هرمنوتیک گادامر 1

در این مقال می کوشم در باب هرمنوتیک گادامر یافته هایی را مکتوب گردانم، و بیش از این هم برای این مکتوب اصالتی قائل نیستم که هرگز از اصالتیون نبوده ام. متن ترجمه ایست گسسته و بعضا آزاد از Cornelius Holtorf تحت عنوان هرمنوتیک گادامر به این معنا که سعی نمودم در حین ترجمه آن را درک کنم به تعبیر دیگر آن را هرمنوتیکی ترجمه کردم و همه مطالب درون پرانتز از خودم هستند و برخی از جملات را حذف نموده ام. متن کوتاه کورنیلیوس هالتروف از این جهت برایم سنجیده نمود که در گمان می کنم در عین کوتاهی به خوبی توانسته است بدون توضیحات مفصل به اصل مطلب اشارتی نماید. اصل مطلبی که همواره گم می شود. در مطالب بعدی به شرح دیدگاه های دیگر گادامر خواهم پرداخت. ضرورت گادامر در این لحظه از تاریخ به نظر من به خاطر ممنوعیت آن در این نقطه از جهان است، و بیش از آن در "چرایی" ممنوعیت این فکر شگرف، که خواننده خود باید در یابد.

هرمنوتیک گادامر 1

هرمنوتیک در ابتدا لفظی بود برای اشاره به عنوان کلی فهم متون دینی که بعدها با مساعی فردریک شلایرماخر و پس از آن با ویلهلم دیلتای به هرمنوتیک عام و خاص تقسیم شد و در ابتدا با اندیشه های مارتین هایدگر و سپس با تلاش شاگرد وی گادامر و ریکور و دیگران رفت تا به هرمنوتیک فلسفی مبدل گردد، یعنی لفظی است برای اشاره به عنوان اصلی فرایند فهم متن، به طوری که متن نیز خود متعلق هر نوع شناختی واقع گردد.

فهم به مثابه تفسیری با فاصله تاریخی

در نظر گادامر هرمنوتیک، نه روش یا طریقی برای فهم، بلکه خود تلاشی است "به منظور آشکارسازی شرایط و شروطی که فهم در آن واقع می گردد". در میان این شرایط و شروط قطعا پیش-داوری ها و پیش-فهم های ذهن شخص مفسر هستند (که نه تنها ناگزیراند بلکه به نظر گادامر لازم هم هستند به این معنا که در یک موقعیت غیر ذهنی و به دور از این پیش-فهم ها و پیش-داوری ها فهم و تفسیری وجود ندارد، به نظر می رسد اگر چنین موقعیتی محال نباشد دست کم بسیار نامحتمل است). فهم همواره همان تفسیر است، و این به معنای مورد کاربرد واقع شدن پیشفهم های خود شخص (مفسر/عامل فهمنده) است، به طوری که این معنا از آن امر به نحو واقعی می تواند برای سخن گفتن با ما ایجاد گردد. فهم امر صرفا بازساختنی (باز سازی فضایی که ماتن در آن فضا متن را تالیف نموده است برای فهم متن) نیست بلکه خود ساختن (ساختن تفسیری است از افق یا فضایی که مفسر به عنوان عامل فهم و عاملی در تعامل با همه عواملی که خود مفسر با آنها ممزوج و قرین می باشد) است، و تفاسیر همواره در جریان تاریخ ادراک آنچه مورد فهم واقع می گردد دستخوش تغییر باقی خواهند ماند (تفسیر به عنوان یک اقدام در فهم هرگز نقطه پایانی ندارد چرا که فهم را فرجامی نیست و به عبارتی دیگر متن همواره گشوده است).

یکی از مشکلات اصلی گادامر مواجهه با آن است که چگونه می توان "پیش-داوری های درست/مناسب" ی را که ما با آنها می فهمیم، از "پیش-داوری های نادرست/نامناسب" ی که ما با آنها به سوء فهم دچار می شویم تشخیص داد. گادامر راه حلی را به عنوان بسط خود آگاهی "تاریخی" پیشنهاد می کند که شخص را به پیش داوری های خود آگاه می سازد و این امکان را برای شخص فراهم می سازد که موضوعی را در خود جدا و ارزیابی نماید؛ اما، اینکه این امر چگونه واقع می گردد و به نحوی مهمتر، شخص اساسا چگونه می تواند مطمئن باشد، موضع ماخوذ گادامر به عنوانه یک کل، لحاظ نمودن موضوع "در خود شخص" است.

شرط مهم دیگری که فهم در آن واقع می گردد فاصله تاریخی است. برای گادامرگذشته و حال قطعا مرتبط اند و گذشته چیزی نیست که به نحوی دردآلود در هر زمان حالی مجبور به بازیابی باشد:

... فاصله تاریخی آنچیزی نیست که باید بر آن چیره شد. این یک فرض خام تاریخیگرایی بود به این معنا که ما باید خودمان را درون روح آن عصر قرار می دادیم و با ایده ها و اندیشه های آن عصر می اندیشیدیم، و نه با ایده ها و اندیشه های (عصر) خودمان، و اینگونه به جانب اوبژکتیویتی تاریخی پیش می رفتیم. در واقع امر مهم مورد شناخت، فاصله در زمان به عنوان یک امکان مثبت و سازنده در فرایند فهم واقع می شود...

نقش سازنده و موثر تاریخ

این پیش-داوری ها و پیش-فهم های درون ذهن مفسر که فرایند فهم را میسر می سازند، در دسترس آزادانه شخص مفسر نیستند، بلکه آنها با "افق" و "عامل موثر تاریخ" ارتباط می یابند (پیش-داوری ها و پیش-فهم های ذهن مفسر افق فهم وی را تشکیل می دهند).

"فهم، هرگز یک عمل/فعل سوبژکتیوتی شخص لحاظ نمی شود، بلکه خود به مثابه وقوع خود شخص درون روندی از سنت لحاظ می گردد که در آن گذشته و حال دائما امتزاج می یابند".

گادامر استدلال می کند که اوبژه تاریخی "درست/مناسب" هرگز "یک اوبژه" نیست (به تعبیر دیگر یک امر تاریخی در یسیر و ساحت فهم هرگز از آنچنان استقلال وجودی و عینی از مفسر یا عامل فهم برخوردار نیست که بتوان از آن به عنوان "یک امر کاملا غیر از خود شخص" نام برد، گادامر بر شکستن ثنویت دکارتی اوبژه/سوبژه تاکید می ورزد)، بلکه یک رابطه ای است که خود واقعیت تاریخ و فهم تاریخی واقعیت، هر دو را در بر می گیرد. این همان چیزیست که وی آنرا اصل (عامل) موثر تاریخ می نامد. نه تنها توان (عامل) موثر تاریخ در پیشرفت آنچه برای ما جستار ارزشمندی به نظر می رسد پیرامون، بلکه ما حتی می یابیم آنرا، با تعقیب نمودن معیار قابلیت فهم تعیین کننده است، آن (امر/اوبژه) دیگر خود را "اغلب بر حسب شخص خودمان که در آنجا (در خودمان) دیگر پرسشی از خود و آن دیگر(/اوبژه) وجود ندارد" آشکار می سازد.

بخش اساسی "موقعیت هرمنوتیکی" ای که ما خود را در آن (فرآیند) فهم می یابیم "افق" ی است که ما را در امکان نظاره هرمنوتیکی، یا فهم، محدود می سازد. این "افق" هر آن چیزی که می تواند از یک منظر شخصی خاص به دیده آید، و نه هیچ چیز دیگر، را در بر می گیرد. با این حال گادامر استدلال نمی کند که برای فهم تاریخی، نهایتا، ما نایزمن آنیم که خود را در "افق" متفاوتی از یک موقعیت تاریخی خاص قرار دهیم، چرا که این غیر ممکن و کاری عبث خواهد بود. ما نه می توانیم "افق" خود را ترک کنیم و نه چنین چیزی مطلوب خواه بود، چنان که (عامل) موثر تاریخ یک سنت مستمر دائما وابسته به تشبیهات و تفاسیر نو است. گادامر این کرانمندی و تناهی نسبت به موقعیت هرمنوتیکی معاصر را با بیانی بسیار قصار از "امتزاج افق ها" عنوان می کند:

"طرح نمودن افق تاریخی، تنها، بخشی است از فرایند فهم و در از خود بیگانگی آگاهی نسبت به گذشته منحصر نمی گردد، بلکه با خود افق زمان حال از فهم پشت سر نهاده می شود. این در فرایند فهم است که امتزاج واقعی افق ها صورت می گیرد، به تعبیر دیگر چنان که افق تاریخی فرافکنده می شود، در عین حال هم برچیده و زدوده می گردد".

با پیروی از گادامر، هدف از این جستار نمی تواند بنابراین بازسازی معنای اخیر پیشاتاریخی آثار باشد، بلکه تنها می تواند فهم پذیر نمودنشان به مثابه آنچه آنها امروزه هستند، در افق خودمان و در پرتو (عامل) موثر تاریخ اینها باشد. همه تفاسیر اوبژه های تاریخی ضرورتا در گرو موقعیت (عامل) موثر تاریخی خاصی هستند که پیش-داوری های ما را پیرامون این اوبژه ها تعیین می کنند و ما را در وهله نخست قادر به فهم آنها می سازد: " فرایند فهم اساسا یک نسبت تارخی موثر است".

از این رو یک تفسیر نه تنها با استمرار در پژوهش پیرامون آن اوبژه بخصوص، بلکه حتی با فهم بهتری از تم ها و موضوعات (عامل) موثر تاریخ اش می تواند پرمایه تر شود. این امر مهمی به منظور پژوهش دریافت تاریخی آثار است.

هیچ نظری موجود نیست: