قدرت/دانش و هادی غفاری


وقتی آدمی مثل هادی غفاری، که در زدوخوردهای انقلاب با اسلحه می رقصید، امروز می گوید «حرف ما یک کلمه است؛ باید فکر کنیم»، آدم واقعا به فکر فرو می رود. فکر؟ هادی غفاری؟ ولی چرا در بحبوحه شکستِ حریف، فکر کردن انقلابیون جایی نداشت و همه توجهات به قدرت بود؟ چرا افراد مسلح دیروز، امروز متفکرانه می گویند «ما آدم هایی نیستیم که به نان، نام و قدرت اکتفا کنیم»؟ آیا این به آن معنا نیست که ایشان به چیزی فراتر از قدرت معطوفند؟ یعنی دوستان قدیمی ایشان دیگر به قدرت اکتفا کرده اند و ایشان را سزاوار نیست که چنان ققنوسی بدین پستی فرود آید؟
کسی که امروز می گوید «راه نجات چماق نیست» بیشتر به نظر می رسد چماق دیروز از دستش گرفته شده و به همین خاطر در شیراز از طرف تندروها با او برخورد می شود، وگرنه چرا غفاری هنوز به راه نجات اعتقاد دارد؟ "راه نجات"، یک راه نجات بخصوص، و نه راه های نجات مختلف، مفهومی است که تاریخا استلزامات خشونت باری دارد، حتی اگر یک تندرو هم به او بگوید «آقای غفاری شما که امروز آنقدر روشنفکر شده اید و حرف از آزادی بیان می زنید این کارنامه ی شماست!»، غفاری باز هم دلایل بسیاری دارد که نخواهد یا نتواند بپذیرد. اما بی نقد گذشته، گذشته در آینده تکرار خواهد شد. غفاری در پاسخ به اتهام ترور هویدا نسبت به خودش، برای فرار از نقد گذشته، فقط همین دفاع را دارد: «ببینید جریان اصولگرایی به کجا رسیده است که شما به اعدام یک جنایتکار فاسد که ۱۳ سال خون مردم را در شیشه کرده بود اعتراض می کنید اما از اعدام یک سید مظلوم (میرحسین موسوی) دفاع می کنید؟» اینکه غفاری بخواهد فراموش کند که غیر قانونی و شخصا حکم هویدا را صادر و اجرا کرده چیز تازه و عجیبی نیست، و نه حتی اینکه هویدا را به عنوان دیو و موسوی را به عنوان فرشته تعریف کند تا خود را از این راه به قهرمان مبدل سازد؛ آنچه عجیب است دست زدن و تشویق افرادی است که می دانیم در آن دانشگاه بودند و تندرو یا اصولگرا نبودند. و ندای سبز آزادی صحنه را اینگونه توصیف کرد: «...در حالی صحبت های غفاری با استقبال شدید دانشجویان مواجه شده بود». آیا جنبش سبز اینگونه خواهان نقد گذشته است؟ امیدوارم اینطور نباشد.

هیچ نظری موجود نیست: