فیلسوف درباری و "رگه" های سرگشتگی مفهومی

گاه شدت احساسات - احتمالا خشم و انزجار- موجب به کار بردن مفاهیم نامناسب و استعاره های ناکارا در گزاره های فیلسوفان درباری می شود. یاد جلال آل احمد بخیر که نیست تا بشنود "حسن رحیم‌پور ازغدی٬ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، گفته تمام رگه‌های وابستگی کشور به «غرب وحشی» باید قطع شود." به نظر می رسد ازغدی احتمالا و اشتباها رگه را به جای رگ به کار برده است. به هر حال، رگه یک مفهوم زمین شناختی و معدنی است و ربطی ندارد به رگ که متعلق به گفتمان زیست شناسی و کالبد است؛ از این جهت که شاید بشود رگ و مویرگ و شاهرگ را زد و قطع کرد که البته اصلا توصیه نمی کنم، اما رگه را اساسا نمی شود قطع کرد. البته رگه و لایه در آثار دلوز و گاه فوکو استفاده شده است، اما هیچ زمان دچار این شکوه نشده بود که فیلسوف جمهوری اسلامی آن را به کار ببرد و اتفاقا این مفهوم دچار سرگشتگی بسیار شود. بیچاره مفهوم! آقای رحیم پور، تو حتی ظهور صنعت معدن و شکل گیری اصطلاحات آن را در کاربردهای استعاری علوم انسانی، از همان غرب وحشی فراگرفته ای! اگر قرار بود "رگه" ها را قطع کنی حتی همین جمله را نمی توانستی در این حد اشتباه به کار ببری!!! البته مشکل دیگر این نبود که می توانستی جمله درستی با آن بسازی، بلکه اساسا توان عبارت پردازی را از دست می دادی! پس بهتر است قدر دان واژگانت باشی و به شکل مناسب تری خرجشان کنی.

هیچ نظری موجود نیست: