در زندگی ...چسبهایی است که زخمهایی را به هم گره می زنند تا بیانگاریم سلسله تجاربی دردناک مشتمل بر شخصیتی هستند که می توان به آن اشاره کرده و اینگونه آن را از دیگر مجهولات باز شناسیم. سلسله ای جسته گریخته که با چسب زخم هایی برناگشودنی بر هم دوخته می شوند تا هنگامی که از غشی یک شبه یا چندهزار ساله بر خیزیم، خود را به عنوان انباشتی از این دست تجارب به خاطر آوریم. البته می توان انگاشت هر زخم زخم تازه ایست، آنگونه که انگاشته اند "هر روز روز تازه ایست"، اما این انگاره ها نمی تواند این انگاره را از میان بر دارد که تسلسل تجارب دردناک به سادگی پایان نخواهد پذیرفت. برای خروج از این تسلسل هر سلسله از تجارب دردناک به انحاء متفاوت تداوم می یابند. هرچند به راستی نمی توان خروج برخی را بر برخی دیگر کاملا ترجیح داد، چرا که خود نیز لاجرم در یکی از این راه ها در می افتیم، اما می توان پیش از آن تجربیاتی را با برخی از این سلسله ها در میان گذارد، چرا که برخی از چسب زخمها و زخمها، برای برخی از سلسله ها مشترک اند. در میان گذاردن این تجربیات شاید هیچ نوری را بر گرده توده های خاموش و در فغان از رنج نیافکند، اما دست کم می تواند پیش از هر گونه اقدام برای خروج، امکانات ممکن را اگر اساسا چنین تعبیری تواند در میان بود، در حد مقتضی به اشتراک گذارد، که خود اگر نتواند هرگز به خروجی بیانجامد، دست کم تا حدی امید به هرگونه خروج و یا حتی قطع امید به عدم امکان خروج از تسلسل تجارب دردناک را فرو نگذارد. هیچ جای تعاجب نیست اگر خواب آن را دیده باشم، که نویسنده پیش از به پایان رسانیدن این مطالب خود را به تکانه ماشه ای منفجر نموده باشد، و چون من خود نویسنده مطلب هستم در این لحظه لبخند می زنم که چگونه می توانسته ام چنین خوابی دیده باشم در حالی هنوز منفجر نشده ام، و بر اثر آن از خواب بر نخاسته باشم.
۲ نظر:
دوست عزیز سلام! جان مادرت یه چیزی بزار تو این وبلاگت که فلسفی باشه نه اینکه فلسفه رو بدتر در اختناق قرار بده!
آخه این چه متنیه چرا ساده تر و سلیس تر نمی نویسی، فکر کنم اینکه نوشته ی تو رو نمی فهمم دال بر سخت بودن فلسفه و مسایل فلسفی نیست بلکه مشکل اینجاست که این شیوه نگارش اصلا فلسفی نیست! مثلا گفتی:
در زندگی ...چسبهایی است که زخمهایی را به هم گره می زنند تا بیانگاریم سلسله تجاربی دردناک مشتمل بر شخصیتی هستند که می توان به آن اشاره کرده و اینگونه آن را از دیگر مجهولات باز شناسیم.
چسب رو به چه تشبیه کردی؟ زخم کدومه؟ چه را باید انگاشت؟ کی باید بیانگارد؟ منظورت چیه؟ اصلا اینا شعر یا فلسفه؟ باید از این سایت فرار کرد!!! یا حق
اینکه نگارش فلسفی چه هست و چه نیست، هم برای خود مسئله ایست، هم برای من و شما. اما اینکه شما چگونه بدون به میان آوردن رویکرد خود به این مسئله، پیش فرض خود را در باب چیستی و چگونگی نگارش فلسفی مسلم و درست و مشترک با من و مطلق غیره و غیره انگاشته اید، اگر چه به شما این حق را می دهد که اینگونه مرا مورد اعتراض خود قرار دهید، اما از سوی دیگر این حق را از من نمی ستاند که دیدگاه خود را در باب نگارش فلسفی داشته باشم و اعمال کنم. به نظرم بهتر است تاریخ فلسفه بخوانیم تا بدانیم که فلسفه صرفا اینگونه یا آن گونه نوشته نمی شود. شما حتما با نگارش "فلسفی" فیلسوفان اگزیستانس آشنایی ندارید؟ یا حقیقت.
ارسال یک نظر