هرمنیوتیک در سیاست؛ ضدسرمایه‌، ضدآزادی، ضدآلت‌جنسی

    برخی مسئولان سیاسی کشور، گاه و حتی اغلب، چنان سخن می گویند که حتی با نسبی‌گرایی شدید هم به سختی می توان تفسیری برای درک موقعیت معاصر مشترک، میان ما و آنها، به دست داد. مصطفی پورمحمدی اخیرا نکات بسیار خاصی طرح کرده بود؛ نخست، هنگامی که امری سیاسی شد، رسانه‌ها نباید پیرامون آن مطالبی منتشر کنند! پس چنین برداشت می شود، که رسانه‌ها در ایران فعلی از نظر ایشان رسانا نیستند، بلکه در حد قاقالی‌لی و دکور مدعیات پوک ند. البته این نکته آشنایی است برای مخاطبان. اما، دو دیگر، "دولت موظف است با هر پول سالم و ناسالمی که منجر به بی نظمی انتخاباتی شود، مبارزه کند." به دست دادن هرمنیوتیکی برای این گفتار بسیار دشوار است، «چرا دولت باید با پول‌های سالم در انتخابات مبارزه کند؟» احتمالا به خاطر آنچه «نظم انتخاباتی» خوانده شده، اما این که گفتی یعنی چه؟ او شخصا در صداوسیما چنین توضیح داد: نمی شود هر کسی با پول‌های سالم وارد انتخابات شده و نظم آن را برهم زند(!!!) زیرا در این صورت هر کس که پول بیشتری داشته باشد در انتخابات پیروز خواهد شد(!!!) به این ترتیب همیشه این ثروتمندان هستند که رأی خواهند آورد(!!!)
     چقدر درک این سخن دشوار است؛ در انتخابات نهایتا یک یا چند عامل، تعیین کننده فاتحان این مسابقه خواه(ن)د شد، از قبیل بخت/قرعه، پول، رانت، ولایت، پوپولیسم، دانش، زیبایی، شهرت و غیره، اما در هر صورت یک یا چند عامل در میان خواهد بود. به عبارت دیگر، اصولا هر کس که چیز بیشتری داشته باشد، در مسابقه‌ی چیز، چیزتر می شود. حال چرا با عامل ثروت،
مصطفی پورمحمدی، در این مسابقه، باید چنین مشکلی داشته باشد؟ آیا پورمحمدی یا دوستانش فقیر شده است و قصد تغییر قواعد بازی را دارد؟ آیا حریفانش از او ثروتمندتر شده‌اند؟ آیا در ایران امروز کسی می تواند پول، به معنای سرمایه، سالم داشته باشد؟ آیا اقتصادا هیچ روندی برای تحصیل چنین سرمایه‌ای در موقعین کنونی وجود دارد؟ آیا نطق تلویزیونی جای مناسبی برای طرح مسائل بحث‌انگیز علوم سیاسی و بینااقتصادی هستند؟ اگر آری، چرا اینقدر یکهو، همین الآن؟ کجا بودی تا حالا؟ آیا او اخیرا سرطان گرفته است؟ یا اینکه عواملی همچون هورمون‌های گوشتی، روغن پالم، هوای بد پایتخت، پارازیت‌ها، ریزگردها و هزاران عامل دیگر بر او تأثیر گذاشته اند؟ خلاصه اینکه گاهی خیلی وقت‌ها هرمنیوتیک ما همان است که قضیه پیچیده‌تر از آن است که ما بتوانیم با این ابهامات رایج درکش کنیم، اما همین که ما می فهمیم که ما نمی فهمیم خودش فهمی است، زیرا نه الکی خودمان را با سرتکان دادن یا سکوت به فهم می زنیم و نه ادای بی‌طرف‌ها را در می آوریم. ولی کاملا متوجه هستیم، همچون سازوکارهای تقدس‌بخش کتاب مقدس در نفهمیدنش، اقتدارهای اینچنینی در همین نافهمیدن‌شان نهفته است تا در فهمیدن‌شان! زیرا اگر می فهمیدیم که نمی فهمیم میتوانستیم حق پرسیدن داشته باشم، حال که نمی فهمیم همین حق را نیز از خود دریغ می ورزیم.
    برخلاف سخن پورمحمدی، اما، وقتی "کاظم صدیقی٬ امام جمعه موقت تهران می‌گوید انسان‌... از نظر «تشریعی» آزاد نیست،" کاملا می توان هم سخنش را فهمید و هم درک نمود چرا این سخن را گفته است و چرا تقریبا در این موقعیت چنین گفته است. زمانی که "دادستان قزوین در پی هشدار نیرو‌های حزب‌الله درباره گسترش اپیلاسیون کامل بدن زنان در آرایشگاه‌های این استان اعلام کرد سالن‌های آرایشی «متخلف» پلمب خواهد شد،" یا حتی هنگامی که رهبر و دوستانش فتاوی مشترکی می دهند که " در صورتی که در اپیلاسیون عورت زنان مستلزم لمس یا دیدن عورتین باشد٬ جایز نیست،" باز چندان امر مبهمی نسبت به گفتمان رایج نداریم، حتی اگر کاملا آگاه باشیم که با آن مخالفیم. اما گفتار و زمینه عمل/سخن پورمحمدی هنوز چندان قابل درک نیست، زیرا همچنان با مناسبات پیچیده‌تری سروکار دارد و از منطق چندوجهی‌تری برخوردار است، عملی که هنوز زمینه‌اش کمتر در دسترس ماست.

هیچ نظری موجود نیست: