ردّ اضمحلال زبان در سخنان آیت الله منتظری

در مصاحبه آیت الله منتظری، به مناسبت 30مین سالگرد انقلاب 87، نکات زبانی خاصی وجود دارد. او گفت «نامه مرحوم امام... تاریخ نداشت...»، بی تاریخی و ناتاریخیت این متون خاص -که سپهر تاریخ ما را انباشته اند- این متون مرگ، این متون تاریخ سفید، خود باید نوشته شود. امر بی تاریخ، بی گمان هم تاریخ دارد، و هم در تاریخ است، اما تاریخ زدایی شده و به عرصه جاودانگی گذرا تعلق می گیرد. وقتی سید هادی، داماد منتظری، به او می گوید «وقتی امام چیزی نوشتند، صلاح نیست شما چیزی بگویید»، در این جا بار دیگر گفتمان نقد ناپذیر آن روزها بیشتر نمایان می شود. این نقدناپذیری همچون بخشی اساسی از ناتاریخیت آن نامه است و آن شخص برای منتظری، راوی سوپراگوییک گفتمان موجود است، نه نظر شخص خود. منتظری می گوید از جمله به «مصطفی پورمحمدی» گفته است «حالا محرم است، برای اعدام اینها، احترام محرم رو حفظ کنید اقلا نکشید، کشتن که واجب نیست»، که آن جمع سه نفری باز اصرار بر اعدام دست کم 700 نفر در محرم می کنند. این جهانیت دین، این جهانی بودن امر دینی خود بخشی فراموش یافته در این تواریخ سفید است. صریح قرآن است که در ماه های حرام خون کسی ریخته نشود و این صریح قرآنی در برابر این جهانی بودن منافع مسئولان یک حاکمیت دینی که والاترین مشروعیتش را بر کتاب مقدس تأسیس نموده و نسبت داده است، چون برفی در تیغ آفتاب ظهر منافع این جهانی این نظام آب می شود. منتظری می گوید من علی رغم خواست ایشان و در مقام قائم مقامی، «بز اخفش» نبودم؛ او در واقع به این اشاره می کند که چقدر نظام نقدناپذیر تأسیس شده بود که حتی از قائم مقام رهبری هم هیچ نقدی نمی توانست عقلانی باشد. در مورد پذیرش اعدام مجاهدین توسط خمینی، منتظری از واژه «تو ذهن ایشان کردند». بسیار جالب است که فعل، فعل خمینی نیست، فعل دیگران است، و خمینی در پذیرش این فعل، خود مفعولی بیش نبود. این نگاه دو قطبی، فاعلیت محض و مفعولیت محض، خود از پیش فرض های متافیزیک حضور و معرفت کلاسیک ماست؛ در نظر منتظری خمینی دست کم در این مورد آلت دست محض دیگران فاعل بود. منتظری در باب اعدام مجاهدین در آن عملیات معروف نهایتا به این جمله می رسد «حالا علی ای حال، گذشت». واقعا به هر ترتیب گذشت؟ فقط گذشت؟ و دیگر نمی گذرد؟ و دیگر نیست؟ زبان چه نیرویی دارد. حالت فعل در اعدام به اتمام رسید، آری؛ اما چطور ممکن است گفته شود «گذشت»؟ تاریخ کی گذشته است؟ کجا تأثیر این و از این دست امور در تاریخ ما گذشته است؟ ما همیشه در درون تاریخیم؟ تاریخ هیچگاه نگذشته است. دقیقا بلافاصله پس از اینکه جمله منتظری در «گذشت» به پایان می رسد ، مصاحبه کننده می گوید «چطور انقلاب اسلامی که قرار بود پیام رحمانیت داشته باشد، به اینجا رسید؟» و منتظری با خاراندن سرش در حالتی سردرگم و بی حوصله فقط اظهار می کند «نمی دونم». این معرفت شماست که گذشت، و نه تاریخ. این انقضای سوال در افق ذهنیت جامعه و فرد است که گذشت، و نه تاریخ. او چون فاخته ای بر ویرانه های آرمانهایی از دست رفته نشسته نوحه سر می دهد: «خواسته هایی که مردم داشتند و وعده هایی که امام و ماها به مردم می دادیم، آنها عمل نشده»، «شعار همه بود آزادی... کسی جرأت نداشت حرفی بزنه»، «ما عملا میبینیم که دارن مردم رو از صحنه کنار می زنند و اونی که ما می خواستیم نشده، ولی ما قصدمون خیر بود»، «...متأسفانه عمل نشد، ولی حالا من جایی منشأ اثر نیستم». آنچه بیش از دیگر موارد در این جملات قابل نظر است همان اضمحلال زبان، دو قطبی کردنِ فاعل و مفعول، و تاریخ زدایی و تاریخ گریزی است. منتظری هیچ جایی نمی گذارد برای اینکه بپذرید به عنوان یک مسئول، علی رغم اصلاح گری و مخالفتهایی که داشته، نهایتا خود بخشی، هر چند اندک، از یک نظام، جریان، گفتمان، و مجموعه ای از اعمال بوده است. او می گوید «مردم اونجور که باید باشن نیستن»، این جواب این سوال است که «در وضعیت موجودِ جمهوری اسلامی، ایراد از مسئولان است یا ساختار؟» بی گمان مردم در پیش برد انقلاب آنگونه که باید می بودند، بودند؛ ولی پس از انقلاب یا مردم و یا مردمشناسی منتظری دچار استحاله می شود. از منظر منتظری نهایتا عدم استیفای آزادی به عنوان یکی از آرمان های انقلاب، پس از تحقق آن، نهایتا به سبب حالت مردم بود.

هیچ نظری موجود نیست: