بحران اسرائل و فلسطین؛ اختلاف ما با روشنفکران اسلامی

اخیرا آقای اکبر گنجی در برنامه افق (چالش غزه 4 اوت 2014) شدیدا و یک طرفه به سیاست های اسرائیل نقد وارد کرد بدون اینکه حتی برای یک بار نقدی را بر اقدامات حماس بپذیرد. رویکرد گنجی در قبال اسرائیل در ایران، شناخته شده و بسیار شایع است. یکی از شاخص ترین وجوه این رویکرد آن است که دائما فرضهای این منتقدان معطوف به دولت و ملت اسرائیل طرح می شود و فلسطینی ها مشمول هیچ فرضی در قضیه قرار نمی گیرند؛ یعنی مقصر اسرائیل است و فرض این است که اسرائیل چرا فلان کار را کرد و بهمان کار را نکرد. منظور از "فرض" در اینجا چیزی نیست جز بحث در باب یک طرف و ثابت گرفتن طرف دیگر یا خواهان تغییر شدن در سویی و ثبات در سویی دیگر که به وضوح سیاست یک بام و دو هوایی است. در اینجا مایلم چند فرض مغفول و معطل مانده را نسبت به موقعیت فلسطینی ها مطرح نمایم.

 اگر 1) واقعا اسرائیل هزاران نفر را در نواحی اشغالی کشته است؛ 2) اشغال قریب به شصت هفتاد سال ادامه داشته است و گمان هم نمی رود تا 170 سال یا 1700 سال دیگر پایان یابد؛ 3) کشتار انسان های بی گناه جنایت است؛ 4) راه حل به خصوص و کوتاه مدتی برای رفع این بحران از سوی مسلمانان، فلسطینی ها و کشورهای دیگر وجود ندارد؛ 5) فلسطینی های غیر شهروند اسرائیل می توانند به کشورهای دیگر خصوصا کشورهای عرب منطقه پناهنده شوند؛ 6) فلسطینی ها هرگز تا کنون قادر به حل قهرآمیز یا غیر قهرآمیز قضیه نبوده اند و بعید است با روال 70 سال گذشته در امتدادی نسبتا طولانی در آینده نیز این توان را داشته باشند؛ 7) جامعه بین الملل و میانجی ها نیز نتوانسته اند کار بخصوصی در جهت حل نهایی این مشکل به انجام رسانند؛ 8) گمان هم می رود که جامعه جهانی به طور کلی از اسرائیل طرفداری بیشتری در رسانه ها و غیره به خرج می دهد و طرف ها از طرفداری یکسانی هم برخوردار نیستند؛ 9) گروه های طرف بحران اساسا همدیگر را به رسمیت نمی شمارند، مثلا برخی گروه های نظامی همچوه حماس در اساس نامه حزب خود حذف کامل اسرائیل را درج نموده اند و بنابراین امکان صلح پیشاپیش هم بسیار پایین است؛ 10) حفظ جان و مال چنانکه در قرآن هم آمده است گاه از حفظ عقیده مهمتر می شود و شیعیان به خوبی روی این رویه نام تقیه را می گذارند؛

# پس برای رفع مشکل در موقعیتی که قدرت عریان اسرائیلی از یک سو و اقتدار جهانی از سوی دیگر به سود اسرائیل و ضرر طرف فلسطینی به نظر این منتقدین محترم رسیده و توی چشمشان فرو رفته است، چرا نباید از این فلسطینیان عزیز که خیلی هم نگران جان و مالشان هستند بخواهند که این منطقه را ترک کنند. در یک کلام اگر به راستی بهای انسانی و جانی مقاومت اینک بیشتر از نتیجه ملی و استقرار حاکمیت محلی آن است چرا اینهمه اصرار به قربانی شدن بیشتر و بیشتر و عدم پذیرش ترک منطقه؟ اصلن چرا همین کشور های عربی در این جهان اسلام نمی توانند یه منطقه ای به این 6 میلیون نفر بدهند بروند آنجا اصلن حکومت تشکیل بدهند؟ اصلن همین جمهوری اسلامی که خیلی دلش می سوزد چرا این کار را نکند؟

از دو حالت خارج نیست؛ یا برای فلسطینیان می ارزد که اینهمه هزینه جانی و مالی و اعتقادی و غیره در کار مقاومت کنند یا نمی ارزد. اگر این هزینه به نتیجه اش می ارزد که چه باکی باید داشت از پرداخت هزینه؟ مگر در صدر اسلام چنین نبود که اگر کسی در راه خدا و جهاد بمیرد به بهشت می رود و اگر زنده بماند غنمیمت می گیرد؟ اصلا اگر کسی چیزی را ارزان بخواهد که کمال پر رویی اوست. اساسا تاریخ بشر، تاریخ تحقق همین چیزهاست پس بشر باشیم و بکوشیم و به دست آوریم. ضمنا اگر این هزینه ها می ارزد که باید پذیرفت مرگ و ویرانی هر چه بیشتر، احتمالا زودتر ایشان را به نتیجه احتمالی و بلکه یقینی پیروزی می سازد. حالت دوم این است که چنین هزینه سنگینی نسبت به نتیجه احتمالی دست کم اگر تا کنون می ارزیده دیگر نمی ارزد؛ در چنین فرضی نیز باید شرایط فعلی را پذیرفت و برای عدم هزینه بیشتر از منطقه خارج شد.

یادم می آید مثلا آقای عبدالعلی بازرگان نزدیک به شاید یک سال و اندی پیش در برنامه ای در صدای امریکا در راستای تحقق آزادی های مدنی در ایران سخنی به این مضمون خطاب به ایرانیان درون ایران گفت که «اگر ایرانی ها واقعا آزادی می خواهند "باید هزینه آن را تقبل کنند".» تا جایی که من می فهمم خیلی خیلی واضح است که این هزینه چیست، این همان هزینه ای است که ملت در شرایط حین و پس از انتخابات 88 در ایران پرداختند. منظور بازرگان آن بود که خلایق هر چه لایق؛ حالا اگر ایرانی ها همت کردند و تلاش به خرج دادند و "هزینه" کردند و آزادی به دست آوردند که دمشان گرم-- در ضمن خیلی هم خوب می شود چون امثال آقای بازرگان هم می توانند بیایند و از نتیجه آن همه "هزینه" بهره لازم و کافی حضور در ایران را ببرند؛ اگر هم ایرانی ها در چنین مسیر و مقصدی نمی توانند و نتوانستند و نخواستند آن وقت همین است که هست و کاریش نمی شود کرد و نباید چشم امید به آسمان بست-- ضمنا آقای بازگان در همان ینگه دنیا می توانند بمانند و حالش را ببرند چون آنجا آزادی به آن اندازه وجود دارد که بدون خطر بشود همین حرفهای نصیحت گونه را به ایرانیان گفت و منتقد شد. خوب اگر ما با همین منطق و رویکرد امثال این روشنفکران دینی می توانیم با ایرانی ها برخورد کنیم به طریق اولی می توانیم همین منطق را در مورد فلسطینی ها به کار بریم. حالا فلسطینی ها اگر واقعا مورد ظلم واقع شده اند که  شده اند-- که بنابر برخی آیات قرآنی حقشان است چون گفته اند «تا گروهی خودشان خودشان را عوض نکنند» ظاهرا خودشان خودشان را عوض نکرده اند و لابد مشکلی در همین فلسطینی ها هست چون آنها مسلمان اند و یک مسلمان تا کنون هرگز نگفته است مشکل در قرآن مقدس است-- خوب باید موقعیت شان را عوض کنند و از زیر دست ظلم رها شوند نه اینکه هی بایستند و ضربه بخورند وقتی که طرف زورش از آنها بیشتر است. اصلا مگر همین علی شریعتی نگفته بود مظلوم خودش ظالم است؟ حالا اگر این فلسطینیان دلشان برای آسمان پر موشک و باران خمپاره و مرگ 80 درصدی کودکان در جنگ اخیر غزه تنگ می شود و از محاصره ای با کمبود 98 درصد مواد اولیه لذت خاصی می برند چرا آقای اکبر گنجی و امثال ایشان در ایران و همه جای دنیا، برای یکبار هم که شده نباید به این فرض ها فکر کند؟

من خیلی تعجب کردم از آقای اکبر گنجی که چونان زنی که از دیدن سوسک نعره جگر خراش برآورد و چنین گفت؛ حالا که در نیویورک اگر کسی به زور وارد خانه کسی شود حق صاحب خانه است که متجاوز را بکشد پس چرا حماس حق ندارد اسرائیلی های متجاوزگر و اشغالگر را بکشد؟؟؟ آقای اکبر گنجی، اولا باید بگویم اگر خیلی انسان دوستی و از اشغال و اشغالگر تا به این حد رنجیده ای که حق کشتار به اشغال شونده می دهدی باید بدانی که ایالات متحده خودش کشوری است که با اشغالی اراضی بومی سرخپوست منطقه تشکیل شده است. همین ایران ایران که می گن خودش با اشغالگری بخشی از آریایی ها به وجود آمده که از مناطق شمالی به سوی این فلات آمدند و مناطق بومی را تسخیر نموده و بومیان را یا کشته یا از آنجا راندند. خلاصه اینکه اشغال امر خاصی نیست، همیشه بوده و خواهد بود. اما اگر تو خیلی دلت می سوزد اول از ایالات متحده برو به یک جایی که اگر یافت شد در تاریخش جایی از اشغال نباشد، ترجیحا همین فلسطین خیلی خوب است. دوم اینکه حماس هم حق دارد که اسرائیلی ها را بکشد، حالا بگذار بکشد تا ببینیم اصلا در آخر فلسطینیی بر جا می ماند یا صورت مسئله با طرف فلسیطینی یکجا  اساسا با هم پاک می شوند. سوم اینکه به شهادت تاریخ جهان، کسی که در منازعه ای دست پایین تر را نسبت به طرف قدرتمند تر دارد بهتر است از استراتژی های طرف قدرتمند تر استفاده نکند؛ نه اینکه چون نمی تواند بلکه بدین سبب که بهش نمی آید. چهارم اینکه شما مثل اینکه کانتکست را در نظر نگرفتی که از عنوان حق کشتن متجاوز استفاده می کنی، آیا هیچ ضرورتی دارد قانونی که در گنگره امریکا وضع شده است در فلسطین هم مشروعیت قضایی و حقوقی داشته باشد؟

گنجی گفت اسرائیل کشوری دموکراتیک نیست چون اگر امریکا برود مکزیک را اشغال کند دیگر دموکراتیک نیست و حالا اسرائیل هم به دلیل اشغالگری دموکراتیک نیست؟؟؟؟؟ من نمی دانم چطور آدمی منتقد بشود ولی نداند که دموکراسی امری درون دولتی، مربوط به فرم حاکمیت و در حوزه چگونگی ربط سازمان دولت نسبت به شهروندان خود است؛ تاریخا و تئوریکا ربطی به سیاست خارجی و حوزه روابط بین الملل ندارد. آقای دایی جان ناپلئون گنجی عزیز، اصلن همین کشور های استعمارگر خفن و ستمگر دنیا بودند که دموکراسی را به وجود آوردند و یاد من و تو دادند بعد تو آمده ای می گویی ظلم به ملت دیگر ملاک عدم دموکراتیک بودن حاکمیت است؟ اگر اینطور باشد که انگلیس و امریکا هیچوقت دموکراتیک نباید بوده باشند!!! چرا باید منتقدی میان ارزش های مدنی دموکراسی درون حاکمیتی و اتفاقا سیاست های برون حاکمیتی در تاریخ سیاست ملل و بین الملل خلط کند و این دو را که تقریبا هیچ ربطی به هم ندارند با هم بیامیزد؟

اینجا باید اشاره ای کنم به سیاست نقد یک بام و دو هوایی که این منتقدین ایرانی اسرائیل به نظر می رسد دائما یا عمدا فراموش می کنند. هر چه فکر می کنم می بینم می شود هر موضعی که نسبت به اسرائیل داریم را با هر موضعی که نسبت به جمهوری اسلامی داریم تشبیه کنیم و تفسیر ها را بسنجیم. من پیشنهاد می کنم که آقای اکبر گنجی عزیز بروند تحلیل و تبیین نسبت میان جمهوری اسلامی و شهروندانش را از گفتمان آقای نامور حقیقی و عطا مهاجرانی اخذ کنند و در مورد اسرائل به کار ببندند تا ببینند چه نتایج جالبی به دست می دهد. نامور حقیقی که دائما می گوید باید خیلی پراگماتیست باشیم و در زمین جمهوری اسلامی بازی کنیم و راه دیگری نداریم چون 1)انقلاب و 2)فروپاشی خودبخودی نظام و 3)حمله نظامی خارجی، در ایران جواب نمی دهد!!! فرض که درست بگوید. آقای مهاجرانی هم که اخیرا گفته شما در برابر جنایات آقای خمینی چه انتظاری از یک فقیه شیعی داشته اید، فقیه شیعی همین است دیگر و فقیه شیعی نه لیبرال نه مارکسیست و نه سکولار است. فرض که درست بگوید. حالا من هم به اکبر گنجی توصیه ای حقیقی و مهاجرانه می کنم که اولا برای تو و فلسطینی ها راهی جز پذیرش "قدرت" اسرائیل وجود ندارد که اگر دارد چرا آن راه را نمی روید، خب حتما ندارید که نمی روید دیگر؟ دوما شما از اسرائیل چه انتظاری داری، مگر نمی فهمی یک دولت ایدوئولوژیک یهودی فلان و بهمان است؟ اگر این رویه های نقد و شرح در مورد رابطه شهروندان ایرانی و جمهوری اسلامی خوب و بجا و کافی است چه اشکالی دارد در مورد رابطه مردم فلسطین و دولت اسرائیل به کار رود؟ چرا گنجی-- و به تعبیری نامور حقیقی و مهاجرانی-- باید به دولت اسرائیل بگویند دولت آپارتاید ولی جمهوری اسلامی و رهبران سابق و لاحق آن که حق و حقوق شهروندان غیر شیعی را 35 سال به رسمیت شمرده نمی شود آپارتاید نباشد؟ رویه نقد باید متعادل و متعارف باشد یعنی بشود اگر همان رویه را علیه همان ناقدان به کار برد نشود به آن ایراد گرفت.

در نهایت من به اکبر گنجی، عبدالعلی بازرگان، نامور حقیقی و عطا مهاجرانی و دوستانشان توصیه میکنم بروند یک بار دیگر تبارشناسی اخلاق نیچه را بخوانند و در مورد قدرت نظرات فراگیر موجود را بشناسند. نه آن منطقی بودن آبکی پس از واقعه به سود نظام جمهوری اسلامی و نه این جامه درانی غیر منطقی اسلامی و تنظیم طرح تئوری توطئه جهانی. گنجی جان تو اگر می روی در نیویورک زندگی میکنی و در صدای امریکا ظاهر می شوی و می گویی امریکا 100 درصد از رژیم صهیونیستی دفاع می کند یا معنی 100 درصد را با معنی سگ درصد اشتباه گرفته ای یا هنوز فرصت نیافته ای که در پر نفوذترین کشور یهودی جهان به اینکه هنوز توسط یه آدم خیلی معمولی کشته نشده ایی شک کنی.

هیچ نظری موجود نیست: