تناقاضات فرهنگ ایرانی

    تناقضات فرهنگ ایرانی تنها منحصر به رابطه حکومت و شهروندان نیست، عرصه عمومی با این تناقضات بسیار بیشتر درنوردیده شده است. نیلوفر اردلان در مدعیات و اعمال خود دچار چنین تناقضاتی است. او پس از اینکه ادعا می کند شوهرش "سر بازی های آسیایی مالزی ایشان از من بهای دیگری خواست. ایشان به من گفت بقیه بهای یک زن را ببخش تا من پاسپورت را به تو بدهم،" و اشاره می کند که بهایش چنین بود "نفقه و اجرت المثلی که به زن تعلق می گیرد و من احساس کردم که دیگر به عنوان یک زن در معرض توهین قرار گرفته ام. یک روزی این ماجرا و فوتبال برای من تمام می شود. اصلا همین امروز تمام می شود. حداقل حقم را به عنوان یک زن بگیرم."
    «به عنوان یک زن» در کل تعبیر جدیدی است برای دفاع از حقوق انسانی یک زن، اما مسئله این است «به عنوان کدام زن در معرض توهین قرار گرفتن؟» آری به عنوان زنی که حاضر نیست نفقه اش را در برابر حق خروج از ایران و حضور در بازی های آسیایی ببخشد؟ آیا اصل قضیه
پیش کشیدن نفقه و بخشیدن و گذشتن از آن توهین به هویت یک زن به عنوان زن است؟ اگر این توهین است، چرا نیلوفر اردلان در نهایت آن را می پذیرد و در ایران می ماند؟ آیا حق یک زن همین است که وقتی خود میان هویت ورزشی و هویت خانوداگی اش مجبور به انتخاب شود، و انتخاب او هویت خانوادگی اش باشد، این موجب توهین به شخصیت زنانه او شود؟ در حالی که در هر دو مورد هویت زنانه ورزشی و هویت زنانه خانوادگی در میان است، پس کدام توهین «به عنوان یک زن؟» اینکه او درانقیاد مانده، اینکه او انتخاب کرده یا اینکه او انتخاب کرده در انقیادی خودخواسته بماند؟
    مشکل اصلی که نیلوفر اردلان و زنانی همچون او از آن رنج می برند این است که هم خدا را می خواهند و هم خرما را. آنها هم پول نفقه، ترحم مالی، شوهر، آقا بالاسر، تکیه گاه و ارزش های جهان سنتی را می خواهند و هم حقوق بشر را، استقلال، خودفرمانی، فردیت، آزادی و ارزش های جهان نوین و انسان نوین را. مشکل این است که آنها زیاده خواهند و همه چیز را با هم می خواهند. "من می خواهم بگویم به خاطر بازی های آسیایی کره جنوبی مهرم را دادم،" آیا این برای یک زن به عنوان زن و نه به عنوان زنی در جهان ارزش های سنتی باشد، خیلی کار بزرگی است؟ اینکه انسان در راه خود و برای خود فداکاری کند، خیلی کار بزرگی است؟ این پایین ترین سطح توقعات انسان مدرن است از خود، انسانی که چنین نکند اساسا فردیت و خودفرمانی ندارد. این انسان، این زن به عنوان زن برای این فداکاری در راه خویش چنین تعبیری به کار می برد: "ای کسانی که این قضاوت ها را می کنید و از بعد ملی به قضیه نگاه نمی کنید، من یک بار دینم را به آقای توتونچی ادا کردم و حالا نوبت ایشان است." او به راه خود رفتن را ادای دین به دیگری بر می شمارد!!!
    مشکل اساسی‌تر نیلوفر اردلان آن است که خواسته او در نهایت حتی خواسته ای اجتماعی نیست بلکه کاملا فردی است: "چطور قانون مملکت درباره آقاینی که مشکل سربازی دارند و ورزش می کنند، کمک می کند؟ حداقل برای من نوعی هم وجود داشته باشد. حق من این نبود. من جزو اولین کسانی بودم که در فوتسال بودم. من در ۱۵ سالگی خانم گل فوتبال کشورهای اسلامی شدم. برای چه من نباید باشم؟" یعنی او قادر نیست مطالبه خود را به سطح ملی و عمومی حقوق زن بکشاند، بلکه آن را کاملا فردی و شخصی طرح می کند. من در اینجا زن نمی بینم، من فردی مستأصل در خودتناقضات فرهنگ ایرانی می بینم، که نمی تواند از هویت سنتی زن به سوی هویت نوین زن در حوزه عمومی راه برد، متأسفانه.

هیچ نظری موجود نیست: