شاه "هنوز" نرفته است

شبح پهلوی سنگین سایه تر از همیشه این روزها اقتدارگرایان را فرا گرفته است تا همه یک کلام از مقایسه نظام فعلی با پهلوی دچار تعابیر تشنج ناکی گردند. پس از علم الهدی، حال محمد‌رضا نقدی٬ فرمانده سازمان بسیج، گفته "مقایسه «فسادهای» مالی حکومت پهلوی با پرونده‌های فساد در جمهوری اسلامی ایران درست نیست." غلامعلی حداد عادل٬ مشاور علی خامنه‌ای، گفته "پیش از انقلاب، ایران در هیچ یک از حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و علمی استقلالی از خود نداشت." احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران، هم گفته "یک مسئول جمهوری اسلامی «شرف» دارد به کل حکومت پهلوی." اگر، واقعا حتی فقط در پس پشت ذهنتان، لحظه ای اینگونه بود و حال آنکه این مقایسه هر لحظه بر بدن هایمان فشار می آورد، چرا این تعبیرات مطرح می شوند؟ یک "چرا" و "چطور" جلوی هر کدام از این جملات گذاشته شود، آب می شوند. هیچ نظام ی را ماهیت ی نیست، همیشه در مقایسه سوابق و کارکردها است که می توان هر نظام را سنجه در ساخت و دو نظام را با هم مقایسه نمود. گذشته نگذشته و هرگز نخواهد بر گذشت. این نظام همواره

بازسازی یک تجربه آنتولوژیک دهه شصت

همه جا منتظرند/
همه کس می پرسند/
ناجی شرق کجاست/
آنکه جنس خود ماست/.
به یاد می آورم کودک بودم، هر وقت این ترانه اردلان سرفراز را با صدای ابی می شنیدم نمی فهمیدم ناجی شرق چه معنایی می دهد و بهش فکر می کردم. این کلمه خودِ جادو بود چون هیچ جای دیگری وجود نداشت. در مورد ترانه های پاپ واقعا کنجکاو بودم، حدود نه سالم بود که از خاله م پرسیدم معنای «قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوست شیر» چیه؛ او خیلی خوب توضیح داد قهرمانی که دلی کوچک دارد. شعر و تفسیری که به آن قالب می داد درک عجیبی از قهرمان "اولین خون"، رمبو، برایم می ساخت. چقدر خوب است که قهرمان باید آسیب پذیر باشد، وجه رویینه نابودن قهر. ولی با اینکه معنای ناجی شرق را متوجه نمی شدم، معنایش را نمی پرسیدم. اما چرا؟ یادم می آید از بقیه ترانه و حالت صدا و فضای آن سالها که تازه جنگ تمام شده بود و این آهنگ را می شنیدم معنای کلی شعر را در می یافتم. یکی از آشناهای مان اسمش "ناجی"- اسمی که میان عرب های خوزستان رایج است- و همسرش رو از دست داده بود. من مطمئن بودم "ناجی شرق" هم مثل ناجی خودمون باید وجود داشته باشه و شاید از مرگ همسرش خیلی غمگینه. وقتی صدا می خواند "همه جا منتظرند" انگار

معرفت شناسی خشونت

وقتی در برابر سوزاندن معاذ الکساسبه، خلبان اردنی، توسط نیروهای داعش، دولت مطبوع آن کشور زندانی محکوم به اعدام نامزد معاوضه را اعدام کرد، یک اقدام کاملا قابل پیش بینی بود. از این پیش بینی پذیر بودن خاورمیانه ای، رنجم. انتقام، خصوصا آنگاه که به سطح اقدام فوری دولت های خاورمیانه ای می رسد، یک فانتزی کهن است. ما اینجا در خاورمیانه وسط یک فیلم هالیوودی پاپ کورنی هستیم. مولوی عبد الحمید، قابل احترام، به صدای امریکا گفت، طبق سازوکارهای قدیمی ذات گرایی اسلامی، بر اساسا متون سابقه و لاحقه و کلیه و جزئیه، در مانیفست اسلام، که فقط دست عده ای خاص را می بوسد، "در اسلام هیچ تأییدی بر سوزاندن انسان وجود ندارد"(!!!)، و غربیانی که دارند فیلم بازی ما را در خاورمیانه نگاه می کنند و در قالب آواتار بدن های به درد کشیده شده ما حال می کنند، هیچ نگران (بدن اصلی رویین خودشان) نباشند. عبدالحمید، اما، در سخنانش اشاره کرد که در همین مانیفست دین اسلام نوشته است که (او از رو می خواند) "سوزاندن انسان فقط در حوزه اختیارات خداست" و اگر انسانی انسان بسوزاند "وحشیانه" و "غیر انسانی" است. این هم بخشی از فرهنگ عامه ماست که چطور خدا عملی غیر انسانی و وحشیانه انجام می دهد، آنهم در متن مقدس، و شما که در خاورمیانه هر روز این کتاب مقدس را هزار و خاکستر سال در حال خواندنید و درون فرهنگ عامه هیچ نقد ساختاریی بر آن وارد نمی سازید و مایه حشمت و جاه می کنید و دائم از تشبه انسان به خدا می گویید و بعد از منفجر شدن فیلم انسان سوزی اخیر در رسانه ها و اینترنت انسان سوزی با شکایت به بالا رفتن رنکینگ آن کمک بسیار می کنید، وجود دارید!؟!؟ اینک اغلب علمای دین پاپ خاورمیانه ای اسلام به نحو فزاینده ای خود را در محبوبیت بازتولیدگر تلویزیون، به مثابه مثل افلاطونی، که واقعا با ماهواره ها، که فرشتگان عرش الهی آن را بر بالهای پرچم-وار در احتزاز خود می کشند، پرتاب می کنند، «تنها خداست که حق سوزاندن انسان را در آتش جهنم دارد،» تا

زن، بیآصدای!

حسین نوری همدانی و ناصر مکارم شیرازی "به انتشار یک آلبوم موسیقی اعتراض کرده‌اند و از وزارت ارشاد ایران خواسته‌اند تا مردم را ناراضی نکنند، چون مردم انقلابی هستند و نارضایتی آن‌ها نتیجه خوبی برای کشور ندارد."به نظر می رسد هر وقت پای منافع در میان باشد، کلمه مردم نقش مهمی بازی می کند. این کلمه هنگامی کاربرد اصلیش را نشان می دهد که از جانب مراجع مذکور گفته می شود "باید امروز از بروز این موارد جلوگیری کنیم تا در آینده مشکلی در زمینه‌های دیگر به وجود نیاید." بالاخره اگر شما می خواهید جلوگیری کنید، چرا مردم باید هنوز انقلابی باشند؟ بالاخره اگر مردم از صدای زن ناراضی هستند، چرا در آینده باید مشکلی پیش بیاید؟ مگر نه امروز، خود، آینده ی سی سال و خردی پس از انقلاب نیست؟ بهتر نیست تک خوانی زنان را به رفراندوم بگذاریم، تا ببینیم حقیقت چیست و کدام "مردم" هنوز ناراضی هستند و از چه چیزی؟
زن!
     بیآواز!
بیآشور!
زخمه زن
موسیقار را
        نواخت ساز
تا
  بگذرد
         جهان پیر
هرآنچه افق هست
پیرامُنش حصار
تکه
    تکه
شود،
     باز شود باز
سی سال رفت و

اظهار مکرر، شک بیشتر

یاد لایبنیتس بخیر او هم مثل همه عقل گراهای تاریخ فلسفه به دنبال اثبات دنیا به عنوان یک "چیز"، نظام احسن، بود. واقعا چرا سخت اندیشان قرن ها از اثبات دائم خدا و نظام احسن به عنوان "چیز" دست بر نداشتند؟ جز اینکه هیچوقت نتواستند هیچکدام را در "چیز" بودگی شان اثبات کنند؟ "محمد علی علوی گرگانی یکی از مراجع تقلید با معرفی جمهوری اسلامی به عنوان «بهترین» نظام دنیا گفته اسلام بالا‌ترین و به روز‌ترین دین دنیا است." این فیلسوف به عنوان فسیل عقل گرایان به نظر خیلی باید در

بگذار ما مراقب آزادی باشیم، حقیقت می داند چگونه مراقب خودش باشد

خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را؛ حال که "خدا مرده است"، انسان نقد را می آفریند. "صادق لاریجانی٬ رئیس قوه قضائیه گفته براساس آیات بسیاری در قرآن٬ کسی اجازه نقد پیامبر اسلام را ندارد." اگر در قرآن چنین آیاتی باشد چندان عجیب نیست که نویسنده ای بخواهد در متنش خود را از نقد ایمن دارد. اگر بر اساس کتاب، نقد پیامبر جایز نباشد، کتاب باید نقد شود، آقای لاریجانی، نه اینکه پیامبر نقد نشود. بنابراین آنچه شما می اندیشید نقد پیامبر است در واقع نقد پیامبر نیست، بلکه نقد کتاب است و بسیار احمقانه است که در کتابی نوشته باشد این کتاب را نقد نکنید. هر چیزی حق دارد نقد شود،

وقتی به ذهنشان خطور می کند چند جرعه تاریخ بنوشند

اختلافی در دانستن نیست، زیرا دانستن هیچگاه اهمیت خاصی نداشته است؛ اختلاف در خواستها و منافع است که دانستن را مختلف می سازد. دانستن به تعبیر مارکس پیرو و به تعبیر رورتی سربار خواستن است. "احمد علم‌الهدی٬ عضو مجلس خبرگان رهبری گفته جوانان نسل سوم درباره «حقانیت» انقلاب سال ۱۳۵۷ دچار «تردید» شده‌ و این فکر به ذهنشان خطور کرده که «شاید» پهلوی حکومت «بر حقی» بوده است." حتی نماینده رهبر هم می داند که ما می دانیم و ما هم می دانیم که شما می دانید و شما هم می دانید که آنها می دانند. اختلافی در دانستن نیست، هر چه ما و شما و آنها می دانیم و دانید و دانند کم و بیش مشترک است؛ آنچه به تفاوت ره می برد واقعیت اجتماعی و منافع متقابل است. شاید تنها اختلاف دانستنی، که آن نیز خود یک اختلاف خواستنی دیگر است، نیست مگر اینکه قرن هاست می دانیم گودو نمی آید/ زیرا هیچ گودویی وجود ندارد/ و سفره را نمیندازد/ و نان را قسمت نمیکند / و پپسی را قسمت نمیکند / و باغ ملی را قسمت نمیکند/ و شربت سیاه سرفه

اندیشه های فارابی در مقیاس "کیهان"ی

روز(؟)نامه(؟) ی "کیهان" مقاله(؟) جالبی منتشر کرده؛ "اراجیف رسانه ای از نظر قرآن". یکی از پیش فرض های مهم این نوشته "امنیتی بودن رسانه" است؛ در واقع نظریه پردازی با ابعاد ابَر مهبانگی کیهان برای اثبات امنیتی بودن رسانه از همان امنیتی بودن رسانه آغاز می کند، به همین سادگی! به قول یونانیان باستان، در دایره نقطه آغاز همان نقطه پایان است. نویسنده با نوشتن این گزاره که امنیت "اساس سعادت مردم و جامعه" است، با چرخش به سنت فیلسوفان اسلامی از فارابی تا شریعت مداری، همه چیز را از همین گزاره نتیجه می گیرد- واقعا چقدر سخت و حیرت انگیز. ولی چرا امینت(؟) اساس(؟) سعادت(؟) مردم(؟) و جامعه(؟) است(؟) خوب این دقیقا چیزی است که مقاله اراجیف نمی تواند تبیین کند، و وجود نگاشته گونه این نوشتگی بر عدم تبیین این گزاره-واره قرار گرفته است، به همین سادگی!!! البته خیلی هم عجیب نیست چون امنیت در آن نوشته به عنوان یکی از "اهداف برپایی جامعه و دولت می باشد"، خوب پس قاعدتا نمی تواند به تنهایی اساس سعادت مردم و جامعه باشد، چون «تکثری» در اساس «های» بی اساس سعادت «های» احتمالا متکثر مردمان-«های» جوامع وجود «هایی» دارد، به همین سادگی!!! حالا از مهدور الدم بودن به عنوان بخش خونین این اکشن نگارشی شبه-هالیوودی بگذریم، این رویکرد قرآنی اصلن توضیح نمی دهد "چرا" در مدینه فاضله قرآنی مثلا جمهوری اسلامی ارجیف بافان وجود دارند - آنهم پس از

"نشان" دادن چه چیزی را نشان می دهد؟

وقتی سخن می گوییم که دیگر مرده ایم، پس چرا فقط وقتی سخن می گوییم که دیگر مرده ایم؟ پس از اظهارات محمدرضا رحیمی مبنی بر واسطه قرار دادن جابر ابدالی در پرداخت مبلغ ناچیزی، که مجموعا یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان ناقبل می شود، از چک بانکی خودش به ۱۷۰ کاندیدای مورد نظر دولت در انتخابات مجلس هشتم؛ نجات‌الله ابراهیمیان، سخنگوی شورای نگهبان، از جانب نهاد مطلوبش گفت آن نهاد ناموجود "در صورت اثبات مدعای رحیمی، به عنوان شورای نگهبان، هنگام انتخابات واکنش شایسته نشان خواهد داد." واقعا اگر ادعای رحیمی اثبات شود فقط شورای نگهبان مقید به زمان انتخابات احتمالا شاید گاهی واکنش، آنهم از نوع لاجرم سزاوار آن را "نشان" خواه داد؟ مگر تظاهرات است؟ به چه کسی؟ به رشوه گیران؟ اگر اثبات شود؟ چگونه اثباتی در خور آن نهاد است؟ چرا باید اثبات شود؟ اساسا یعنی یک صد و هفتاد نفر گردن کلفت با کلی رابطه چرا باید بگذارند اتهام رشوه گیری شان اثبات گردد؟ اصلا کی شده که بگذارند؟ مگر دست و پا ندارند؟ مگر با رأی مردم نماینده شده اند؟ مثلا شاید برای اینکه شورای نگهبان به فکر فرو رود که

فیلسوف درباری و "رگه" های سرگشتگی مفهومی

گاه شدت احساسات - احتمالا خشم و انزجار- موجب به کار بردن مفاهیم نامناسب و استعاره های ناکارا در گزاره های فیلسوفان درباری می شود. یاد جلال آل احمد بخیر که نیست تا بشنود "حسن رحیم‌پور ازغدی٬ عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، گفته تمام رگه‌های وابستگی کشور به «غرب وحشی» باید قطع شود." به نظر می رسد ازغدی احتمالا و اشتباها رگه را به جای رگ به کار برده است. به هر حال، رگه یک مفهوم زمین شناختی و معدنی است و ربطی ندارد به رگ که متعلق به گفتمان زیست شناسی و کالبد است؛ از این جهت که شاید بشود رگ و مویرگ و شاهرگ را زد و قطع کرد که البته اصلا توصیه نمی کنم، اما رگه را اساسا نمی شود قطع کرد. البته رگه و لایه در آثار دلوز و گاه فوکو استفاده شده است، اما هیچ زمان دچار این

حقیقت و استبداد

برخی نشانه ها مشحون از حقیقت اند؛ اما هر کجا نشانه حقیقت بیشتر تکرار می شود رنجی از فقدان عمومی پذیرش حقیقت در کار است. منصور حقیقت‌پور٬ نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، گفته "در جمهوری اسلامی «مشکلی در خصوص فعالیت مدنی و آزادی بیان» وجود ندارد." چرا کسی باید فرزند حقیقت نامیده شود؟ و چرا فرزند حقیقت باید حقیقت را در تصاحب انحصار سیاسی داشته باشد؟ چه کسی اینجا سخن می گوید؟ با که سخن می گوید؟ حتی ارسطو هم می دانست در یک کشور استبدادی آزادی وجود دارد و جنس اعلایش هم وجود دارد، اما حتی ارسطو نیز حاکمیت استبدادی را از منظر آزادی مطلق یک فرد یا عده ای در برابر اکثریت نکوهش می کرد. حتی محمود احمدی نژاد نیز درست می گفت که

پراگماتیسم رورتی و استبداد در ایران

هنگامی که کاربران زبان در سپهر عمومی به سخن می آیند، بیش از گزاره هایی که می سازند، واژگان آن گزاره ها اهمیت دارد؛ این است اصل پراگماتیسم ریچارد رورتی. "یوسف طباطبایی‌نژاد٬ امام جمعه اصفهان گفته تعبیر «استبداد» از تلاش‌های رهبر برای اجرای احکام اسلام و قرآن در ایران٬ تعبیر درستی نیست." در این جمله، آنچه بسیار مهمتر از محتوا است، استفاده کاربر سیاسی نماینده رهبری از واژگان استبداد است. همین که این تعبیر استفاده می شود نشان از فشار گفتمان بر جداره های کارورزی سخن گویان در کالبد زبان دارد که تا سطح نماینده رهبری نیز نفوذ می کند.
همین که "استبداد" هست، اما "تعبیر درستی نیست"، را