این شعر ممنوعه


به شاهین نجفی

گفتن "ما" و "من" در مراد داشتن، از بیشترین فحاشی های نقاب آلود است.
تئودور آدورنو

بگو راهبان بودایی در اعتراض به جنگ خودسوزی کنند
تا نهنگ ها به اعتراض در سواحل آرام خودکشی کنند
زنی در ملأ عام به فاجعانه ترین شکل جیغ ها کشد
و عفونتی که وی را به مزدوری بیگانه در لجن کشد
شلاق، و سنگسار و اعدام، هرگز شکنجه نیست
این حکم دینی، چنگی بر چهره هر تهمتن کشد
"جنگ صلح است و آزادی بردگی، نادانی توانایی"
قصاص حقیقتی باژگون که قاضی ز ما و من کشد
جرثقیل ها، آونگ نعش های مرا، معشوق پای دار
قیچی قانون، خط موربی میان روان و تن کشد
قاری کور،بخشش حق، خرما و دود اشک
هرچه عقدۀ غده های فقیه از مرد و زن کشد
بستار و بند و دار و درد از دلالت "کتاب"
تاویل تیر و تیغ و جیغ، به سجعی مطنطن کشد
"ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا"
جانی چنین خدای قاتل را به فوت و فن کشد
غم را بخوان، تا پاره پاره کند همه این آرامش ها و شادی را
غم را بگوی، تا فرو خنجد همه این سرخوشی های لاابالی را
باشد که چنین اسباب هرچه بی تفاوتی مچاله شود
و اسکلت های بلند خالی به سنگی بغض افروز حواله شود