تعاریف فلسفه

"آری، من آنگاه شما را اهل حقیقت خواهم شمرد که خواست حرمت گذاری را در خود بشکنید... اهل حقیقت نزد من آن کس است که سر در صحراهای بی خدا می نهد و دل حرمت گذار خود را می شکند... شما هرگز سزاوار آن نبوده اید که جان خویش را در گودال برف افکنید. زیرا برای چنین کاری نه چندان که باید داغ بوده اید! ازین رو از لذت سردی آن نیز بی خبراید...
اما شما خدمتگاران مردم، شما فرزانگان نامدار، چه گونه با من توانید آمد؟
چنین گفت زرتشت"
نیچه، چنین گفت زرتشت. ترجمه داریوش آشوری.

به یاد دارم روزی در جایی گفته بودم فلسفه مقدس است، کسی به من معترض شد که تو مرتکب تفکر ایدئولوژیک شدی. گفتم همین که تو الان می دانی
1. اساسا ایدئولوژی وجود دارد
2. ایدئولوژی چه نحو از اندیشه است و تبعات و عواقب آن چیست
3. چگونه تفکر ایدئولوژیک را در افراد بشناسیم/ تشخیص دهیم
4. تفکر ایدئولوژیک درست نیست
5. کسی نباید مرتکب تفکر ایدئولوژیک بشود
همه اش از حضرت فلسفه است. اگر این خدا نبود تو چگونه این معرفت ها را کسب می کردی؟ تقدس زدایی از تفکر و نفی تفکر ایدئولوژیک را چگونه پی بردی؟ [و سکوت]
آری، به نظر من فلسفه مقدس است، هر چند تفلسف هم، خود تنها یکی از نحوه های اندیشیدن البته دارای وجوه بسیار متنوع و کثیر اندیشیدن است. تا جایی که موافقان فلسفه را دوست می دارم و مخالفانش را بیشتر، که اگر این دومین نبودند، اولین ها چندان در حافظه تاریخی بشری ظهور نمی کردند و شناخته هم نمی شدند.
قاعده: همیشه کوشش و تحقیق در جهت دست یافتن، کشف/ جعل تعریف/ تعاریف فلسفه کار/ وظیفه ای مهم در تفلسف جمعی و تنها ست.
سبب/ اسباب: چرا که ساختار معرفت بشری غالبا متغیر و متحول است، ساحت های علوم و غیر علوم همواره دستخوش افزایش/ کاهش است، رویکرد/ دیدگاههای ما مدام با دانسته های بیشتر، چه به معنای پی بردن به امری مجهول و چه به معنای آگاهی یافتن از جهل به امری که گمان برده بودیم میدانیم، تغییر می کنند، و اینکه ما همیشه بر مرز میان معرفت و شک در وادی فلسفه گام می زنیم.
مقصود: اگر چه قبلا در این وبلاگ چیستی فلسفه را از دیدگاه خودم مطرح کرده ام، اما لازم می دانم تعاریف متنوع فلسفه از دیدگاه فیلسوفان را در اینجا طرح کنم. برای این کار سری به این مجازستان بزرگ و خوب زدم و چند تعریفی را به دست آوردم و از آن میان برخی را با دیدگاه خودم انتخاب کردم و در اینجا عنوان می کنم، اگر چه بیشتر دوست داشتم و دارم که آنها را بررسی کنم اما این کار به قدری دشوار است که شاید بررسی من به یک کلی گویی مضحک بیشتر شبیه باشد، تا یک سنجش لازم.
تعاریف مختلفی از فلسفه:
ویلیام جیمز: فلسفه کوشش سرسختانه غیر معمول برای آشکار اندیشیدن است.
ویتگنشتاین: تمام فلسفه نقدی بر زبان است.
کارل مارکس: فیلسوفان تنها جهان را به طرق مختلفی تفسیر کرده اند، حال آنکه مقصود تغییر دادن جهان است.
هراکلیتوس: فلسفه بیماری مقدس است.
هابرماس: ...آشکارسازی بسیار متداول / معمولی ساختارهای نظریات/ تئوری ها.
السیدر مک اینتایر: آموختن یک روش، خود چیزی غیر از آموختن نوع خاصی از تاریخ نیست.
نیچه: فلسفه به جنبش در آوردن ستمگرانه خویشتن است، معنوی ترین اراده معطوف به قدرت.
فراچنگ آوردن حدود عقل، این تنها فلسفه حقیقی است.
رابرت گینسبرگ: فلسفه، هنر آفریننده ایست از ایجاد مشکلات/ مسائل.
فلسفه جستار مشکلات/ مسائل است.
هایدگر: سنجشی غیر معمولی در باب امر غیر معمولی.
جان شاند: من می اندیشم فلسفه توده ای متشکل از حقایق نیست، بلکه خود طریقی از اندیشیدن و زیستن است.
افلاطون: فلسفه تحصیل معرفت است.
حیرت احساس یک فیلسوف است، و فلسفه با حیرت آغاز می شود.
بارکلی: فلسفه هیچ نیست جز آموختن/ پژوهش حکمت و حقیقت.
برتراند راسل: مقصود فلسفه آغازیدن با امری بسیار ساده است که خود ارزش بیان شدن ندارد، و انجامیدن با امری بسیار تناقض آمیز است که هیچکس آنرا باور نخواهد نمود.
آنتونی فیلو: فلسفه اندیشیدن در باب اندیشیدن است.

هیچ نظری موجود نیست: