آقای خاتمی، رئیس اسبق سردرد، پالهنگ کجای و فرهنگ کجای!

چند روزی بیشتر از نوشتن «اضمحلال هرچه شتابنده زبان فارسی» در این کار/خانه ی مجازی نمی گذرد که این دولت علیّه افتخاری دیگر کسب نمود، بدین گفتار رسایِ رئیس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری که «رفع حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی جزء وظایف و اختیارات حسن روحانی نیست.» خسته نباشی برادر، چه غیبگویان دیر-زادی، اختیارات کجای و فرهنگ کجای! گویا پس از آنکه ظریف در باب کاهش قیمت نفت در چند ماه اخیر گفت «کشورهای منطقه درباره‌ی قیمت نفت همکاری نمی‌کنند»، و بلومبرگ نیز این خبر را گزارش داد که «ایران نفت خامش را برای تحویل در ماه ژانویه با تخفیف زیادی به مشتریان آسیایی می فروشد»، حالا حسن روحانی از غصه کاهش قمیت نفت، اینک به بشکه ای پنجاه دلار ناقابل، و تبیین آن برای ما به عنوان یک توطئه سیاسی، خسته و دست بسته می خواهد تنهاترین و اصلی ترین تجسم خود را در رأی رأی-دهندگان محض خود، بفراموشاند. توطئه کجای و فرهنگ کجای! اینک، درد اقتصاد که با درد فرهنگ روباروی می آید. اینها در حالی است که آن آهنگر دادگر این روزها سخن رهبر را در سال هشتادوهشت اینک تازه به یاد آورده یا خود از خوابی پنج ساله برخاسته و بازتکرار می کند و «با ابراز نگرانی از گرایش روز‌افزون جوانان به رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌ها خواستار استفاده از ظرفیت حوزه علمیه قم در طرح تحول علوم انسانی شد.» اما همین بس که آهن کجای و فرهنگ کجای! وآنان که هویت شکننده خود را
تنها در دیگرسازی خوصمت-اندشانه می جویند بازمی گویند «فضای مجازی در ایران به میدان حضور «دشمنان» تبدیل شده و باید مانع نفوذ «فرهنگ غربی» به جامعه شد.» از خود بی-خودان را بی-خودی به دیگرسازی و دشمن-سازی کشانده، دشمن کجای و فرهنگ کجای! ویشان در توهم توطئه غوطه می خورند و بی هیچ مدرک و بینه ای همان داستان های جن و پری پیشین بازگویند که «کشورهای غربی از دستاوردهای علمی «سوء‌استفاده» کرده و از راه نشر بیماری‌هایی چون ابولا و آنفلوآنزای خوکی و مرغی در جهان «مقاصد شوم» خود را توسعه می‌دهند.» توهم کجای و فرهنگ کجای! آنها که نقدشان نسیه است از این دیگرسازی سپس به انتاج خودسازی می رسند که «جمهوری اسلامی در شرایط کنونی «خطر بزرگی» برای غرب است.» شما را افتخار خطربودن در ذهنیت خلوت خویش درخور است، که خطر کجای و فرهنگ کجای! حال آنکه این خود همان دیگریِ خودبود است که امنیت خود را رهن نگه-داشت مردگان تاریخ نموده و می گویند «"امنیت" جمهوری اسلامی... پرداخت «هزینه» برای حفظ بشار اسد است.» اینت امنیت کجای و فرهنگ کجای! تا آنجا که دامن نقد به دست کیان افتاده که برفریادند «افراد "دنیاطلب" و "فاسد" در مجلس و در سطوح عالی مدیریت در قوای سه‌گانه «مانع بزرگی» بر سر مبارزه «حقیقی» با فساد در جمهوری اسلامی» اند. این نقد و نقاد کجای و فرهنگ کجای! در جهانی که دین هر لحظه بیشتر و تندتر این-جهانی می شود و ترسانان را وهم برداشته از این جدایی دین و منافع که «امام جمعه موقت تهران گقت دولت اسلامی در قبال آخرت مردم هم مسئول است». باید گفت ای موقت، آخرت کجای و فرهنگ کجای! حتی هزاران سال پیش از آنکه رئیس سابق بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف، چه منسب پر جلالتی، به دنیا بیاید و براین مسند پربخت تکیه زند، این گفته وی از سیاست دیرآشنای دیگرسازی و دیگرهراسی بدیهی می نمود که «بسیاری از رسانه‌های «بیگانه» خوراک خود را از صحبت‌های رسانه‌های داخلی می‌گیرند». گوئیا قرار بود آن دیگران ترسناک مطالب خود را از آن جهان اخذ نمایند، که دهشت از خویش کجای و فرهنگ کجای! ترسناکی دهشتباری که استخوانهای پیرناکی اهل دین را در می نوردد از اینکه «برنامه‌های تلویزیون مدار بسته قطار‌ها «غیرارزشی» بوده و موسیقی‌های آن «مسئله‌دار» است.» لرزانگی ژله-وار شما کجای و فرهنگ کجای! استخوانهایی که آواز می خوانند انسانی فانی خدا ست، پس به درگاه خدای خویش می خوانند تا رستگاریشان دهند. خدا کجای و فرهنگ کجای! اگر به راستی  بدین خدای فانی ایمان دارید چرا باید از توقف رهاسازی اموال قبض شده در قبال لغو اعدام به عنوان بخشی از حقوق بشر معوقه بهراسید، که اعدام کجای و فرهنگ کجای؟ اینک که گفته می شود «بسیاری از رد صلاحیت‌ها و گزینش‌ها در ایران شیوه‌ای غیراسلامی است»، باید گفت، شاید دیریست هنوز یونس در دهان ماهی مانده است معجزتی باید، که در سیطره خدای فانی کدامین دین معنوی مانده است و حتی در زعم خودتان کدام شیوه اسلامی، که اساسا ردصلاحیت کجا و فرهنگ کجا! جهانی باژگون که خواننده ای، انتظامش را به ورطه خطر می افکند و برای خفه کردنش "ستادی مشترک" برپا می شود به نشانه "قدرت و دیگر هیچ"، ستاد مشترک کجا و فرهنگ کجا! آن جهان زمستانیک در نه توی مرگ اندرش یک چنان مداح سلاح خود را می کشد و به مناسک فرهنگی هنوز برجای مانده ای شلیک می کند که «شب يلدا تحريم»، به صدا در می آید که مداح کجا و فرهنگ کجا! جهانیت در زوالی که رئیس جمهوری مغذوب برای داشتن آرمانهایی خود خوانده هنوز از جهان ایده ها بر این زمین مجروح هبوط نفرموده که می گوید «باید آنچه از محرومیت‌ها و فشار‌ها و کمبودهاست را تحمل کنیم و این هزینه زیادی در برابر آن آرمان‌ها محسوب نمی‌شود». ایدئولوژی وی، یاد کمونیست های شوروی می اندازدمان که می گفتند حقیقت در استقرار فعلی حاکمیت استالینستی است و برای تحقق املتی از آرمانهای آن ناکجا آباد باید تخم مرغ ها را شکست. او که شاید به تازگی از مشاورینش نکته ای فوکو-وار از چهل سال پیش شنیده می گوید «دانش... پایه و مایه قدرت در روزگار ماست»، خسته بناشی برادر. او بی گمان بدین حقایق بدیع در ترشحات هورمونهای مغز شخص یگانه خود دریافته که آن دانش کهن آن مرده ریگ تاریخ، دیگر قدرت این جهانی ما نیست، زیرا «آن دانش با دانش امروز متفاوت است... و امروز ما خیلی از آن روز‌ها فاصله داریم و جهان نیز از آن روز‌ها فاصله گرفته است(، و حتی خود من هم لابد). امروز دانش در جای دیگری تولید می‌شود». خاتمی که هنوز در بند گفتمان استعمار است و هیچ مشاوری در آن حوالی پیکرش حضور ندارد که دست کم بیاگاهاندش "برادر، از دوران رونق این گفتمان چندین دهه می گذرد". گفته «ممکن است این پرسش در ذهن شما ایجاد شود(، پدر جان خسته نباشی که فعل جمله ماضی بعید را هم طی کرده چرا از صیغه حال هنوز استفاده می کنی!!!) که به نام دین نیز خیلی ستم شده و مسایل غلط توجیه شده است؛ چه بسا حکومت‌های جباری که توجیه دینی شده‌اند؛ چه بسا دین فقط در ظواهر خلاصه شده و از روح دین غفلت شده است...» خسته مباد این رئیس جمهور اسبق، این بازیکن تیم ملی معلولان فرهنگی، این تجسم اراده شکست خورده ملت در روزگاران از میان رفته اصلاحات. آخر چطور می توان این همه بی شرم بود که گفت «باید توجه داشته باشید که کانون روشنفکری هستید» شما که می دانید کسی همچون تاجزاده هنوز در محکومیت است، کدام روشنفکری؟ روشنفکران دیگر در سینه خاک خفته اند، مگر در کدامین جهان زیسته اید شما! او که شاید نخواسته از آخرین اظهارات حسن وحانی و هاشمی در باب فسادهای یک نهاد خاص در این مغاک عقب ماند، می گوید «اگر قدرت بی‌مهار باشد و مورد نقد قرار نگیرد هم به دیکتاتوری می‌انجامد و هم به فسادهای بزرگ. فسادهای بزرگ در متن قدرت‌هایی ایجاد می‌شود که دست خود را باز می‌دانند و به کسی پاسخگو نیستند.» آقای خاتمی «ما این جمهوری اسلامی را می‌خواهیم»؟ تو وجدان داری؟ با این تجربه تاریخی مستمر؟ نه، این شما این جمهوری اسلامی را می‌خواهید. شما کجای و فرهنگ کجای! در جهانی که «طرح مشارکت ناشران در سانسور کتاب‌ها» وجود داشته باشد، خاتمی بودن در سکوت معنادار خویش تنها فریبی پوچ است. مگر شما نبودید که می دانستید «با اشغال سفارت آمریکا٬ دولت مهدی بازرگان سقوط خواهد کرد»؟ مگر همین شما نبودید که شخصا به او حمله می کردید؟ سقوط کجای و فرهنگ کجای! وقتی «معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست ایران، روز جمعه تاکید کرد که "حوزه پخش پارازیت‌... منشاء دولتی ندارد"»، خاتمی بهتر است در انزوای خود بیاندشد که اینک چه رابطه ای میان قدرت و دولت وجود دارد؟ و دامنه قدرت دولت کجاست، وقتی دولت چنین آشکارا به ناتوانی خود در توجیه عدم توان بررسی، به سلب قدرت از خود می پردازد؟ آنجا که پس از 36 سال اعتلای فرهنگ مردم به اسلام متعالی، مردم «بر اثر "سوءمصرف الکل" جان خود را» از دست می دهند، باید به نظاره ایستاد، دولت و آرمانهای باژگون کجای و فرهنگ کجای!

هیچ نظری موجود نیست: