اینجا خاور میانه است؛ تاریخ به مثابه اَبَر واقعیت

من نمی دونم غربی ها راجع به ما خاورمیانه ای ها چه فکری می کنن؛ البته شاید اصلن فکر نکنن. ولی اگه فکر کنن، متوجه می شن که ما خودمون در مورد خودمون خیلی فکر نمی کنیم. شاید اصلن از دید یه ناظر غربی، اومدن داعش به صحنه خاور میانه مثه ظهور بارسلونا در لیگ های بزرگ اروپایی در طی پنج سال گذشته یا حتی سنگال در جام جهانی 2002 است. حالا فرضا که لیگ های خاور میانه ای کوتاه تر باشن، مهم اینه که هیجان در خاورمیانه حتی از فوتبال هم بیشتره. عبدالله عبدالله چند روز پیش در مصاحبه با بی بی سی حرفهای خوبی میزد؛ ولی حرفهای خوب گاهی خیلی بد می شن تا اونجا که حالا گفته «بی شک یک روز هم اجازه حکومت تقلب در این کشور را نمی دهیم». خب ایشون اوباما رو مجبور کرد بهش زنگ بزنه و بگه بابا آروم باش، شلوغش نکن!!! عبدالله ظاهرا یادش رفته که دوره قبلی هم در انتخابات افغانستان تقلب شده بود و او سکوت کرد!!! در ضمن من هنوز مطمئن نیسم که افغانستان کشور باشد! یعنی آیا صرف اینکه شما مرز داشته باشی، کشور هم خواهی داشت! کشور به معنای دولت- ملت خودش یک پدیده مدرنه، و همونطوری که پاکستان و بنگلادش و مالی و سومالی و نیجریه و خیلی از «کشور» ها شاید اصلن کشور نباشن، افغانستان هم خیلی معلوم نیست که کشور به اون مفهوم باشه. بعد هم اینکه تقلب در این «کشور» ها به انتخابات پیوندی ناگسستنی خورده! علت تاریخیش هم اینه که شما نمی تونی دموکراسی یا دست کم انتخابات «آزاد» رو در یه محلی برگزار کنی در حالی که زمینه و سابقه نهادهای دموکراتیک در اون محل و فرهنگ نزدیک به منهای صفر باشه. اینجوریه که انتخابات داری، ولی «آزاد» یا منصفانه یا مشارکتی یا عادلانه نخواهد بود. افتاق بدتر اینکه چنین دموکراسی هایی، آب خوشگوارتری به آسیاب دیکتاتوری های می ریزن! چون اتفاقا اسمشون هم حالا دموکراسیه ولی کارکردهاش شدیدا غیر دموکراتیکه. عبدالله قبلن استدلال جالبی داشت که «اگر دولت با تقلب سر کار بیاید، مشروعیت نخواهد داشت و بنابراین در استقرار نظم و اجرای امور دولتی نا موفق خواهد بود». خب این یه استدلال اندیشمندانه سیاسی کلاسیک و خیلی لطیفی است و به قامت افغانستان نمیشینه. من فکر می کنم ایشون در مورد واژه مشروعیت هم دچار نگاه غرب محوری شده اند، چون مشروعیت در خاورمیانه اساسا با قدرت است نه با قانون. اینجا قدرت است که قانون می نویسد، نه روند مناسبات قانونیی که قدرت را مشروع یا غیر مشروع گرداند. اصلن اگر اینطور بود که نمی شد این همه سال طالبان در افغانستان بجنگند و مشروعیت نداشته باشند. اما از آنجا که نمی توان طالبان را به مفهوم غربی مشروع داسنت، پس نتیجه می گیریم که «مشروعیت در اینجا امری پسینی و توجیهی است». مشروعیت به نظر می رسد امری است که به لحاظ داروینی با «بقا» سر و کار دارد. هنگامی که یک موجود زنده یا دولت یا گروهی از میان می رود، می گویند «مشروعیت» یعنی همان امکان زیست نداشت و اصل بقای اصلح در موردش صدق نکرد. عبدالله ظاهرا نمی داند که با این حرفها اگر هم در سوئیس بشود نظر ها رو به خود جلب کرد ولی اینجا خاورمیانه است و سوئیس نیست. خب عزیز من وقتی شما بیای تو خاورمیانه توهم دموکراسی بزنی همین میشه دیگه. مگه فرهنگ افغانی اصلن آموزشی یا تجربه خاصی یا اساسا مبارزه ای برای رأی و ارزش رأی گیری داشته؟ آخه چرا الکی جو گیر میشی؟ ضمنا اینکه این اوباما، هری ترومن خدابیامرز نیست که بگه «دفاع از دموکراسی در هر نقطه از جهان وظیفه ماست». نه عزیز من! شرایط عوض شده، اساسا در خاورمیانه همه چی تند تند عوض میشه ویه هف هش ده تا مورد هم هست که همیشه ثابته. شما فکر کردی که واقعا برای افغانی ها یا خاور میانه ای ها فرقی می کنه که تقلبی شده باشه یا نه؟ در همین ایران که کلی جنگ و دعوا و زندان و تجاوز شد به خاطر یه انتخابات الآن تاریخ خاور میانه رو بهتر از شما می دونن. امثال عبدالله فراموش می کنند که حاکمیت های خاورمیانه ای اتفاقا به خوبی از دموکراسی استفاده می کنند تا آن را دور بزنند؛ زیرا که الآن و پس از تعیین پیرزو متقلب، بازنده واقعی همان نامزدی است که دارد بر وقوع تقلب پای می فشارد. شما اگر زیر ساخت های قانوی رو نمی ونستی این خیلی احمقانه بوده که وارد میدون شدی!!! به قول فوتبالیه شما اگه داور رو قبول نداشتی چرا امودی تو میدون و حالا که باختی داری دبّه در میاری؟ شما اصلن عملت مشکوک و دچار چند سیاستی است. اینجا جایی است که اسباب قدرت غیر دموکراتیک، هرگز باخت را نخواهد پذیرفت و نه تنها قواعد بازی را تغییر خواهد داد (پ ن پ بیاد بگه قدرت دارم ولی ضعف رو هم قبول دارم!!!) بلکه به نام همان «دموکراسی» و احترام به «قانون» علیه عبدالله طرح شکایت خواهد کرد و به نام اقدام عیله «امینت ملی و علیه یکپارچگی و نظم» افغنستان که خیلی مسائل مهمی هستند، وی را قربانی خواهند کرد. فکر می کنم عبدالله عبدالله (نامزد محبوب من) هم دچار سندروم «اراده گرایی» مزمن در سیاست خاورمیانه ای شده است، و فکر می کند به صرف اینکه انسان چیزی را بخواهد و آن را درست بداند می تواند یا حق دارد آن را تحقق بخشد، آن هم در زمینه تاریخی طولانیی که چون یک «اَبَر واقعیت» توی سر هر واقعیتی می زند که داستان خاورمیانه را نداند. من نمی دانم چرا ما فکر می کنیم کشور مان به ما نیاز خاصی دارد و اساسا کشور رو مثل یک شخص می بینیم و به هر زوری که شده می خواهیم رسالتمون رو توش فرو کنیم، والا این همون کاریه که مخالفین هم دارن می کنن. دروه ملی گرایی در معانی قرن نوزدهمی و بیستمی دیگر گذشته است. با اراده گرایی شاید بشه کشور رو نابود کرد، اما نمیشه کشور رو ساخت؛ نه اینکه من روشی سراغ دارم که در ساخت کشور حتما میشه ازش استفاده کرد؛ نه، ولی باید آموخت از تاریخ که «گاهی اصلن نمی شود حتی کاری کرد» پس بهتر است که اونوقتا «کاری» نکنیم تا کار رو بدتر نکنیم چون کار تاریخا اوضاعش خیلی بده و ممکنه حتی کار هم دست کسانی بده که نمی خواستن کار بدی کنن اما نخواستن کاری نکنن.

هیچ نظری موجود نیست: