تفکر انتقادی

گشایشی در باب تفکر انتقادی، گوهر گمشده

وقتی که این اصطلاح را می شنوم، اشک در چشمان ام حدقه می بندد. این است معشوق فلسفی من؛ تفکر انتقادی. بزرگترین و بهترین درسی که در تمام این ده سال تفلسف آموخته ام فقط همین است. یادم می آید داشتم شواهدالربوبیه صدرالمتالهین و چند کتاب دیگر را در سیر فلسفه اسلامی می خواندم که با مشکلات عدیده ای در بافت و ساختار فلسفه اسلامی مواجه شده بودم. نمی توانستم هزارتوی فلسفه اسلامی و مصائب جاودان آن را درک کنم. یک روز ناگهان و در قلب ام احساس ژرفی از حضور سرنوشت بود و بس، که با دو جزوه تفکر نقدی استاد مصطفی ملکیان برخوردم. از آن روز به بعد تا امروز زندگی فلسفی من سرگذشت بسیار متفاوتی از آنچه آن روزها در برابر خودم می یافتم، نموده است. فقط و فقط به خاطر آشنایی عمیقی که مصطفی ملکیان توسط همین دو جزوه، با تفکر انتقادی به من داد همیشه سپاسگذار استاد بوده، هستم و خواهم بود. اگر به من بگویند «فلسفه چیست؟»، می گویم «تفکر انتقادی بی گمان».

یکی، دو سه کتاب در این باب در ایران و به زبان فارسی منتشر شده است. این امر واقعا موجب خجالت من است! اما بالاتر از معرفت شناسی و هرچیز دیگری، باید این فقر اساسی را با تمام وجود و نوری اگر در همه آفاق هستی من باشد، از ذهن و روح مخاطبان فارسی زبان عزیز ام، اگر در خور و لایق من و سواد ام باشد، تا جای ممکن پراکنده سازم. بنابراین می کوشم که نکته ها و فنون و نحوه های اندیشه ای را که بر اثر تفکرات شخصی خودم در اثر انعکاس مقالات و آراء فضای مجازی شبکه جهانی ای که در آنیم، و کتاب ها و جزوات مفیدی که می یابم، برای شما بازگو نمایم. البته من اصلا موافق ترجمه صرف مقالات و بحث های تفکر انتقادی اینجا وآنجای این مجازستان حقیقی نیستم، بلکه هر چه می خوانید با ارجاع و صد البته از گذران صافی و منظر و درک من، از تفکر انتقادی خواهد بود. بومی سازی هر علمی به نظر من از لوازم نیک کار است. از هرگونه نظرات و انتقادات بی رحمانه شما عزیزان سپاسگذار خواهم بود و بینا و شنوا، اگر چشم و گوشی برای دیدار و شنیدار حقیقت، خود اگر باشد، باشد.

هیچ نظری موجود نیست: