مناظره زیباکلام و رسایی؛ ۹ اشتباه این اصلاح طلب

گفتگوی صادق زیباکلام و حمید رسایی، پیرامون تفاهم لوزان، میان جمهوری اسلامی و گروه پنج بعلاوه یک، در چندین مورد قابل بحث است. 
1) «مردم ما هستیم؛ شما مردم نیستید.» زیباکلام در این سخن که این تفاهم "با استقبال گسترده مردم و اقشار تحصیل کرده جامعه مواجه شده"، دقیقا به همان واژه هایی دست می آویزد که بارها از سوی سران جمهری اسلامی به کار رفته است. «مردم» و «اقشار تحصیل کرده» را یکجا و با هم کلا با خشونت معرفتی فرض گرفتن و به انها نسبتی کاملا روشن و یکجانبه را نسبت دادن از قبیل همان اقداماتی است که از روح الله خمینی تا همین الآن بارها از آن سود برده اند. استفاده از چنین سازوکارهای گزاره ای از سوی زیباکلام جالب است، هر چند تازه نیست. چرا زیبا کلام مسئله منافع گروه ها و طبقات و اصناف را وارد بازی نمی کند تا توافق را به کلیتی مبهم از «مردم» استقبالانه بچسباند. آیا غیر از این است که همچون موارد قبلی استفاده از واژه مردم نزد پوزیسیون، او نیز در این اقدام خواهان عینی و بی طرف نشان دادن و فراگیر نمایاندن منافع نزدیک به خود در قالب «مردم» است؟ آیا هیچ نفعی وجود دارد که همه جامعه را یکجا در بر گیرد؟ آیا چنان نفعی، در صورت وجود، ممکن است مخالفانی هم داشته باشد؟ بعد آن مخالفان «نامردم» نیستند؟ آیا استاد علوم سیاسی اینقدر ساده انگار است، یا موقعیت می طلبد که او خود را با همان سازوکارهایی بازنماید که مخالفانش همیشه خود را بازنمایانده اند؟ شاید هم مشکل در ساده انگاری مخاطبان دارد؟
2)« آیا اشکالی دارد که منافع خود را «نقطه عطف» بنامیم؟» معلوم نیست چرا پس از سی و شش سال، دقیقا همین حالا، این اقدام به نقطه عطفی در حد انقلاب مشروطه تبدیل شده است که قوه مجریه جمهوری اسلامی [و آمریکا، ایضا] در مورد اقداماتش به زیبا کلام چنین گفته اند؛ "بگذارید ببینیم که می شه اعتماد کرد بهشون؟" به این معنا که زیباکلام توضیح نمی دهد چرا و چطور این لحظه به نقطه عطف کل «تاریخ ایران» تبدیل می شود.
3) «پس چرا اصلن «نهال» قبلی را کاشتیم؟» در مورد استفاده از «استعاره نهال» برای این تفاهم، معلوم نیست با توجه به همه سابقه تاریخ زیباکلام و افراد و نیروهایی که به آنها در منافعشان نزدیک است، چرا وی نهال قبلی را، که اینک درختی شده، فراموش کرده، که آن بریدن هر نوع رابطه با آمریکا است؟ چطور در جایی که اینک درختی روییده نهالی علیه آن توانسته سر بر آوردن؟ [درکنار اینکه حتی زیباکلام هم به مناسبت های مختلف فراموش نمی کند سابقه خود را به مبارزه علیه امپریالیسم و نفوذ آمریکا در منطقه ذکر نکند.]
متأسفانه، یا متأسفانه خوشبختانه، رسایی به عنوان یک مناظر بسیار خوب بر نکاتی دست گذاشت که دقیقا زیباکلام آنها را مختومه فرض کرده و با محو آنها به نتیجه گیری های خود پرداخته بود. زیباکلام  اما در پاسخ خواست موضع را کاملا تغییر دهد تا به ایرادات مهم رسایی حتی پاسخ هم ندهد.
4) «گذشته وجود ندارد»؛ اگر چه بارها گفته است و خوانده ایم، نارحت شده است و قانع نشده ایم، اما، زیباکلام هنگامی که به غرب ستیزی، آمرکیا ستیزی و گفتمان ضد امپرالیسم اشاره می کرد، فراموش می کرد که
او خود نیز جزو انقلاب فرهنگیی بود که نهایتا قصد داشت تا علوم انسانی و فرهنگی را «اسلامی» و «غیر غربی» سازند، دقیقا در حالی که از تعبیر دهه شصتی «خواهرا، برادرا» استفاده می کرد نشان می داد چقدر گذشته هنوز وجود دارد. فرض بگیریم که امروز هیچ دفاعی از ان نمی کند، اما نمی تواند با نسبت دادن این رویکرد به «منافع» دیگران، «منافع» خود را معدوم بگیرد. اینکه حریف از آمریکاستیزی منافعی دارد که کاملا آشکار است، اما اینکه در نقد شما به نوعی اصل منفعت خودتان اساسا پاک و نفی می شود، بسیار جالب است.
5) «قدرت وجود ندارد»؛ زیباکلام با تقدیر از مطرح کردن نقد به توافق ژنو توسط تشکل دلواپسان را از این جهت به فال نیک گرفت که تا قبل از آن، اظهار نظر در باب هسته ای در دست حکومت بوده است، و این مخالفت به طور «ناخواسته» توانسته/می تواند «ابزار انتقاد» به مسائل محصور در حاکمیت را منتشر و انحصارشکنی سازد. این حمله زیباکلام، آن بیت را که «گر حکم شود که مست گیرند» به یاد می آورد که از این مقدم، تالی خلاف واقع فانتزیکی را نتیجه می گرفت که مبتنی بر فراموشی قدرت است؛ «در شهر هرآنکه هست گیرند.» قطعا در جهانی خالی از مناسبات قدرت این بیت همانقدر درست می بود که در جهانی مشحون از روابط قدرت ناکاراست. معلوم است که هر مستی را نگیرند و نتوانند، بلکه وقتی بخواهند مخالفانی را بگیرند، یکی از بهانه ها مستی است. اینکه زیباکلام چنین نتایج مدنی خاصی را مترتب بر اقدام علیه توافق ژنو دلواپسان بر می شمارد، فراموشی «حق انحصاری نقد»و «خودی و غیرخودی» در جمهوری اسلامی، فراموشی نسبت قدرت و حقیقت  است. اینجا پوزیسیون است که نقد می کند حتی اگر پوزیسیون را نقد کند، و نقد به عنوان یکی از ابزارهای قدرت شهروندی فقط به شهروندان واقعی، «خودی ها» تعلق دارد، نه بیشتر، آقای زیباکلام.
6) "من که [با لکنت کلام] وابستگی گروهی و نمی دونم فلان و اینا که ندارم!!!" بی نیاز از نقد.
7) «روی میز بکوبیم،» تا استیصالمان را نشان دهیم. آنکه قدرت بیشتری دارد، در چانه زنی، در اعمال نظر، در برگزاری مراسم گقتگو، آرامش خود را حفظ می کند.
8) "من دارم یک نوری در انتهای تونل می بینم،" مراقب باشیم که قطار نباشد.
9) «من برای دموکراسی انقلاب کردم، من برای دموکراسی به زندان رفتم.» واقعا آقای زیباکلام شما برای دموکراسی رفتید زندان؟ اصلن زمان شما دموکراسی وجود داشت؟ بعد با همون دموکراسی خواهی رفتید انقلاب فرهنگی کردید؟ چه نسبتی میان دموکراسی و انقلاب وجود داشت؟
*به عنوان کسی که خود را متعلق به سنت های فرهنگی یونان باستان می داند، من واقعا از قدرت رتوریک حمید رسایی لذت بردم، هر چند اصول هایش را قبول ندارم. او واقعا نسبت به گذشته دارای منطق چندلایه و طرح فرض های پیچیده و شرطی های چندوجهی شده است و به خوبی زیباکلام را در مواجهه با پیشفرضهایی قرار می داد که به راستی هر اصلاح طلبی را دچار مشکل می کرد. من حمید رسایی را از جهت قدرت رتوریکش و نشان دادن ضعف های اصلاح طلبان می ستایم، هرچند که فراتر از وجوه سلبی و انتقادی، کاملا در وجوه اثباتی رویکردش با او مخالفم. به نظر می رسد او بدون اینکه نامی از پوپولیسم ببرد، دقیقا رویکرد پوپولیستی زیباکلام را نقد کرد. اما من قدرت را می ستایم، حتی اگر نزد مخالفان باشد.

هیچ نظری موجود نیست: