چرا من عاشق محسنی اژه ای هستم!

تا کنون دلیلی ارائه نشده که همیشه دلیلی برای انجام امور داشته باشیم، اما دلایل بسیاری وجود دارد بر اینکه اگر دلیلی داشته باشیم یا بعدا بتوانیم جور کنیم بسیار کار پسندیده ای به انجام رسانده ایم. کاری با معانی مختلف و قدیمی «دلیل» ندارم؛ دلیل کلامی ست حمایتگر که قادر است فرد یا گروهی را در روابطشان با دیگران از «حق» برخوردار نماید، در صورت فقدان مراتبی از مشروعیتِ یک عمل یا وقوع رخدادی وابسته به یک عمل. خلاصه اینکه دلیل چیز خوبی است، اگر به نفع ما باشد؛ اما دلیلی ندارد که همینطوری الکی کسی دلیل بیاورد یعنی باید دلیلی داشته باشد که کسی دلیل بیاورد. اما در این روزگار، محسن اژه ای؛ دادستان کل ایران - که به لحاظ اتیمولوژیک من نمی دانم اسمشان چه معانیی می تواند داشته باشد و تبار نامش به چه موجوداتی برساند- گفته است که «دلیلی برای رفع حصر رهبران جنبش سبز وجود ندارد.» گفتن اینکه دلیلی برای رفع حصر عده ای وجود ندارد، یکی از سخت ترین کارهای دنیاست چون بر چندین پیش فرض تحمل ناپذیر مبتنی است. اولا چون اساسا همینجوری هم که شده برای هر عملی می توان بی نهایت دلیل آورد؛ بنابراین محسن ارژه ای علمش بی نهایت است وگر نه از کجا می توانسته است با اطمینان کامل بداند که آیا دلیل «دیگری» در هر زمان قابل فرضی برای این عمل وجود ندارد. فرض دیگر این است که اگر هم دلیلی وجود داشته باشد، دلیل نمی شود که آن دلیل، به صرف دلیل بودن، دلیل بشود. چون دلیلی که دلیل نباشد همچون دانشگاهی که دانشگاه نباشد اصلن به درد نمی خورد. و درد یکی از مهمترین مسائل محسنی اژه ای بودگی است. بنابراین، چون در شرایط عادی و متعارف انسانی و اجتماعی محسن اژه ای نمی توانست جلوی دلیل های بی دلیل بی نهایتی را بگیرد، حالا که نقدا چنین کرده، پس محسن اژه ای یا قدرتش بی نهایت است یا الساعه به چنان قدرتی متصلا شدیدا. سوما اینکه محسنی اژه ای، دادستان سابق رسیدگی به پرونده های برجسازی، خودش بی نهایت پول دارد؛ چون اگر دلیلی هم در مورد حصر وجود داشته باشد قاعدتا باید «حقوقی» باشد، و از قضا چون دقیقا این دلایل حقوقی هستند، پس محسنی اژه ای خیلی پول دارد که حقوق دارد، چون بقیه ندارند. چهارم اینکه محسنی اژه ای موجود علف خواری است وسابقا همه علفهای جهان را خورده است. چرا؟ چون از ترس منقرض شدن علف های جهان هیچکس جرأت ندارد به او بگوید «چرا». در ایران هر گاه در مصاحبه ای نمی شنویم «چرا»، به این دلیل است که مصاحبه شونده چراخواری است در چراگاه وگر نه چرا به او نگویند «چرا»، خب چون می ترسند بیاید همان علف ها رو هم بخورد دیگر، مردم که دیوانه نیستند که بابا. پنجم اینکه هیچ دلیلی برای حصر آن نفرات بهتر از واقعیت اجتماعی خود محسنی اژه ای نیست، چون با وجود این فرد هیچ نیازی به پیدا کردن هیچ دلیلی علیه حصر آن نفرات وجود ندارد. حال که اینطور است نتیجه می گیریم زین پس به جای واژه نامناسب «دلیل»، به این دلیل که گفتم، بگوییم «محسنی اژه ای»! اما اینجا همان مشکلی پیدا می شود که گفته بودم «چندین پیش فرض تحمل ناپذیر» بر حضرتش مترتب است؛ و آن اینکه، جمله محسنی اژه ای باید به این شکل تغییر پیدا کند «هیچ محسنی اژه ایی برای رفع حصر رهبران جنبش سبز وجود ندارد» در حالی که «وجود دارد». و این تناقض یکی از معضلات ایرانیت هگلیانیستیک ماست که سابق بر این، در موردش نوشته بودم.

هیچ نظری موجود نیست: