جورج اورول در قلعه حیوانات به خوبی نکات قابل توجهی را آشکار می سازد. چقدر رنج آور می بود اگر در این جهان هنوز قلعه حیواناتِ جورج اورول، و نه هیچکس دیگر، نوشته نشده بود. با خودم می گویم اما چه فایده این جهان لیاقت این اثر بزرگ را ندارد، و باز هم به من می گویی «این جهان رنج است»، «زندگی رنج است»، «رشد آدمی رنج است». باشد. باشد استاد بزرگ من. بگو بگو. باز هم می گویی. می دانم می دانم.
سکوئیلر گفت: «رفقا! من قطع یقین دارم که همه حیوانات حاضر از فداکاری رفیق ناپلئون که حالا مسئولیت بیشتری را به عهده گرفته است قدردانی به عمل می آورند.
رفقا تصور نکنید پیشوا بودن لذتبخش است!
درست برعکس، کاری است بسیار دقیق و پر مسئولیت.
هیچکس به اندازه رفیق ناپلئون به تساوی حیوانات معتقد نیست.
او به شخصه بسیار خوشحال هم می شد که مقدرات شما را به خودتان واگذار کند، اما چه بسا ممکن است که شما به غلط تصمیمی اتخاذ کنید...»
۲ نظر:
نوشته هایت برای من بسیار قابل درک بود بسیار دلتنگ شدم یادش بخیر روزها و شبهایی که بی هیچ خستگی باهم درباره کوچکترین ذره بی قدر این جهان مناظره میکردیم حقیقتا یادش بخیر که پس از آن زمان هرگز لحظه ای بواقع نزیستم
افسوس که در مقیاس عمر اندک بود
افسوس!
احتمالا ازین به بعد اگر دیگر رمقی مانده باشد ازهمین فضای مجازی تورا ببینم
خدانگهدار
پاسخ دادن به این سخنان بسیار سخت است. سعی می کنم مطلبی جداگانه بنویسم اگر بتوانم. به هر حال دشوار است سخن گفتن.
ارسال یک نظر