حقيقت و حقايق از منظرهاي ديگر و دیگر


در باب حقيقت و حقايق ديدگاه هاي متنوعي مي تواند وجود داشته باشد يا وجود دارد.

1. حقيقت يکي است.

اين ديدگاه تلازم کهني با حقيقت مطلق است دارد.

این دیدگاه را می توان دیدگاه مطلق انگارانه دانست. افلاطون و ارسطو از بهترین نمونه ها و همه بنیادگرایان عالم در همه زمانها از پست ترین نمونه ها هستند.

2. حقيقت کثيرالوجوه است.

به اين معنا که حقيقت يکي است. اما وجوه و منظرهاي متنوع و کثيري را به اعتبار ناظرين شامل مي شود. این دیدگاه و دو دیدگاه دیگر، همه از رویکرد های نسبی گرایانه به حقیقت هستند.

این رویکرد در معنویت گرایان و به طور کلی اغلب یا همه رویکرد های عرفانی هم یافت می شود. مولوی در تمثیل فیل و نابینایان مثال خوبی است. کثرت گرایی جان هیک نیز از مصادیق همین رویکرد است.

3. حقيقت هاي مختلفي وجود دارد.

به اين معنا که نه تنها يک حقيقت واحده وجود ندارد که به اعتبار ناظرين حقيقت هاي معتبر متنوعي وجود دارد. شکل پيشرو تر اين رويکرد آن است که اين حقايق مختلف را براي ناظرين آنها هم در شرايط و حالات مختلف کثيرالوجوه در نظر بگيرد. در میان عرفا شاید بتوان ابن عربی را پیرو این منظر دانست. همه معرفت شناسان پیرو همبستگی و سازوارگی یا انسجام گرایی معرفتی coherentism پیرو این منظر اند.

4. حقيقت يا حقايقي وجود ندارد يا ندارند.

به اين معنا که هر برداشتي از حقيقت يا حقايق يک منظر است و منظرها هرگز حقيقت نيستند. اين رويکرد، خود شکلي ديگر از حقيقت هاي مختلفي وجود دارد است. شاید همه پیروان الهیات سلب که معروفترینشان فلوطین است در این دسته جای گیرند. شاید کسنوفانس فیلسوف محبوب من نیز در این دسته باشد.

کسنوفانس می گوید: «کسی نبوده است و هرگز نخواهد بود که درباره خدایان و آنچه که من درباره همه چیز می گویم، به یقین چیزی بداند؛ زیرا اگر هم اتفاق افتد که کسی حقیقت کامل را به زبان آورد، خودش هیچ چیز از آن نمی داند. اما همه می توانند پنداری بسازند». ( نخستین فیلسوفان یونان ص 164).

در ضمن شاید همه سوفسطائیان محبوب من؛ پروتاگوراس و گرگیاس و دیگران هم در همین طبقه قرار گیرند.

مطمئنا بيش از اين چهر روايت در باب حقيقت مي توان روايت کرد. اما نکته اي که به آن ارادت دارم اين است که هيچ يک از اين چهار روايت نمي تواند خود را اثبات و مابقي را رد کند. البته هر کسي به يکي از روايت هاي حقيقت دانسته يا نادانسته سلبا يا ايجابا مي چسبد و اين هم از عجايب روزگار نيست حتي اينکه کسي بخواهد مابقي روايت ها را به نفع روايت خود تخطئه کند هم با اين همه عجب، از عجايب روزگار نيست. اما اينکه کسي بخواهد بگويد که خودش يا کسي ديگر مي تواند يا توانسته است بيرون از روايت هاي مختلف حقيقت به قضاوت و بررسي اين روايت هاي مختلف حقيقت بپردازد واقعا از عجايب عجيب روزگار است. اما اين را که مي گويم هيچ يک از اين چهار روايت نمي تواند خود را اثبات و مابقي را رد کند نمي توانم اثبات کنم اما به دلايلي سلبي در تضعيف نقيض آن اين سخن را ترجيح مي دهم. به هر حال هر کس بخواهد مي تواند در تاييد نقيض سخن مرا ترجيح دهد، هر چه باشد ما همه يکي هستيم. مسائل بسياري در انتخاب هر يک از روايت هاي مختلف حقيقت دخيل اند علي الخصوص مسئله حدود معرفت بشريکه به آنها هم خواهم پرداخت.

هیچ نظری موجود نیست: