چند پیشفرض بحث‌انگیز «سیاست شعر» بابک سلیمی زاده

از دو دسته شاعر اول که بگذریم، آنچه در سومین رده از شاعرانِ رده بندیِ «سیاست شعر» بابک سلیمی زاده جای گفتگو دارد برخی پیشفرض های متن است. شاید در سلبیت هایی همچون «شاعری که چیزی برای از دست دادن ندارد... نشان دهد آنچه هست بدیهی و ازلی و ابدی نیست،» اکنون دیگر نکته خاصی نباشد (تاریخ انتشار متن 1389 است)؛ اما ناگهان «تا نشان دهد خود زبان عرصه تخاصم اجتماعی است.» من کاملا با این سخن که رؤیای اشتیرنر و مارکس و باکونین تا بارت و فوکو و رورتی را به یاد می آورد نمی توانم مخالف باشم، اما متن باز پیش فرض های دیگری نیز به میان می آورد.
«این زبان برای هر کس یک چیز است. اگر زبان برای طبقه فرادست عرصه ای برای نشان دادن خلاقیت و احساس است، همین زبان برای طبقه فرودست قرار است به نفع رهایی اش رستگاری شود.» تا قبل از این جملات سخن از زبان بود نه این زبان. چون در فارسی حروف تعریف وجود ندارد، طرح حرف اشاره «این» لزوما به آشنا شدن زبان ناآشنا منجر نمی شود، دست کم در طول دو سه جمله قبل از آن. اما در همین تفکیک دو طبقه ای نیز تخاصم اجتماعی خاصی به نظر نمی رسد، چرا که هیچ بعید نیست «خلاقیت و احساس» روی دیگر همان «رهایی» باشد، زیرا رهایی است که نیاز به خلاقیت و احساس دارد و به اندازه آن دو کمیاب است؛ به این ترتیب ممکن است طبقات چنان که متن آنها را از هم می شکافد، جدا نشده باشند.
«...ما همه محصول بازی های زبان هستیم، در حالی که زبان... خودش یک محصول اجتماعی است.» نتیجه اینکه ما همه محصولاتی اجتماعی یا محصول بازی های اجتماعیم. همین بازی با نظریه ی بازی در تئوری های ویتگنشتاین و گادامر کافی است تا
رهایی، طبقات و حتی تخاصم اجتماعی را به یک بازی زبانی بدل کند. آیا حاضریم رهایی را تنها یک بازی زبانی بدانیم؟
«و تغییر و دستکاری در آن زبان به موازات یک تغییر اجتماعی رخ خواهد داد.» این بیان بیشتر خبر از نوعی خوشبینی های پیش از نیمه دوم قرن بیستم می دهد. زبان را به مثابه یک نظام نباید دست کم از بازار به مثابه یک نظام گرفت. اگر احتمالا بتوان چنین شباهت هایی ساخت، محافظه کاران و فرادستان، به فرض وجود، نه تنها سودی در تغییر زبان نمی برند، بلکه اساسا مانع این زیان خواهند شد. در ضمن متن تغییر و دستکاری را به عنوان بازی طرح نساخته است، گویی آن را هنوز جدی تلقی می کند. پیشفرض دیگر آنکه تغییر و دستکاری در زبان همان تغییر در جامعه است یا بدان منجر خواهد شد یا دست کم با آن نسبتی مستقیم دارد. متن هنوز خوشبینی های خودش را حفظ کرده، حتی پس از وبر، مارکوزه، بودریار، بارت و فوکو. سوال این است، چطور؟ پاسخ: احتمالا هنوز به سال 1394 نرسیده.
اما خوشبینی های متن به یکی از ناامیدترین فیلسوفان قرن بیستم نیز متوسل شده است؛ بنیامین. «ادبیات تاریخ شکست خوردگان است،» هرگز معلوم نیست بنیامین چطور ادبیات را خارج از عرصه تاریخ می برد که آن را «فاتحان می نویسند.»
«مسأله این است که نشان دهیم این شعر بواقع تولیدی مادی در اجتماع دارد،» ولی به نظر می رسد قرار بر این بوده باشد که نشان دهیم شعر «چه، چرا و چطور» تولید مادیی در اجتماع دارد، نه اینکه صرفا همان تولید مادی بودنش را نشان دهیم، چون دست کم آن را از پیش قبول کرده ایم (یا حتی نکرده ایم) و این (دو) خیلی کار خاصی به انجام نمی رسان(ن)د.
پس از طرح «زبان مسلط» متن پیشنهاد «بیگانگی» می دهد؛ «و کار شاعر بر روی ماده ی شعر خود حامل نوعی از بیگانگی است.» نباید فراموش کرد پیشنهادات پندآمیز مارکس را در باب بیگانگی که به جدایی کار از کارگر اشاره می کرد، اینکه محصولات کار آنقدر از صاحبان خود فراتر می روند که حتی به نفی آنها خواهند پرداخت؛ همچون کلیشه ی نخ نمای فرانکنشتاین. اگر کار شاعر حامل نوعی بیگانگی باشد، و این شاعر نوع سوم و مورد مدح متن باشد، که ظاهرا هم هست، کار شاعر به بیگانگی منجر شده و تا حدی متن پیشنهادات خود را در حال پس گرفتن است!
«شاعران بزرگ جایشان توی ویترین زبان مسلط است؛ شاعران ماتریالیست جایشان در نقاط التهاب زبان.» این نیشه های سقراطی بر زبان (مسلط) آیا زمینه را دست کم نگرفته است؟ اینجا نه آتن باستان است و نه آلمان و برتانیای قرن نوزده. از نظر مارکس هنرمندان، شاعران، روشنفکران و این گروه ها باید بتوانند از قدرت آزادی های معرفتی، فرهنگی و اقتصادی بازار آزاد استفاده کنند (که مارکس ستایش آمیز آنها را موجود می دانست) تا محصولات خود را به فروش رسانند. او بر این امر آگاه بود که بازار آزاد از این آشنایی زدایی ها استفاده خواهد کرد (تا سرمایه را افزایش دهد)، هر چند اینگونه موقعیت این گروه ها نسبت به خودشان، کارشان و نتایج آن تناقض آمیز خواهد شد. اما به هر ترتیب این مکانیسم های بازار آزاد بود که می توانست انقدر انعطاف و قدرت داشته باشد که این محصولات عجیب را در معرض فروش و دید قرار دهد، و تازه التهاب در فضای عمومی دیده شود یا به تعبیری به وجود آید. اما در اینجا، منظورم موقعیت مکان‌زمانی فعلی ماست، بازار آزاد به معنایی که مارکس به امکانات آن خوشبین بود برای اقدام هنرمندان، شاعران و روشنفکران وجود ندارد. اینجا بیشتر (نه مطلقا) طرد وجود دارد، از موالی تا کمیته مجازات و از حزب توده تا جنبش سبز. 

هیچ نظری موجود نیست: