پایان لوگوس، اضمحلال نوموس؛ آنچه انسان غیرناطق هنوز حق دارد مر گفتن آن را!


تاریخا در ایران، قانون همان بی قانونی است. در این جهان، نماینده، هرگز خودش نیست، بلکه بازتابنده منافع فرد، گروه یا طبقه ای خاص ایست که او را به نمایندگی خود برگزیده؛ اما در ایران، نماینده، آینه جهان نمای منافع جهانی فرد، گروه یا طبقه ای جهانشمول است که انحصارا این جهانی-بودگی ناجهانی را می جهاند. «۲۳۰ نماینده مجلس»، عدد شرمزده ای است، با صدور بیانیه‌ای اعلام کرده‌اند «حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی "قانونی" بوده و در انتظار محاکمه آنها هستند.» این قانون غیرقانونی، نهایتا پس از نزدیک به هزار و پانصد روز، عدد شرمنده ای، به بی قانونی قانونی بدل شد، توسط نمایندگان اکثریت کوچکی از ایرانیان. اما نکته اینجاست که «قوه قضائیه با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد برگزاری دادگاه علنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی «مخل» امنیت ملی است و این قوه به این دو نفر اجازه نخواهد داد از دادگاه برای رساندن پیام خود استفاده کنند.» "آه که جز عشقی جنون آسا، هر چیز این جهان شما جنون آسا ست". چه تفاوت می کند انسان زنده ای را از
زندگی و جامعه جدا کردن و حتی گفتن که نباید توانستن سخن گفتن. اینک زنده زنده دفن کردن! اینک انسان غیرناطق! اینک نطقِ ضد-نطق! ظاهرا دادگاه ایرانی با مراسم قربانی به خدایان یکی شده است. یعنی اینان را حتی حق رساندن سخن نیز نباید بودن. چه کسی سخن می گوید؟ آنکه می گوید چه می گوید؟ با کدامین حق؟ گویا اینان باید پیام "آنها" را و نه پیام "خود" را ارسال نمایند! این نقاشی آتنا فرقدانی، انگونه که گفته است، «یکی از دلایل ممنوعیتم برای ادامه ی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد"رشته ی نقاشی"دانشگاه الزهرا گردید... وهین به نمایندگان مجلس شورای اسلامی از طریق مهارت نقاشی و نشر آن در فضای مجازی.»

هیچ نظری موجود نیست: