چسب زخمهای نیچه، کاندوم های ایدئولوژیک دینی


چندی پیش فرصتی دست داد تا با دوست پوچ انگار خویش آشنا شوم. به نظرم رسید که ظهور این افراد در جوامع برخوردار از ایدئولوژی الهی قابل توجه تر است؛ شاید به این خاطر که تضادها همواره پر رنگ تر به نظر می آیند، و یا از این رو که این قبیل ساختار ها با دیدگاه های پوچگرایانه، به تعبیر و تاویل دیگری، قرابت بیشتری توانند داشت؟!

دوست من انسانی ست که بیش از افراد دیندار درون نگری دارد؛ به این معنا که وی دست کم به افکار و احساسات خود، البته بدون رویکردی تقدس مآبانه، خود آگاهی دارد. وی را شخص حساسی یافتم؛ حساس به این معنا که وی بیش از مومنین و دینداران معمول در سال 1389 هجری شمسی در یک ایران برخوردار از نظام جمهوری اسلامی، از اعمال خود و دیگران در قبال دیگر افراد و نقش اجتماعی آن اعمال برای هر دو دسته تحت تاثیر واقع می شد. وی به این اعمال می اندیشید و آنها را سنجه می نمود؛ کاری که یک دیندار ایدئولوژی شده در این فضا حتی با همان ابزارهای بر آمده از ایدئولوژی خود نیز کمتر بدان دست می برد، چرا که دادگاه ها و مراجع این قبیل افراد، در سطح اجتماعی انجام این کار را به جای وی تقبل زحمت نموده اند و این ارگان ها بیشتر وی را به ناظری تحسین گر اعمال و قضاوت های خود مبدل ساخته است. دوست پوچ انگار من به آثار شامخ نیچه علاقه فراوانی دارد، به طوری که وی این آثار را با علاقه خوانده بود و با من در این باب به بحث می نشست؛ حال آنکه مومنان و دینداران ایدئولوژی شده جامعه ما حتی قدرت خوانش و اندیشه نمودن در باب همان آثار و مکتوبات حاوی ایدئولوژی منسوب به گروه و طبقه خود را که هیچ، آنها حتی متون مقدسی که با تاویلات خاصه، این افکار ایدئولوژیک از آنها برآمده اند را نیز احیانا یا در مراسم ختم و یا در مراسم های اداری مصوب تلاوت می فرمایند. دوست پوچ انگار من، به پوچگرایی خود اصالت نمی بخشد، و حتی شاهد آن بودم که وی به توصیه برخی یا به خواست اجتماعی پیرامون خود، تصمیم گرفت تا بر سر درمان خود آید و به این منظور به سراغ روان پزشکان و مشاوران رفته است، در حالی که وی فیلم "آنگاه که نیچه گریست" را دیده و شخصا به آن اندیشیده بود، فیلمی که خشم و برتری نیچه را نسبت به روان کاوان اعلان می دارد، وی به من گفته است که گاهی نمی تواند از پس مخارج درمانی که آن نخبگان بر سر راه وی نهاده اند بر آید و نیز گفته است که آن نخبگان حال وی را بسیار بد تشخیص داده بودند. اما این مومنان و دینداران ایدئولوژی شده جامعه ما نه تنها بر سر بیماری خود نرفته اند در حالی که عده بسیاری در جامعه و به دست مستقیم و غیر مستقیم عوامل ظهور و حفظ ایدئولوژی ایشان راهی قبرها و دیگر مناطق خوش آب و هوای ایران شدند، بلکه حتی حاضر نیستند سخن یا فریاد اجماعی عالمی را لحظه ای بنیوشند که اینگونه یا آنگونه اند؛ خلاصه اساسا به اظهار نظر دیگران وقعی نمی نهند، اگر خود آن را سرکوب یا خفه نفرموده باشند، چه رسد به اینکه بخواهند بشنوند که به نظر این نخبگان حال ایشان از بد هم بسیار بدتر است. دوست پوچ انگار من بارها به ضعف های موجود و منتج در دیدگاه نهیلیستی خود در بحث با من اعتراف می نمود و نقد ها را می پذیرفت، حال آنکه آن مومنان و دینداران ایدئولوژی شده جامعه ما اساسا با کسی سر سخن و بحث را باز نمی نمایند که سخن به نقد و نقادی ای ولو دوطرفه بکشد یا خود نکشد. دوست پوچ انگار من می ترسید، ترسی که به نظر من شایسته وجود هر انسانی ست و با دیدگاه نهیلیستی اگزیستانس وی همسازی دارد،"انسان می ترسد، انگاه که خود را تنها می یابد"، اما این مومنان و دینداران ایدئولوژی شده جامعه ما نه تنها از تربیت تروریستها و ترویج استفتائات انتحاری ذی نفع خود برای دیگران کوتاهی نمی کنند، بلکه حتی از ارتکاب چنین اعمالی هم نمی ترسند که هیچ به جای خود آن را مایه تفاخر و ایمان راستین خود می دانند، اگر چه که هر دوی ایشان باز هم تنهایند.

دوست پوچ انگار من کجا و شما مومنان و دینداران ایدئولوژی شده جامعه ما کجا، کدامیک از شما خدا را کشته است؟

هیچ نظری موجود نیست: