از کدام آبادان سخن می گویید؟

     به عنوان یک جنوبی از لیلی گلستان انتظار نداشتم برای برپایی چیزی در حد موزه در آبادان این سخنان را بشنوم: "همیشه معتقد بوده‌ام که تمام امکانات و اتفاقات فرهنگی و هنری نباید در مرکز باشد و دولت باید برای این مرکززدایی فکری اساسی کند،" آیا غیر از این است که دولت خود مسئول این مرکزگرایی است؟ اگر چنین است، چطور می توان از سیاست دولت انتظار مرکززدایی داشت؟ آیا غیر از این است که دولتها تمایل به تمرکزگرایی دارند، مگر اینکه تا جای ممکن بتوان بر آنها سیاست های کوچک کردن دولت را تحمیل نمود؟ "با احداث موزه در شهرستان‌ها بسیار موافق هستم چون

چند فرض عجیب روشنفکرانه‌ی لیبرال خشایار دیهیمی

    روشنفکری هنوز در ایران مسئله‌ی غامضی است. خشایار دیهیمی اخیرا در جریان صحبت از لیبرالیسم به این مفهوم پرداخته از غموض روشنفکری چیزی نکاسته که هیچ بر روال گفتمانی آن محتویاتی متعارف افزوده؛ "کسانی که مردم را بی‌شعور خطاب می‌کنند،" (احتمالا مراد وی یوسف اباذری است) متوجه نیستند در هر صورت، بی‌شعوری از مای روشنفکر نشأت گرفته است. آگاهی را باید روشنفکر به مردم ببخشد." این واقعا فرض دشواری است که برای روشنفکر یک دستور العمل اجتماعی-سیاسی در نظر بتوان گرفت؛ آنهم شعور/آگاهی به مردم حقنه کردن! واقعا دیهیمی چنین نقش اجتماعیی برای خود تصور کرده است؟ آیا یک نوع روشنفکری وجود دارد/باید داشته باشد، و هیچ اختلافی بر سر روایت های مختلف از این مفهوم نیست؟ روشنفکری امری بسیار والا و حتی فراتر از سطح عمومی جامعه است/باید باشد؟ این فروض در محل تردید، بیشتر طنین افلاطونی خاصی دارند تا اینکه مبتنی بر

اساتید محافظه کار و کدام بحران دانشگاه

تقی آزادارمکی در پاسخ به این پرسش که "چرا استادان به فروش عیان مقاله و پایان‌نامه جلوی دانشگاه اعتراض نمی‌کنند و به‌طور جدی پی‌گیر برچیده‌شدن بساط این کسب‌وکار نیستند،" نکاتی در دفاع از این موضع عجیب مطرح کرده که اگر می توان مستقلا با برخی از آنها همراه شد، اما کلیت پاسخ و نیز برخی دیگر از مقدماتش شدیدا قابل تردید است.
شاید اصل سخن همان نخستین جمله او باشد: "ما جلوی دانشگاه تهران، با آدم‌ها و فروشگاه‌ها و دفاتری روبه‌رو هستیم که کارشان تولید رساله و مقاله و کتاب و غیره است، اما این دلیلی بر این نیست که این کارها باید به اعتراض عمومی استاد و دانشجو بینجامد(!!!)." نیازی نیست به روبروی دانشگاه تهران مراجه نمود، روی نرده‌ها و گاه داخل دانشگاه هم تجارت مقاله و پایان نامه نویسی کاملا آشکار است. اگر نیروی انتظامی، سازمان اطلاعات، وزارت علوم، مطبوعات یا هر نهاد دیگری به راحتی می تواند این بساط را جمع یا به آن اعتراض کند، تلفن ها و آدرس ها روی تبلیغات هستند، پس تداوم وضعیت موجود حتما منافع گروه ها و نیروهایی را برآورده می کند. آزادارمکی اما این پدیده را لازم الاعتراض نمی داند، دست کم از سوی اساتید و دانشجویانِ راستین! اما چرا و چگونه؟
شاید یکی از دلایل، این باشد: "این منطقه‌ای است که حوزه سیاسی درگیر آن است." این از بیرون دانشگاه. اما داخل دانشگاه: "خیلی از کسانی که در دانشگاه داریم،

آقای رئیس جمهور، دست در جیب دیگران نکن!

 حسن روحانی، رئیس جمهور، نیویورک و سازمان ملل را با تبریز اشتباه گرفت و اعلام کرد: "اظهارنظر برای همه آزاد است. در این کشور اظهارنظر همه، چون یک کشور مردم‌سالار است، آزاد است و همه می‌توانند نظر خود را بیان کنند." واقعا یاد احمدی نژاد بخیر، او که دروغ می گفت اینقدر عجیب نبود که روحانی دچار این اشباح می شود. حسن که حتی خودش هم نمی تواند از آزادی بیانی که وجود ندارد استفاده کند و دچار خودفریبی است اما به سادگی همین مفهوم، و نه مصداق تاریخی، آزادی بیان را به خوبی نقض کرد: "باید وحدت ملی‌مان حفظ شود، چراکه ما یک ملت واحدیم و یک دولت و رهبری واحد داریم و صدایی واحد در برابر بدخواهان خود داریم." وحدت و تک صدایی

ما همه دروغ می گوییم، شما نمی گویید؟

اکبر گنجی مطلبی نوشته است. چند پیشفرض بحث‌انگیز در متن "علم و دموکراسی‌سازی
اول. میان اخلاق و سیاست رابطه‌ی مستقیمی وجود دارد.
دوم. میان حقیقت(گویی) و دموکراسی(خواهی) نسبت مستقیمی وجود دارد.
سوم. در سیاست، خصوصا در دموکراسی خواهی، میان روش/ابزار و محتوا/هدف بستگی مستقیمی وجود دارد.
چهارم. دروغ مطلقا ابزار مناسبی نیست. «دروغ‌گویی نه تنها اخلاقاً ناموجه است، بلکه سرمایه اجتماعی را که گوهرش اعتماد است، نابود می‌سازد.»
پنجم. جمهوری اسلامی مخالفانش را "همچون خود می سازد."
     اولن، میان اخلاق و سیاست رابطه بسیار مبهمی وجود دارد.  می توان گفت قاطبه‌ی فیلسوفان غرب، و حتی سیاست نامه نویسان و کسانی همچون ابن خلدون نیز در سنت تمدن های خاورمیانه خصوصا در قرون میانه، بر عدم ارتباط این دو عرصه تأکید می ورزند. اگر گنجی به چنین رابطه مستقیمی معتقد است، به احتمال بیشتر، کمتر تاریخ خوانده است. نه اینکه هر کس تاریخ بیشتر بخواند بدبین تر می شود و لذا واقع بین تر، نه، اما احتمالا ابزاری بودن گزاره های اخلاقی را در اجتماع امری کاملا دنیوی و بر اساس مناسبات رایج درک خواهد کرد، نه همچون نگرشی مقدس انگارانه به عرصه و احکام اخلاقی. گر بپذیریم اخلاق از جهانی برتر نیامده است، نه خیلی عصبی می شویم و نه خیلی یوتوپیانگر، حتی در ورژن دموکراتیک آن.
     دومن، کشورهای دموکرتیک و شهروندان دموکرات لزوما حقیقت گوتر از دیگران نیستند، چون

ظریف می توانست سکوت کند

اهل کابینه‌ی دولت، چند نفری با هم نشستند و پس از یک سال فکر کردن پیرامون جرم و زندانی سیاسی در ایران از «فکر نمی کنم...» به «قطعیت» رسیدند. از گزاره روحانی (ظریف و عراقچی) در سال گذشته، "فکر نمی‌کنم که فردی بخاطر روزنامه‌نگاری يا بخاطر فعاليت رسانه‌ای دستگير شده باشد،" تا سخن امسال ظریف، جمهوری اسلامی "ايران مردم را بخاطر عقايدشان زندانی نمی‌کند،" راه چندان درازی نبود. فقط کافی است ستفاده های مختلف واژه قانون را در همین چند روز گذشته درنظر گرفت، سخنرانی روحانی در حضور سران پلیس، پاسخ رهبر به او و سران پلیس، سپس به ترتیب حرف‌های رحمانی فضلی پیرامون پول‌های کثیف، علی جنتی پیرامون مجوزها و مصطفی پور محمدی پیرامون پول‌های سالم، تا با تلقی رایج از استفاده های غیرقانونی از قانون بتوان آشنا شد، و بتوان این سخن ظریف را کاملا گیج شد: "مردمی که مرتکب جرمی می‌شوند و قوانين کشور را نقض می‌کنند، نمی‌توانند پشت اين که روزنامه‌نگار يا فعال سياسی هستند پنهان شوند." قانون، به همین سادگی، به معنای برهنه‌ی قدرتِ برموقعیت‌ان برای حداکثر امکان باقی ماندن در موقعیت‌شان تعظیم می کند. او که در زمینه پرونده‌ی جیسون رضائیان این سخنان مصدق‌آسای تاریخی را بیان فرمود، از

هرمنیوتیک در سیاست؛ ضدسرمایه‌، ضدآزادی، ضدآلت‌جنسی

    برخی مسئولان سیاسی کشور، گاه و حتی اغلب، چنان سخن می گویند که حتی با نسبی‌گرایی شدید هم به سختی می توان تفسیری برای درک موقعیت معاصر مشترک، میان ما و آنها، به دست داد. مصطفی پورمحمدی اخیرا نکات بسیار خاصی طرح کرده بود؛ نخست، هنگامی که امری سیاسی شد، رسانه‌ها نباید پیرامون آن مطالبی منتشر کنند! پس چنین برداشت می شود، که رسانه‌ها در ایران فعلی از نظر ایشان رسانا نیستند، بلکه در حد قاقالی‌لی و دکور مدعیات پوک ند. البته این نکته آشنایی است برای مخاطبان. اما، دو دیگر، "دولت موظف است با هر پول سالم و ناسالمی که منجر به بی نظمی انتخاباتی شود، مبارزه کند." به دست دادن هرمنیوتیکی برای این گفتار بسیار دشوار است، «چرا دولت باید با پول‌های سالم در انتخابات مبارزه کند؟» احتمالا به خاطر آنچه «نظم انتخاباتی» خوانده شده، اما این که گفتی یعنی چه؟ او شخصا در صداوسیما چنین توضیح داد: نمی شود هر کسی با پول‌های سالم وارد انتخابات شده و نظم آن را برهم زند(!!!) زیرا در این صورت هر کس که پول بیشتری داشته باشد در انتخابات پیروز خواهد شد(!!!) به این ترتیب همیشه این ثروتمندان هستند که رأی خواهند آورد(!!!)
     چقدر درک این سخن دشوار است؛ در انتخابات نهایتا یک یا چند عامل، تعیین کننده فاتحان این مسابقه خواه(ن)د شد، از قبیل بخت/قرعه، پول، رانت، ولایت، پوپولیسم، دانش، زیبایی، شهرت و غیره، اما در هر صورت یک یا چند عامل در میان خواهد بود. به عبارت دیگر، اصولا هر کس که چیز بیشتری داشته باشد، در مسابقه‌ی چیز، چیزتر می شود. حال چرا با عامل ثروت،

ترادف شِکرخواری و مقام سیاسی در ایران معاصر

     پس از مشکلات اخیر رئیس جمهور حسن روحانی و وزیر کشور رحمانی فضلی، حالا نوبت به وزیر ارشاد علی جنتی رسیده است. او که به نظرش آمده به نحوی بدیهی روند قانونی اکران فیلم و اجرای کنسرت موزیک را برای شهروندان اصطلاحا قانونی توضیح دهد گفته "وقتی وزارت ارشاد به برنامه‌ای مجوز می‌دهد، آنها موظف هستند به نیروی انتظامی ابلاغ کنند تا ضمانت کند که آن برنامه اجرا شود." خوب آنها می کنند، اما پلیس نمی کند، یعنی جلوی آنارشیسم منطقی و آزادی بیان عده ای را نمی گیرد، فقط همین!
     واضح است که کسی نمی تواند هیچ فعلی در ترکیبات کلی افعال این گزاره را نقض کند، مگر اینکه به نوعی بی معنایی دچار نشود. اما مشکل اینجاست که عملا فیلم ها و کنسرت ها حتی با داشتن مجوز وزارت ارشاد لغو می شوند، و این هم واضح است. پس دو امر واضح داریم، یکی تئوری و دیگری عملی، که با وجود تناقض روی کاغشذان با یکدیگر، باید دید چطور می توانیم عملا درکشان کنیم. علی جنتی برای توضیح موقعیت خودش در نسبت به این تناقض تئوریک، به عنوان اصطلاحا نماینده اصطلاحا دولت در امور اصطلاحا فرهنگی حرفش این است "نمی توانم با بقیه درگیر شوم،" بنابراین راهی راحت‌تر از سجده کردن به قدرت برموقعیت‌ان در میانه نمی بیند. سوال این است که تو که نمی توانی با بقیه درگیر شوی، چرا مجوز می دهی؟ قطعا نمی توان از وزیر اصطلاحا ارشاد انتظار داشت در حد وزیر دفاع هارت و پورت کند، مگر اینکه

رحمانی فضلی و دست‌کم گرفتن مرگ مؤلف

     ظاهرا وزیر کشور هنوز به اندازه کافی مطالعه نکرده و آمار پایین کتاب خوانی در ایران دامن او را نیز گرفته است. اگر رحمانی فضلی از اثر تا متن بارت و باستان‌شناسی دانش فوکو را خوانده بود، قاعدتا با مفهوم «مرگ مؤلف» آنقدرها آشنایی داشت، که پبرامون رو کردن پول های کثیف در انتخابات مجلس، رو به مجلسیان "انعکاس صحبت‌های خود را جنگ روانی رسانه‌های داخلی و خارجی" تلقی نکند. مشکل اینجاست که "رحمانی فضلی از نمایندگان مجلس به دلیل انعکاس بد سخنان خود در نشریات و روزنامه‌ها و سوءاستفاده کردن عذرخواهی کرد،" زیرا اگر انعکاس بد بوده، چرا مؤلف بابت آن عذرخواهی کند؟ و اگر مؤلف عذرخواهی می کند، چطور ممکن است بازنمایی بد بوده باشد؟ پاسخ مشخص است،

نیهیلیسم سیاسی در ایران؛ بهشت‌انبوه‌سازی‌های نافرجام

از زمانی که گفته شد "اگر – خدای ناخواسته – اسلام در ایران سیلی بخورد، در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی‌تواند سرش را بلند کند. این الان یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است. حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است، اگر اسلام را می خواهیم باید این جمهوری را حفظش کنیم،" نیهیلیسم سیاسی در افق ایران به یکی از آشکارترین اشکال ممکن پدیدار گشت، بگذریم از تکیه‌ی حزب توده به شوروی‌گرایی در همین راستا. اما از آن سخن تا این سخنِ مظهرِ تعادلِ نیروهای منتفعِ برموقعیت‌ان راه دوری نیست؛ "همه کارها را می‌شود برای خدا انجام داد، اما در کار شما خیلی راحت می‌شود نیت الهی و قصد قربت پیدا کرد؛ چون کار شما خدمت به جامعه و جمهوری اسلامی و نصرت اسلام است." حتی اگر کسی می توانست گزاره اول را که به نحوی مطلق بیان شده، به نوعی نسبی/مشروط/مقید تعبیر نماید، گزاره دوم این امکان را

چند شوخی حسن روحانی روی مخ مخاطبان

    برخی، همچون اکبر گنجی در مقالات اخیرش، چنان از «اسلام» سخن می گویند که گاهی فراموش می کنند این یک اصطلاح کاربردی است برای توضیح، فهم و بررسی پدیده های تاریخی؛ به کار بردن مفاهیم کلی از قبیل طبقه/رتبه/دسته بندی ها به مثابه امور تاریخی که در روایت متون تاریخی نقش اجتماعی بازی می کنند، عملی نامناسب است. در واقع، یک اصطلاح، یک امر کلی فقط یک ابزار است که قرار بوده جایی در گفتمان پیدا کند، نه اینکه به یک امر مسلم با تحقق تاریخی تبدیل می شود. اما حتی رئیس جمهور، حسن روحانی، که نام خانوادگی‌ش دوپهلویی خاصی ایجاد می کند، نیز پا در همین میدان دارند؛ "ما در حال حاضر به چند تا فرع اسلام چسبیده‌ایم و فکر می‌کنیم که همه منکر و معروف آن‌هاست." هنوز در سخن ایشان چیزی هست مشخص، واحد، ذاتی، مسلم، بحث‌نابرانگیز و کاملا توافق‌شده به نام «اسلام» و اتفاقا یک روحانی که "روحانی" هم هست، آن را عینا شهود کرده و دقیقا در سرزمینی که هر کس توان سخن گفتن از «اسلام» را داشته باشد، توان بازی با ابزارهای بسیاری را دارد، بازهم به همان گفتمانی دامن می زند که بقیه‌ی «برموقعیت‌ان» هم به لحاظ ساختاری در همان گفتمان بازی می کنند.
    حتی محمود احمدی نژاد هم می توانست از «این» حرف های خوب بزند، "فقر، بیکاری و فساد، منکرهایی هستند که باید با آن‌ها مقابله کرد." هنوز هم  روحانی در همان بازی گفتمانی است: «منکر.» واقعا چرا کسی که می خواهد اسلام را از دست پلیس خارج کند، خودش هم اتفاقا باید همان اسلام را به خودش اختصاص دهد؟ اما

آیا برای اندیشیدن نیز، کسی اینجا اجازه می خواهد؟

     حفظ منافع اغلب به قداست بخشیِ امر نافع همچون سرمایه نمادین بدل می شود، از بت وارگی کالای مارکس (دست‌آورد طبقه‌ی سرمایه‌دار) تا تابوی فروید (سرمایه‌ی نظم پدرسالانه‌ی زندگی قبایلی). همانطور که کاتولیک ها ترجمه انجیل را و اعراب ترجمه (دقیق یا اصطلاحا نعل به نعل) قرآن را به زبان های دیگر، به مثابه امری ناممکن/ممنوع، نشان از تکثریافتن و عمومی شدن امر نافع نمادین خاص هویت خود تلقی می کردند، بدون اینکه هیچ نظریه ای در متن انجیل یا قرآن مبتنی بر عدم امکان ترجمه وجود نداشت. همانطور که اقوام یا متصدیان بت هایشان، از خون و تبار شاهان گرفته تا اجسام و حتی آیات کتابها را، چنان در تقدس برمی‌آورند که دیگران حتی فکر شکستن آنها را نیارند برآوردن.
      چند روز پیش سردار حسین سلامی گفته بود: "نه تنها اجازه بازدید خارجی ها از مراکز نظامی ایران را نخواهیم داد، بلکه اجازه تفکر پیرامون این موضوع را هم نمی‌دهیم. حتی در رویاهایشان این اجازه را نخواهند داشت که از عادی ترین مکان نظامی ما بازدید کنند." قطعا دست این سردار به هرجا برسد، به رویاهای آنها نمی رسد، پس چرا چنین کورمالانه به جایی که دستش نمی رسد چنگ می افکند؟ بعد هم چنین گفت "هر کس از این حرفها بزند، جواب آن را با سرب داغ