ازهم‌پاشیدگی های معناشناسیک

بعضی از این افراد، مصداق فیلسوف درباری به تمام معنا هستند؛ "محمد‌باقر قالیباف٬ شهردار تهران گفته مذاکره منهای مبارزه مصداق «ذلت» است." این قالیباف ی که تا حالا قالیی نبافته است خوب میداند که اگر مذاکرات به نتیجه برسد، تحریم ها برداشته شود، خوب اساسا مفهوم مبارزه به پایان می رسد، اصلن مشکلات صلح همین ها هستند دیگه. او خوب می داند که مذاکره نباید به نتایج صلح آمیزی برسد که موقعیت جنگ را الغاء نماید. مشکل اینجاست که ذلت را آنقدر گسترده کرده اید که به مفهومی بی معنا و کاربرد ناپذیر بدل شده است، زیرا ذلت به عنوان وضعیتی بلند مدت اینک نتیجه مبارزه ای طولانی و بزرگ است. اگر ذلت یا همان شکست نبود، چرا اساسا باید وارد مذاکره می شدید؟ اگر هم مبارزه نبود، چطور دچار ذلت می شدید؟ اگر مبارزه را برده اید، چرا باید مذاکره می کردید؟ حالا که مذاکره می کنید، چرا ادای مبارزه می خواهید در آورید؟ اگر هنوز ادای مبارزه در می آورید، چگونه ذلت را توجیه می کنید؟ و این بزرگترین مشکلی است که حتی یک فیلسوف درباری مثل قالی؟باف هم نمی تواند برای آن کاری کند.

هیچ نظری موجود نیست: