فردیتهای انفرادی علیه امر عمومی؛ پیروزیهای فردی، شکست عمومی

به راستی با ارتباطات هر چه بیشتر، امور بیشتری وارد عرصه عمومی می شوند، بیش از همه فقدان تاریخی حوزه عمومی و فردی-شدن و فردی-دیدن و تکه تکه ساختن امر عمومی.
اخیرا در پی نقدی از نادر فتوره چی بر بهاره رهنما کار به پلیس و دادگاه کشیده است. من نقد و پاسخ نقد و پاسخ برادر شوهر را هم خواندم و مواردی برایم جلب نظر کرد.
یکی از دعواها بر سر عنوان «روشنفکر» و مترادفاتی از قبیل «روشنفکر-نما» بود؛ واقعا بسیار عجیب است، هنوز کسانی روشنفکری را یک شغل یا حرفه در نظر می گیرند، در غیر اینصورت چرا باید از اینکه کسی روشنفکر باشد یا نباشد عصبانی شویم یا یک اصالتی را فرض گرفته مورد دروغین اش را روشنفکر-نما بخوانیم؟ روشنفکری هیچ ذات یا اصالتی ندارد، روشنفکری یک وجه یا نقش از وجوه و نقش های اجتماعی در حوزه عمومی است. هر وجه انتقادی کارکردی روشنفکرانه دارد. دوره این اصطلاح به معنای کلاسیک باشکوهش واقعا گذشته است؛ امروز هر نقدی در حوزه عمومی، روشنفکری است. در باب نقد هم باید گفت نقد به خودی خود هیچ اصالتی و ذاتی ندارد. اما، در ایران، نکته این جاست که روشنفکری به امری سلبی بدل شده؛ به این معنا که
همه می دانند یا می گویند که فلانی روشنفکر نیست، اما هیچکس حاضر نیست این لقب را به دوش کشد. ظاهرا اصل بر این قرار گرفته که روشنفکری امری خاص و برتر است، و فقدان این امر در حوزه عمومی باعث می شود برای رد کردن کسی، که حتی شاید خود نیز بر خود لقب روشنفکر را جاری نسازد، عنوان روشنفکری همچون امری تروجان-وار تسلیم شود. از منظر حوزه عمومی، به وضوح نقد فتوره چی دچار ضعفی اساسی است، زیرا وارد حوزه فردی شده و فرد را هدف نقد قرار می دهد. این رویکرد نقد او را کند کرده است، اما...
مدافعی برای نقد نقد گفته بود «از اونجایى که قبلا هم مطالب تو رو خوندم این مقدار تمرکزت روى میانمایگى توجهم رو خیلى جلب کرد. تنفرت از میانمایگى منو یاد تنفر آقاى علیفر از دفاع خطى میندازه. البته شاید خاطره بدى در کودکى از میانمایگان دارى یا از یه میانمایه ضربه بدى خوردى که قصد ندارم وارد مسائل خصوصیت بشم...» یکی از عادات ایرانی ها این است که دقیقا همزمان کاری را می کنند که بلافاصله ادعا می کنند "قصد ندارند"، نوعی تهدید دیگری به پرهیز از پیشروی در حمله. اما از آن نکته دار تر است از معضلات دیگران نقطه ضعف ساختن، دیگر از امر ترحم-انگیز امر نفرت-انگیز ساختن، باز دیگری را قربانی امری اجتماعی گفتن و خود را برکنار انداختن، و نیز خود را در دیگری همذات-پنداریدن و آنگاه خودزنی. چرا که قطعا، در استیصالی بسیار، این مدافع تیزترین تیغی را در ذخیره زرادخانه خاطرات زندگانی خویش جسته و بازیافته تا بدان خصم را در اندازد و تیغی تیزتر بر اندام خود نیافته تا بر بردن خصم فرو کند، آنهم تجاوز. بسیار...
سیاسی ترین بخش مسئله مهمترین سهم آن را دارد. آنکه یک طرف غائله در فیسبوک، برای استیفای حق خود به دادگاهی در ایران استمساک ورزد نکات بسیار دارد. یکی مشروعیت امر نامشروع، فرض غیر تاریخی وجود واقعی دادگاه و قانون و حق در ایران. دودیگر استقبال از قدرت امر غیرعمومی و در عین حال غیرمشروع، گستره نفوذ دادگاه به دست شهروندان، بیش از پیش، به عرصه شبکه های اجتماعی کشیده می شود. سه دیگر هراس از حوزه عمومی مجازی، این مسئله به هیچ وجه، علی رغم پاسخ گویی دو فرد از یک طرف، در همان شبکه های اجتماعی برای ایشان قابل حل نبود. چهارم پذیرش عدم مشروعیت امر دینی، توسل طرف شاکی به دادگاه، پس از التزامات به امر دینی، از تضعیف امر دینی برای مشروعیت بخشی به فرد در حوزه عمومی دارد. پنجم اقدام علیه شبکه های مجازی، زیرا طرفِ شاکی شکایت را بر وقوع جرم "در حوزه مجازی" برساخته و پر واضح است صرف نگارش در آن عرصه، فیسبوک، خود پیشاپیش جرمی عمومی بوده و حال، مضاعفا، به جرمی خصوصی هم اعتلا یافته است. ششم بی معنایی و بی اعتقادی به وجدان و داوری عمومی در حوزه عمومی، زیرا اگر شاکی واقعا بر حق خود قائل بود در همان حوزه مجازی به ابراز دفاعیات و نقد طرف مقابل بسنده می کرد و قضاوت عمومی را مرجع نهاییِ داوریِ قلمداد می نمود.
با جهانی شدن تجارت، کشوری همچون چین به کشوری همچون ایران "سنگ قبر قرآن خوان" صادر می کند، اینک ما نیز با جهانی شدن ارتباطات با یکدیگر حوزه عمومی متعارفمان را می سازیم، جامعه با همان مناسبات پیشا-برخط-بودن وارد عرصه مجازی می شود.

هیچ نظری موجود نیست: