جهنم چیست؟ رنج بردنی بیشتر برای آنکه رنج بردن هایی کمتر را بی هیچ اعتراضی در بهشت بتوانیم تاب آورد. پس لذت چیست؟ رنجی که رنجی دیگر را به تاخیر می افکند، رنجی که خود را متقاعد می سازیم که هرگز از آن نمی توانیم رنج ببریم. پس فلسفه چیست؟ کوششی احمقانه برای رسیدن به ادراکی هرچه تمامتر از همه رنج ها و حقیقت رنج. پس خود کشی چیست؟ اقدام به رنج بردنی ضعیف تر برای اجتناب از تن سپردن به رنج هایی بسیار بزرگتر. پس خونفشانی مقدس برای دست یابی به حقیقت چیست؟ رنجی که تا بدان تن ندهی نمی توانی در این عالم به ادراک آن برسی، و اگر به کشیدن بار این رنج تن دهی آنگاه دیگر در رنجستان این عالم نخواهی بود که به ادراک آن برسی. این آخرین کوشش برای رسیدن به حقیقت نهایی رنج است.
آنگاه راهب با آرامش تمام در این لحظه جیغ کشید و جان داد.
آیا هیچ حقیقتی در سخنان آن راهب بود؟ من هنوز نتوانستم درک کنم! شما چطور؟

هیچ نظری موجود نیست: