نقد نقد "تک تیرانداز آمریکایی"

پرویز جاهد در مطلبی تک تیر انداز امریکایی فیلم پر فروش کلینت ایستوود را فیلمی دست راستی و محافظه کارانه تفسیر کرده است. هر چند به نظر می رسد یکی از تم های فیلم همین هم باشد، اما این فروکاستی غیرمنصفانه است. چطور می شود نوشت "همه می‌دانیم که ایستوود فیلمسازی با ایدئولوژی سیاسی محافظه‌کارانه است." گذشته از مرگ مؤلف فوکویی و بارتزی، چطور ایستوود می تواند فیلمسازی دست راستی باشد و دختر یک میلیون دلاری را هم ساخته است؟ جاهد فراموش کرده است نقطه ای وجود دارد که در آن چپ و راست امریکایی به هم می پیوندند و آن تأکیید بر ارزش های کهن گروه هایی است که خسته از فضای تنگ اجتماعی اروپای قرن هفدهم به سرزمین جدید مهاجرت کردند. ایستوود در برخی از فیلم هایش به چنین ارزش هایی ارجاع می دهد اما نه در وجهی کاملا بسته و محافظه کارانه. چطور می توان فیلم اخیر ایستوود را با این عنوان که او در "همدلی بی‌چون و چرا با سربازان آمریکایی به عنوان قهرمانان ملی آمریکاست که برای نابودی دشمنان این کشور و مبارزه با تروریسم، در قاره و سرزمینی دیگر می‌جنگند." در تمام فیلم فشار مچاله کننده جنگ و وجوه فراانسانی آن بر تمام تنانگی نقش کایل/کوپر فرود می آید. جاهد که با استناد به صحبت های مایکل مور قواعد جنگ در دنیای جدید را با تکیه بر مفوهم تک تیراندازی بزدلانه می خواند. شاید  مایکل مور واجد درک تاریخی اصلاحات ژاپن عصر میجی در کنار نهادن نهاد قدرت سامورایی در دگردیسی بشری نبوده باشد، اما پرویز جاهد دست کم می توانست به مستندات تاریخی شکست های صفویان در جنگ با عثمانی را بخواند و درک کند که در آن لحظات چگونه برخی از علل شکست ایرانی ها به سبب نپذیرفتن قواعد جدید جنگ، توپ و اسلحه، و تکیه بر مفهوم قدیمی مردانگی، شمشیر و کمان، بود. جاهد طوری حرف مور را تکرار می کند که گویی شخصا با او در جنگ های کهن حضور داشته و هیچ کماندار در کمینی را ندیده است!!! اما او که خواستار قهرمانیگری در قامت وسترن های دهه شصتی است، ظاهرا فیلم را هم
با دقت ندیده است زیرا کایل اگر چه اغلب به عنوان نیروی پوششی حملات زمینی را از افقی بازتر حمایت می کند اما هرگاه که لازم باشد به درون فواصل نزدیک جنگ شهری می جهد. کایل همواره دچار عذاب های تراژیک است و کمتر می تواند از اقداماتش تفسیری تماما اخلاقی داشته باشد. ذخایر اخلاق متعارف دیگر قادر به حمایت از موقعیت جدید نیست. او که بارها دچار تنش های عاطفی شدید گشته، روابطش با همسر و فرزندانش در حای از هم پاشیدن و کوشش او همواره در چرخه این عادی سازی نافرجام می ماند. جاهد حتی نجات سرباز رایان را هم فراموش کرده است، شاید چون موضوع اثر پیروزی بر نازی ها بوده است نه مسلمانان. در فیلم اسپیلبرگ، مفهوم دل رحمی به موقعیت سربازان حریف به شدیدترین وجهی مجازات می شود و ابزار این شکنجار چیزی نیست جز عذاب ابدی مرگ سربازان خودی. اگر کایل "از این بابت ناراحت است که چرا نتوانسته بیشتر آدم بکشد" دست کم در فیلم ایستوود تکیه بر وظیفه دشوار حفظ جان همرزمان است نه آنچه جاهد حتی کلمه غیر سیاه/سفید ی برای مفهومش در دست ندارد. واقعا اگر جاهد از دیدن این فیلم لذت نمی برد و از دهان "مردم خاورمانه" سخن می گوید، چگونه در نقد نوشتن بر فیلمی نالذت بخش و "ارضا" ناکننده لذت می برد؟ شاید لذت جاهد در همین دهان مردم خاورمیانه شدن است، شاید هم برای اینکه تبار زرقاوی وار داعش را فراموش کرده. مفهوم جنگ از هراکلیت تا ماکیاولی و از هابز تا نیچه یکی از مهمترین موضوعا اندیشه است که نمی توان با شطرنجی کردن «خیر و شر» در باب آن اندیشید، بلکه باید «فراتر» رفت. من فکر می کنم جاهد به عنوان منتقد دقیقا در سویه های همان نقدی می افتد که خواهان صورت بندی فیلم ایستوود در چاچوب آن بود و این مشکل اصلی کار اوست. چطور منافع را می توان از ساخت و نقد جدا کرد؟ حتی مارکسیست ها هم دیگر از تعبیر ایدئولوژی استفاده نمی کنند، چون با وجود تجربه ای مشترک نمی توان وجوه فاشیستی التزام به وجود حقیقت را در متافیزیک حضور پذیرفت تا ایدئولوژی، نقش دانش کاذب را بازی کند.

هیچ نظری موجود نیست: