نیهیلیسم سیاسی در ایران؛ بهشت‌انبوه‌سازی‌های نافرجام

از زمانی که گفته شد "اگر – خدای ناخواسته – اسلام در ایران سیلی بخورد، در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی‌تواند سرش را بلند کند. این الان یک تکلیف بسیار بزرگی است که از همه تکالیف بالاتر است. حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است، اگر اسلام را می خواهیم باید این جمهوری را حفظش کنیم،" نیهیلیسم سیاسی در افق ایران به یکی از آشکارترین اشکال ممکن پدیدار گشت، بگذریم از تکیه‌ی حزب توده به شوروی‌گرایی در همین راستا. اما از آن سخن تا این سخنِ مظهرِ تعادلِ نیروهای منتفعِ برموقعیت‌ان راه دوری نیست؛ "همه کارها را می‌شود برای خدا انجام داد، اما در کار شما خیلی راحت می‌شود نیت الهی و قصد قربت پیدا کرد؛ چون کار شما خدمت به جامعه و جمهوری اسلامی و نصرت اسلام است." حتی اگر کسی می توانست گزاره اول را که به نحوی مطلق بیان شده، به نوعی نسبی/مشروط/مقید تعبیر نماید، گزاره دوم این امکان را
کاملا از میان برده است. همه کارها را می شود، فرضا که سخت و آسان دارد اما هنوز دقیقا همه کارها، چون در کار پلیس به عنوان مثال قطعن و حتمن و «خیلی راحت» می شود کار را برای خدا انجام دارد؛ یعنی این استثناء پلیسی نه تنها استثناء نیست، بلکه همان مؤید «اطلاق» گزاره اول است. نیهیلیسم سیاسی، به نحوی که در این گزاره تجلی یافته، شاید هیچ جای دیگری چنین «نفس کش» رخ ننموده باشد. از تروریسم الهی گرفته تا بمب اتمی الهی، از عرصه‌ی اخلاق گرفته تا ضایع کردن تفسیر سرهم‌بندی شده‌ی رئیس جمهور از قانون، اسلام و وظیفه‌ی پلیس در ساحت امنیت. پیام رهبر آشکار است، تنها یک روز پس از اظهار نظر حسن روحانی، موقعیت ابر دالّ بر مدلولاتش تنگ آم؛ رئیس جمهور سگ کی باشد که بخواهد مشی نهادهایِ مطبوع نظام را تعیین کند! آنهم در روزگارانی که سگ را چنین با اسید و جلوی دوربین و تیزیِ آمپول می کشند. هنوز هم چیزی هست به نام «اسلام،» با سازوکارهایی خاص، که افرادی خاص، با مقاصدی خاص، از آن استفاده‌هایی خاص می کنند. در این کشور آدماهیی که راه یوتوپیاها را خوب می شناسند بسیار است، تاریخ ما همچون نتیجه بهشت‌انبوه‌سازی‌های نافرجام. با سه روش انتقادی، راه نقد اینک ساده است؛ هر حکم ایجابی را بشکنید، به هر گزاره مثبت حمله کنید و تا جای ممکن گزاره‌های سلبی (نه فقط به لحاظ فرم سلبی) را افزایش دهید.
اما از این نیهیلیسم سیاسی رهبر خطرناک تر، بسط معناشناختی امنیت به تمام عرصه‌هایی است که مفسر قدرت‌مندِ برموقعیت ممکن می سازد و در دستور می نهد. از زمان افلاطون مرحوم ناکجاآبادگرایان از این سازوکار تصفیه‌گری جامعه سود جسته اند. با این سخن که "نیروی انتظامی باید برای ابعاد مختلف ناامنی برنامه داشته باشد و با آنها مقابله کند،" و نسبت دادن امنیت به حوزه "روانی جامعه" دیگر می شود هر اقدام و تفسیری را از مجری امنیت انتظار داشت که به طور رایج خواستار بسط عرصه اقتدار نهادی خود است، و بازهم همچون گذشته فقط محدودیت های قدرت برموقعیت‌ان است که قدرت ایشان را محدود می کند، نه توافق یا قرارداد اجتماعی. اگر فخرفروشی ثروتمندان با ماشین‌هایشان را به عنوان حفظ/ساخت امنیت روانی جامعه بتوان محدود کرد، این در بهرتین حالت نه تغییر نتیجه توزیع نامناسب ثروت و موقعیت اجتماعی یا کوشش در جهت بالا بردن سطح عدالت اجتماعی است، بلکه پاک کردن و در گیومه نهادن تمام روندهایی است که با پول نفتی به این نتیجه منجر می شود. مشکل از نظر او فقط ظهور نهایی روند و خطر ایجاد نارضایتی اجتماعی به عنوان یک نتیجه است، و نه رفع علل یا اصلاح اجتماعی آن. و حتی مهم نیست اگر بر اساس سخن وزیر کشور، "بیش از ۱۰۰ نفر در کمیته امداد با پول‌های کثیف، ۲۷ هزار خودروی لوکس مانند پورشه و لگزوز وارد کشور کرده‌اند،" و حتی مهم نیست که امثال این اقدامات را در ایران تنها افراد و نهادهای خاصی که زیر نظارت خاصی، که در قانون نمی تواند امکان یابد، نمی روند؛ زیرا منافع گروه های خاصی را تأمین می کنند. در واقع، برای این ابر دال، این نکته که بی نظمی های اقتصادی اساسا نتیجه‌ی مستقیم روند تجمع «غیر/قانونی» قدرت در عرصه ها و وجوه مختلف نیروهای منتفع برآورنده همان ابر دال است حتی مطرح نیست، و در این وضعیت هیچ تناقضی وجود ندارد؛ زیرا کسی را قدرت طرح قانونی آن به عنوان تناقض نیست. و چه فرقی می کند که او از محدود کردن عرصه عمل به اسلام توسط نهاهای برآورنده موقعیت فعلی از رئیس جمهور شاکی شود، یا ناصر مکارم شیرازی و خیلی های دیگر! "همه افراد موظف به اجراى قوانین اسلام هستند،" اسلام به عنوان سرمایه‌ی نمادین و دالی که هنوز منافع خاصی و نه منافع همه را برآورده می کند، کار می کند.

هیچ نظری موجود نیست: