فصل الخطاب چیست؟



این روزها تعبیر "فصل الخطاب" اینجا و آنجا در ایران به گوش می رسد. هرچه فکر می کنم می بینم این تعبیر دچار اشکالاتی ست.

به نظر می رسد که "فصل الخطاب" به معنای پایان گفتگو و دیالوگ مطرح می شود؛ "پایان گفتگو"؟! تا جایی که من می دانم از لحاظ فلسفی، هیچگاه گفتگو پایان نمی یابد، چون هیچ سخن آخری وجود ندارد، باز چون تفکر و نقد را پایانی نیست. در ضمن "پایان گفتگو" در حیطه فلسفه اساسا اشکال و ایراد است؛ به طوری که معمولا سعی می شود تا آفات گفتگو کشف و سپس از آنها احتذار گردد تا گفتگو ادامه یابد، چرا که گفتگو شأن فیلسوف و فلسفه است. به نظر شخص من هیچ معیار مشخص و از پیش تعیین شده و برای همه یا اکثریت قابل توجه به رسمیت شناخته شده ای در فلسفه وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد که بر اساس آن تعیین کنیم سخن کجا به پایان می رسد و مثلا درست از غلط جدا می شود و خلاصه وارد عمل به معنای خاص یعنی انجام این کار یا آن کارِ درست می شویم. این سخن قصار را همواره با خود نجوا کرده ام که "در فلسفه هیچ پرونده ای بسته نمی شود".

با این وصف "پایان گفتگو" یا "فصل الخطاب" چیست؟ برای درک "فصل الخطاب" این پرسش را طبق معمول ماهوی و متافیزیکی پاسخ نمی دهیم، بلکه به صورتی کاربردی پیگیر می شویم. یکی از کاربردهای "فصل الخطاب" در حوزه قانون است؛ مثلا گفته شده

"هیات رزمندگان اسلام با صدور بیانیه ای بیانات الهی و حیات بخش حضرت ایت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در نماز جمعه گذشته را حسن ختام و فصل الخطاب و منشور مواجهه انقلاب با مهمترین مسائل داخلی کشور دانست."#"سعيد شريعتي عضو مستعفي جبهه مشاركت در نشست سالانه دفتر تحكيم وحدت كه امروز جمعه 14 اسفند در دانشگاه امير كبير برگزار شد گفت: رهبري نقطه توازن قوا در كشور است كه همه بايد آن را به عنوان فصل الخطاب قبول داشته باشند."# "مصطفي کواکبيان دبيرکل حزب مردم سالاري با بيان اينکه مقام معظم رهبري حماسه 9 دي را روز اتمام حجت خواندند اظهار داشت، همه بايد فرمايشات ايشان را فصل الخطاب قرار دهيم"#. "پایگاه بسیج کوثر شرکت آب منطقه ای گلستان در بیانیه ای با اشاره به برگزاری انتخابات دهم ریاست جمهوری، ضمن تجلیل از حضور باشکوه و بی نظیر ملت ایران در این انتخابات تاکید کرده است: فرمایشات رهبری آرامش بخش و فصل الخطاب برای همه می باشد."#"اختلافي که نزد قاضي مطرح شده است دراين صورت حکم نهائي قاضي حلال مشکل وفصل الخطاب است"#، یا "بموجب بند 8اصل 110 چنانچه نظام دچار معضلي گرددکه ازطرق عادي يعني قوانين موجود حل نگرددرهبر از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام انرا فيصله خواهندداد واين همان فصل الخطاب است"# و در ادامه این سخن "البته اگر دچار معضل غير قابل حل شدند ميتوانند بايشان (رهبر) مراجعه تا براساس همان اصل مشکل را فيصله دهند"# "آیت الله خامنه ای افزودند: قانون باید در تمام امور کشور فصل الخطاب باشد تا زندگی مردم و امور جامعه روان شود. "#...

نکته قابل توجه اینکه با نیم نگاهی حتی به تاریخ فلسفه می توان رویکرد "ضد مرجعیت پذیری" را که در طول گذار این نوع از اندیشیدن جریان داشته است ملاحظه نمود. اساسا مرجعیت پذیری با تفکر مستقلانه و شخصی و دلیل پروری و دلیل خواهی نمی خواند. این خصوصیاته تنها متعلق به دوره روشنگری نیستند، بلکه آغازی بس کهن تر دارند. البته باید توجه نمود که مرجعیت به معنای مرجع قرار دادن شخص یا سخن شخص یا مجموعه ای از سخنان عده ای است که دیگر نتوان از وی سوال و دلیل خواهی نمود یا در سخن وی چون و چرا کرد. با این سخن به نظر می رسد که حتی "قانون" نیز نمی تواند و نباید فصل الخطاب چیزی غیر از یک دعوی باشد، اینگونه است که به نظر می رسد روشن نمودن درست و غلط بودن یک جریان فکری، اجتماعی، فرهنگی یا مجموعه ای از معتقدات، یا افکار یک حزب مشخص، یا هر امر کلی یا تفسیر پذیر دیگر و خلاصه هر چیزی که بتوان در باب آن چون و چرا نمود و نتوان مشخصا در دادگاه به آن رسیدگی نمود، "فصل الخطاب" وجود ندارد.

در مورد قانون نیز باید بیشتر اندیشه نمود؛ قانون به طور کلی (همچون نفی یک قانون اساسی و پذیرش یک قانون اساسی دیگر) و جزئی (همچون چون و چراهای کسی که در یک دادگاه می پندارد مورد ظلم واقع شده) قابل چون و چرا هست و همواره نیز امکان تغییر آن از میان نمی رود، اما در یک مورد مشخص ظاهرا به اقتضا و ضرورت تصمیم گیری عاجلانه و غالبا رفع اشکالی که مربوط به قسمتی از زندگی روزمره می شود و نفع حقوق عمومی افراد "فصل الخطاب" وجود دارد، که البته آن هم امری جعلی و توافقی میان افراد یک جامعه مشخص است، می توان پذیرفت که قانون "فصل الخطاب" باشد، اما "فصل الخطاب" ی اگر وجود داشته باشد هم، چیزی جز توافق کلی و پیشین ما نیست، که باز هم قابل خدشه است. در باب قانون نیز باید دانست که مشروعیت قانون در چیست. به نظر نمی رسد که مشروعیت یا قانونیت قانون به چیزی جز یک توافق حداکثری باشد (این سخن را به عنوان یک حکم کلی نمی گویم بلکه هرگاه توافق کلی افراد از قانون مشخصی برهم خورد، عملا شاهدیم که قانون عوض می شود). اما مشکل این است که بعدها عده ای می آیند و به یک قانون مصوب می چسبند و چنان مهار و عنان ابزار قدرت و تقسیم و توزیع ارکان و ارگان های اعمال و ابراز قدرت را به خود اختصاص داده و چنان متن قانون را به نفع خود تفسیر می نمایند و دم از "فصل الخطاب" و اهمیت و قداست آن می زنند که دیگر "فصل الخطاب" چیزی جز چماقی دست مایه عده ای نخواهد تواند بود.

آنچه سر گفتن اش داشتم این است که عده ای نبایند آنجا که دیدگاه ها و اندیشه های اجتماعی در حال تغییر هستند، به هر علتی، برای نگاهداری وضع قبلی، هر وضعی که بوده، مدام "فصل الخطاب" "فصل الخطاب" کنند، و مرادشان آن باشد که این مسئله و آن امر نباید تغییر کند. اینان ظاهرا فراموش کرده اند که به همین صورت بود که چندی قبل نیز اوضاع سیاسی اندکی تغییر کرد، چطور آنزمان "فصل الخطاب" نبود؟ یا به مزاق و سلیقه شخص ایشان و گروه آنان باید مشخص می شد؟

سخن فیلسوف چنین است: "دلیر باش در به کار گرفتن فهم خیش"، و سخن شاعر: "به اندیشیدن خطر (مَ) کن". به هنگام اندیشیدن و اتخاذ تصمیم تازه هیچ "فصل الخطاب"ی وجود ندارد، که خوداندیشی ما، خود تمام "فصل الخطاب" هاست.

خلاصه اینکه اتوریته و خودکامگی و تمامیت خواهی شاخ و دم مشخصی ندارد و گاه در یک تعبیر در زمانه و وضع خاصی هم جلوه می سازد ولو آنکه خود "فصل الخطاب"ی بیش نباشد.

#ارجاعات به آدرس (http://www.tebyan.net/Weblog/younes_nasri/post.aspx?PostID=74970) (http://www.rajanews.com/detail.asp?id=45922) (http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=893887) (http://www.wnn.ir/html/modules.php?op=modload&name=News&file=article&highlight=&sid=6782) (http://www.behabadi.net) و (http://behabadi.parsiblog.com/1209828.htm) (http://www.leader.ir/langs/fa/?p=contentShow&id=5628) است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

دوست عزيز من
سلام
آيا تو بين اينکه ((چيزي فصل الخطاب قرار بگيرد)) و (( چيزي بايد فصل الخطاب قرار گيرد)) فرقي نمي گذاري؟ اولين جمله دقيقاً گزاره اي مربوط به تاريخ است، کاري ندارم که آن جمله که فصل الخطاب قرار گرفته آيا مي توانسته يا در حدي بوده که فصل الخطاب قرار گيرد يا نه! لطفاً به اين نکته فلسفي توجه کنيد : فصل الخطاب قابليت اطلاق به سخني را دارد که واقعاً فصل الخطاب شده باشد -يعني يا خاتمه دهنده جريان بحثي بوده باشد و يا به بنابه تعريف حقي را از باطل جدا کرده باشد- به عبارتي فصل الخطاب واژه ايست که به فاعلي اطلاق گردد، فاعل بعد از انجام فعل، فاعل ميگردد وگرنه بخودي خود نمي تواند فاعل دانسته شود يعني فعل از نظر زماني اگر بر فاعل متقدم نباشد حداقل همزمان است! فصل الخطاب مي تواند به سخني گفته مي شود که در زماني گذشته آنگونه عمل کرده ( بدرست يا غلط)! اما اينکه من سخني مطرح کنم و سپس بگويم اين سخن فصل الخطاب است حرف مهملي را از نظر فلسفي زده ام چرا که منطق حکم مي کند که من صبر کنم ببينم آيا چنين چيزي فصل الخطاب قرار خواهد گرفت يا نه؟
بنا براين گويا منظور آقايان و حضرات جمله ي دوم بوده که گفته اند اين سخن ميبايست فصل الخطاب قرارگيرد چه بخواهي چه نخواهي و اين هم که چيز جديدي در اين حکومت نيست دوست من!