دگرکشی تاریخی و ساده انگاری سیاسی

در حالی که از بسیاری مسئولان این روزها شنیده می شود که «حکم «سران فتنه» اعدام است»، گویا رئیس جمهور هم تشخیص داده به صف اعدام-اندیشان قدمی نزدیکتر بردارد که  "تجمع روز «۹ دی» حامیان رهبری در سال ۱۳۸۸ را «حماسه‌» مردم ایران در بیعت مجدد با رهبر جمهوری اسلامی می داند". در همان صفی که رئیس سازمان بسیج استادان گفته «اگر انتخابات سال ۸۸ ابطال می‌شد در ایران «جنگ داخلی» به راه می‌افتاد.» ظاهرا سرکوب معترضین از نظر ایشان جنگ مریخی ها با ونوسی ها بود. اینهمه غیب گو و کاهن و پیامبر در این مملکت با هم همدست شده اند و خدایان را بر این کشور ارادتی است شگرف. اما از اینها گذشته یکی نتوانسته این قدرت های الهی را در خود بیش از تحمل نماید، حقیقت را حلاج-وار افشا ساخته است.
مرتضی آقاتهرانی٬ دبیرکل «جبهه پایداری» گفته «حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی باید تعهد کتبی بدهند در صورت صدور حکم اعدام آن‌ها از سوی دادگاه٬ کشور را به هم نریزند»، به واقع این وحی را و حقیقت را و سخن را سوالات مهمی را دامن می زند؛ چرا فتنه گران را حامیان خوانند؟ مگر حامیان فتنه گر خوانده نشدند؟ چرا حامیان هنوز وجود دارند؟ چرا تمام نمی شوند؟ مگر سرکوب نشدند؟ مگر مرگشان هر روز جار زده نشد؟ چرا حالا که حامیان نمی میرند، باید بیایند تذکر کتبی بدهند؟ و خیلی شیک بگویند که ما همان حامیان و فتنه گرانیم؟ آنهم به شما؟ اصلن مگر شما کی هستید که به شما تعهد بدهند؟ اصلا چرا کسی باید چنین تعهدی بدهد؟ مگر در این کشور
موازین بر اساس قرارداد اجتماعی و قانون است؟ کدام قانون؟ همان قانون اعدام مخالفان؟ چطور قبل از برگزاری دادگاه، می دانید که محکوم خواهند شد؟ چطور دقیقا می دانید که حکمشان اعدام باشد؟ چرا باید حکمشان اعدام باشد؟ خیلی شیک بروند در خانه شان بست بنشینند؟ کشور را به هم نریزند یا نظم موجود را؟ منافع ملی-گروهی شما را؟ چرا می ترسید؟ تا حال چرا نمی ترسیدید؟ از چه می ترسید؟

این سخن مرا به یاد واقعه ای در کتاب مروج الذهب مسعودی انداخت که درویشی به حضور مأمون خلیفه عباسی رسید تا بپرسد "آیا به زور به حکومت رسیده ای یا به رضایت مردم؟" خلاصه مسعودی می خواهد ما فکر کنیم که نهایتا مأمون با استادی توانست هر دو مورد را رد کند، نه به زور نه به رضایت. بلکه مأمون به اقتضای موقعیت موقتا چنین منصبی را برگزیده "تا" آن روز که مسلمانان متفقا بر کسی توافق کنند!!! و به درویش می گوید "به همه مسلمانان خبر ببر که هر وقت همه بر یکی متفق شدند من به نفع او کناره می گیرم!!!" مسعودی خواسته ما فکر کنیم که آن درویش آنقدر بی سواد، در تناقض با سوال هوشمندانه اش و شخصیت پردازی مورخ اش، بوده که حتی پس از مشورت با 15 نفر دیگر از دوستانش جمعا به این نتیجه رسیده اند که کار خلیفه نیکو است. و مأمون در نهایت می گوید «آنها را خوب سر کار گذاشتیم.» ظاهرا آقاتهارنی هم می خواهد نقش مأمون را که نه، اما بی تردید نقش مسعودی مورخ را خوب بازی کند. اما فراموش می کند که یک چند صد سالی از این حرفها گذشته و این تنها ساده انگاری مسعودی است که به عنوان مورخ خود را رسوا می کند، آری زرتان را اینقدر به رسوایی ترویج نکنید.

هیچ نظری موجود نیست: