علم مطلق الهی و اختیار انسانی ناسازگارند

من قلبا معتقدم که خدا، همه چیز را از قبل می داند، اما نمی توانم بپذیرم که عقلا چنین چیزی ممکن است. خوب، من آشکارا می گویم که همه چیز این جهان عقلانی نیستند و شاید اصلا لازم هم نباشد که چنین باشد.
مدعای اصلی:
1. خدا عالم مطلق است.
2. انسان مختار است.
ضد-مدعا:
1. علم مطلق الهی و اختیار انسانی با هم ناسازگارند.
روش نقض "مدعای اصلی" با مدعای فرعی:
با توجه به اینکه هیچ آدم عاقلی هرگز صریحا مجموعه متناقضی از باورها و احکام را نه می پذیرد و نه ارائه می دهد، باید دانست که اغلب یا همه تناقضات در مجموعه های موجود و مطرح، "ضمنی" هستند. بنابراین باید کوشید مقدمات الحاقی پنهان را در این مجموها و اساسا این قبیل مجموعه با روایت های معمول اش نشان داد.
نقض:
1. خدا عالم مطلق است، یعنی خدا همه چیز را می داند، پس چیزی نیست که خدا آن را نداند.
2. علم مطلق الهی، ضروری است.
3. علم، جهل نیست.
4. اراده انسانی یکی از همه چیز است.
5. اراده انسانی، در صورتی آزاد یعنی مختار است که در حالی که هیچ امر بیرونی آن را کاملا مجبور یا کاملا آن را متاثر نسازد، متعلق خود را اراده نماید.
6. اما اراده انسانی نمی تواند به هر امر ممکنی تعلق یابد، چرا که آن امر هرگز بر اساس 2 نمی تواند به امری غیر یا خارج از آنچه در محتوا و ساحت علم "ضروری" خدا (به نحو پیشینی) است تعلق یابد، "مگر" آنکه یا علم خدا "مطلق" نباشد، یا "ضروری نباشد، یا "علم" نباشد، و یا آنکه انسان "مختار" نباشد.
7. انسان مختار است.
نکته:
ممکن است برخی موجودات انسانی به اسباب و دلایلی بخواهند با هرگونه "حفظ اصطلاح" مجموعه مدعای اصلی را سازگار نشان دهند. از قبیل: خدا، اراده انسان را اساسا مختار و آزاد آفریده است. باید بگویم که متاسفانه نمی شود ناسازگاری را البته به همین راحتی ها دور زد. مقدمات 2 و 6 بسیار مهم و گریز ناپذیر برای قائل به مدعای اصلی هستند و تکلیف را بیشتر از دیگر مقدمات، این دو تعیین می کنند. البته رد اختیار نسانی راههای دیگری هم دارد. ولی به نظر من همین یکی از همه تیزتر و قوی تر است.
سخن آخر:
خداوند مرا به خاطر آنچه کرده ام، خوب یا بد، دقیقا نمی دانم، قرین بخشش خویش قرار دهاد. آمین.

هیچ نظری موجود نیست: