نقدی بر نقد ونداد زمانی بر نقد یوسف اباذری بر پدیده مرگ پاشایی

ونداد زمانی نقدی بر سخنان یوسف اباذری نگاشته است، که نیاز به نقادی را دوچندان می کند. نقد، نقد می آورد. من با این سخن ونداد زمانی موافقم که پیش فرض کثرتگرایی تا حد زیادی در نقد اباذری مفقود بود، و اباذری را از این جهت باید نقد کرد. اما این جهت چگونه تعیین می شود؟ این سخن منتقد که «تفکرات انحصار طلب و افراطی که اصرار خشنی دارند مردم را یک رمهِ بی تشخیص و ناغافل معرفی کنند تا احتیاج شان به شبان (خودشان) ضروری جلوه کند»، واقعا به نقد اباذری بر جامعه ایرانی ذیل نقد پدیده مرگ پاشایی وارد است؟ یک استاد-یاری دانشگاه، تنها دارایی یوسف اباذری است که محتوای ان را می توان در نقد او بر جامعه ایران هزینه شده یافت، مگر از چه زمانی کارمند دولت توانسته بود حوزه عمومی و دولت را همزمان با هم و در پیوست با یکدیگر نقد کند؟ یک چنین نقدی را در 36 سال گذشته سراغ بگیرید! آیا این لباسِ «اصرار خشنی دارند مردم را یک رمهِ بی تشخیص و ناغافل معرفی کنند تا احتیاج شان به شبان (خودشان) ضروری جلوه کند»، بر تن اباذری می نشیند؟ احتیاج به کدام شبانی؟ اینان خود کیانند آن «روشنفکرانی که تریبون ها را در اختیار می گیرند»؟
ونداد زمانی به خوبی لبه نقد خود را از مناسبات بازار آزاد تیز می کند، «ما در سیستم بازار آزاد زندگی می کنیم... برای همین
روشنفکر ما ذهنیت نخبه و الیت سالاری (ملوک الطوایفی) دارد. هنر مردم عادی از این زاویه مبتذل است. مرتضی پاشایی و علاقمندانش از این زاویه دید، ابله خطاب می شوند چون اصلا هنرمندِ«عمیق»، چشم به مردم و بازار ندوخته است». هر منتقدی در دست کم ترین حالت ممکن، باید به لوازم نقد خود ملتزم شود. واقعا ونداد زمانی مشکلی نمی بیند که من در اینجا نقد او را نقدی بازاری و مبتنی بر اصالت روابط بازار آزاد بنا یافته طرح کنم؟ آیا کسی تا به حال منتقد بازاری دیده است؟ اینک ونداد زمانی. "منتقدِ مدافعِ مردم عادی" یا "منتقد برخاسته از بازار آزاد"؟
آقای زمانی گوید «انواع دل سوزاندن های مذهبی یا روشنفکری، در ذات خود معتقد است که مردم خس و خاشاک هستند و سلیقه های شان در هنر و فرهنگ و اجتماع مبتذل است». آیا او می تواند قبول کند که "اجتماع ما مبتذل نیست"؟ آیا این منتقد ندید که چطور اباذری مناسبات دولت را در ارتباط با حوزه ی عمومی سیاست-زدایی-شده-ای را زیر نقد کشید؟ چرا او فقط نقد حوه عمومی را دید؟ این سوال بسیار مهمی است که نقد ونداد زمانی را معلق می کند "در جامعه ای غیر مبتذل، در نا ابتذالیت اجتماع، نقد خود آیا امری الغا شده نخواهد بود؟" نقد تا آنجا کاربرد دارد که بر ابتذالیت ها برکوبد، اگر نقد را خوراکی نباشد، نقد اساسا ملغی شده است. حال چطور ونداد زمانی توانسته "تکثرگرایی را در تباین با نقد ابتذال" قرار دهد؟
آیا میان وجود تکثر و عدم نقد رابطه ای ضروری برقرار است؟ آیا "تکثرگرایی یا وضعیت تکثر نقطه صفر نقد است؟" آیا در و با تکثر نمی توان نقد را پذیرفت؟ آیا نقد نافی کثرت و تکثر است؟ این رویکرد ونداد زمانی در نقد اباذری پیش فرض های خود را رد می کند، زیرا اگر واقعا قرار است به تکثر ملتزم باشیم و از قداست تکثر آغاز کنیم، رویکرد اباذری را اولا باید به عنوان یک وجه از این کثرت مقدس پذیرفت. ولو که در آن نگاهی شبانی باشد، که البته نیست، مشکل کثرتگرایانه ونداد زمانی با نگاه شبانی نقد چیست که خواهان حذف آن است؟ لطفا، به کثرت گرایی خود-خوانده ملتزم شوید بعد سنگش را چنین به سینه بکوبید، زیرا التزام به لوازم کثرت گرایی خیلی مشکل تر از ادعای صرف کثرت گرایی داشتن است.
منتقد همواره منتقد حوزه عمومی است، و گرنه نقد صرفا وجهی آکادمیک، دولتی و فنی می داشت. منتقد تا جایی که خارج از عرصه قدرت دولت باشد یا نقدش دامن دولت را هم بگیرد، می تواند عرصه عمومی را نقد کند. نقد نازبالش حوزه عمومی نیست، منتقد ستایشگر عادت های عمومی جامعه نیست. منتقد، معترضِ وضعیت موجود است. وضعیت موجود نقطه آغاز و پایان عرصه نقد است. منتقد عصیانگری است که اعتراضش را بر مناسبات رسوب یافته در وضعیت موجود بنا می کند. کار منتقد نه "گذاردن آجری دیگر در دیوار"، بل "برداشتن آجری پس از آجری دیگر"، "در افکندن شکافی دیگر در دیوارِ" نظم-یافته ی وضعیت موجود است. این نقد، این جنگ هراکلیتیکی، این تضارب آراء در حوزه عمومی، است ک پدر همه چیز است. منتقدی که ستایشگر وضعیت موجود باشد، شاید منتقد نباشد، اما تواند بود ونداد زمانی-بودن را. کثرت گرایی شُل و آبکی شما در وضعیت موجود، امتداد وحدت گرایی و انحصارگرایی مناسبات اجتماعیِ سیاست-زدایی شده ی موجود است. بسا در تاریخ با نام آزادی، استبداد را تعمید داده اند، با نام مردم، مردم را بلعیده اند. نباید با نام کثرت گرایی، وحدت گرایی را تعمید داد. در کثرتی که شما از آن دفاع می کنید، منتقد مُرده ای ساکت است که فقط به تقدیر و تأیید حوزه عمومی شجاعت سر تکان دادن دارد. در این کثرت مورد دفاع شما، کثرتی وجود ندارد؛ کثرتی که در آن نقد، به هر شکل و با هر محتوای ممکنی، محکوم شود، تنها نامی از کثرت باقی مانده است، نامی که خود ابزار وحدتی کثرت-براندازانه شده است. کثرتی که کارایی های کثرت گرایی را از کار انداخته است.

هیچ نظری موجود نیست: