محمدرضا نقدی و همه فیلسوفان ولایت



واقعا گاهی می توان حتی با محمدرضا نقدی هم موافق بود؛ چنانکه رئیس سازمان بسیج می‌گوید «در نظام اسلامی مرزی میان مردم و حکومت وجود ندارد و کسی برای ریاست بر گروهی تلاش نمی‌کند.» ظاهرا روح فارابی در این اواخر بر پیکر نقدی حلول کرده و مدینه-فاضله-اسلامی-گرایی اوجی دیگر گرفته است. البته فارابی هم چندان مخالف تناسخ نبود، هر چند کاملا از آن دفاعی هم نکرد، ولی حتی فارابی هم مجبور است دیگر دفاع کند! زیرا دوران نقدی دیریست فرا رسیده! می توان با نقدی موافق بود که در شرایطی غیر تاریخی، "فرض و فقط فرض" نمود در نظام اسلامی "فرضی" چنین و چنان، به هر حال فیلسوفان اسلامی خیلی به این اعتقاد داشتند که «فرض محال محال نیست». اما شما بهتر است بروی و تاریخ آرمان شهر ها، مخصوصا بخش عواقب تأسیس از جلد بیست و دوم صفحه هزار و سیصد و پنجاه و هفتم به بعد، را بازخوانی کنی تا از مرز "فرض محض" عبور کنی. زیرا چگونه باور کنم که در "بهترین جهان ممکن" هم، همه فیلسوفان ولایت برای ریاست هیچ تلاشی نمی کنند؟

هر چه نام شما ارتباطی با نقد داشته باشد، چه ربطی با نقش خودتان دارد؟ در شرایطی که حتی و حتی ناصر مکارم شیرازی گفته "فساد در جمهوری اسلامی «ننگ» است و فساد ۱۲ هزار میلیارد تومانی هم جای هیچ توجیهی ندارد." چگونه می شود این نقدی را تحمل کرد؟ای کاش نقدی همین میزان سواد و بینش مکارم را داشت که کمی هم به عالم ناسوتی پسا-فارابیک نظر می کرد. ولی شاید این رویکرد نقدی علت دیگری داشته باشد، چون حتی امکان دارد بدن ناسوتی نقدی در مجاورت  قاچاق «گاز اتیلن (اتفون) با نام تجاری (Finish) که از کشور چین وارد می شود، نوعی ماده شیمیایی هورمونی... که از آن برای عمل آوری برخی محصولات از جمله گوجه فرنگی استفاده می‌شود»، باشد. واقعا این فیلسوفان ولایی در فلسفه به دوران پیشا-سقراطی هبوط کرده اند، روزگاری که در آن فلسفه به این زمین نیامده بود. واقعا من نگران هورمونهای فلسفیک شما هستم که چطور از واقعیت های روزمره و اجتماعی دور افتاده می نمایید، حال آنکه خود بخشی از علل وقوع این واقعیاتید! نقدی کاملا می داند که به قول غیر مستقیمِ خود رهبر، «خواص نباید... نظر خود را به رهبر تحمیل کنند»، و به تعبیری باید آن را به دیگران تحمیل کند، و این دیگران همان مخاطبان این عبارات مشعشع نقدی هستند. چرا نقدی به نحوی فارابیک از جامعه سخن می گوید در حالی که در همان اطراف و با همان اطرافیان، «ترور رهبران جنبش سبز» به وضوحی انکار ناشدنی در همین «نظام اسلامی لاهوتی» اعلام می شود؟ چرا شغل شما را باید همچون شغل پسر محمود عباس در نظر گرفت که شغل وی «فرزند رئیس جمهور» است و شغل شما همه «فیلسوفان ولایت» است؟

هیچ نظری موجود نیست: